حكمت











حکمت



به کارگيري حکمت در امر هدايت وتبليغ، يکي از شيوه‏هاي ارزشمندي است که امام علي(ع) در کنار «موعظه» و «مجادله» براساس فرموده قرآن کريم: «ادعُ اِلي سبيل ربّک بالحکمة والموعظة الحسنة و جادِلْهُمْ بالّتي هِيَ أَحْسَن»[1] مورد توجّه قرار داده است.

حکمت در لغت به معناي منع است.[2].

در ميان مفسّران درباره حقيقت حکمت دو ديدگاه اصولي وجود دارد:

مشهور مفسّران بر اين عقيده‏اند که حکمت به معناي حجت، برهان، استدلال و سخن استوار است و ناظر به محتوا است يعني سخني که براساس دليل، برهان و مباني منطقي و معقول باشد.[3].

برخي ديگر همانند سيد قطب، حکمت را به معناي شيوه تبليغ مي‏دانند و بر اين باورند که مبلّغ بايد در راه تبليغ، راه حکمت را پيمايد و هر چيزي را بر جاي خود گذارد و با مقتضاي حال عمل کند.[4].

آنچه به نظر مي‏رسد، بين اين دو ديدگاه منافاتي وجود ندارد و جمع بين آن دو ممکن است. بدينصورت که حکمت اختصاص به هر يک از آن دو ندارد و شامل حکمت در محتوا و برهان و حکمت در شيوه تبليغ و رعايت حال مخاطبين و مقتضاي حال است. بدين ترتيب مي‏بينيم که آن امام همام در شيوه تبليغي خود اين روش حکيمانه را به کار برده است زيرا که:

در بسياري از بحث هاي نهج البلاغه، درباره اثبات توحيد به براهين فلسفي استدلال مي‏کند؛ مثلاً، درباره نظام آفرينش براساس برهان مي‏فرمايد:

«و کل قائم في سواه معلولٌ؛[5] هر موجودي غير از خدا، معلول است[خداوند علت است]».

و يا درباره وحدت خداوند مي‏فرمايد:

«الاحد لابتأويل عدد؛[6] خداوند احداست و وحدت او احدي است نه عددي»

اين انديشه لطيف که وحدت حق، وحدت عددي نيست در کلمات قدماء از حکماء اسلامي از قبيل فارابي و بوعلي‏سينا و... ديده نمي‏شود. حکماء متأخر اين انديشه به اصطلاح «وحدت حقّه حقيقيه» را وارد فلسفه خود کردند.[7].

گاهي با براهين و استدلال‏هاي ساده‏تر و قابل فهم براي همگان به اثبات وجود خداي تعالي مي‏پردازد.

همچنان که درباره تحولات دروني و نفساني مي‏فرمايد:

«عرفتُ الله بفسخ العزائم و حَلِّ العقود».[8].

از طرف ديگر در شيوه تبليغي خود، در بسياري از موارد، رعايت حال مخاطبين را نموده است و براساس اصل مخاطب‏شناسي عمل کرده است که بهترين نمونه آن، سيره عملي مظلومانه آن حضرت است چون در زمان حکومت خويش مي‏بينند که افکار عمومي بر اثر تبليغاتِ مسموم، زمينه پذيرش او را ندارد به خاطر حفظ اسلام و زحمات رسول خدا(ص) آنان را در جهل خود رها ساخته تا به برکت باقي ماندن اساس اسلام اين منکرات برطرف شود.

اميرالمؤمنين(ع) خود در سخني دردمندانه و سوزناک مي‏فرمايد:

«قد عملت الولاةُ قبلي اعمالاً خالفوا فيها رسول الله(ص) متعمّدين خلافه ناقضين لعهده مغيّرين لسنّته ولو حملت الناس علي ترکها... لتفرّق عنّي جندي حتي ابقي وحدي أو قليل من شيعتي؛ واليان قبل از من اعمالي را مرتکب شدند، عمدا بر خلاف شيوه رسول خدا(ص) رفتار کردند، پيمان او را شکستند و سنّتش را دگرگون کردند. اگر مردم را به ترک اين اعمال مجبور کنم... لشگرم پراکنده مي‏شوند تا آن که خود تنها بمانم يا با گروه اندکي از شيعيانم.»

سپس حضرت ليستي از بدعت‏هايي همانند تغيير مقام ابراهيم(ع) از جايگاه اصلي خود، غصب فدک فاطمه زهرا(س)، ازدواج‏هاي غلط و... را برشمرد و فرمود:

«اگر اين امور را به مسير اصلي خود برگردانم همه از اطرافم پراکنده مي‏شوند. به خدا سوگند به مردم فرمان دادم در ماه رمضان نمازي جز نماز واجب را به جماعت نخوانند و به آنان گفتم که نماز مستحبي را به جماعت گزاردن بدعت است، برخي از لشکريانم که در کنار من مي‏جنگيدند، فرياد کشيدند: اي اهل اسلام، سنّت عمر تغيير پيدا کرد، ما را از نماز خواندن در ماه رمضان باز مي‏دارند، و مي‏ترسيدم که در گوشه لشکرم عليه من بشورند و قيام کنند.... »[9].







  1. علامه مجلسي، بحارالانوار، ج7، ص251.
  2. نهج البلاغه، حکمت231.
  3. طباطبايي، محمد حسين، ج12، ص37.
  4. همان.
  5. نهج البلاغه، فيض الاسلام، خطبه228.
  6. نهج البلاغه، فيض الاسلام، خطبه152.
  7. نهج البلاغه، فيض الاسلام، خطبه130.
  8. نهج البلاغه، فيض الاسلام، خطبه136.
  9. الکافي، ج8، ص59.