خطبه 086-موعظه ياران












خطبه 086-موعظه ياران



[صفحه 196]

از خطبه‏هاي آن حضرت عليه‏السلام است که در آن اوصاف بنده که خدا او را دوست و يا دشمن داشته باشد بيان، و امت را به پيروي از ائمه طاهرين سلام الله عليهم اجمعين تشويق ميفرمايد بندگان خداي بدرستيکه محبوبترين بنده نزد خدا بنده‏ايست که خدا او را بر نفس (اماره‏اش تسلط داده و) ياريش کرده، حزن و اندوه را (براي دوري از وطن اصلي و قرب صلحاء و مقربين شعار خويش ساخته، و رداي ترس (از حقتعالي) را بر تن کرده، پس چراغ هدايت و رستگاري در قلبش فروزان گشته، و بساط ضيافت را براي روزيکه بر آن وارد ميشود آماده ساخت، (در هنگام زندگانيش براي روز پس از مرگش توشه از خدمت به خدا و خلق اندوخت) دور را بر خود نزديک، و سخت را بر خويش آسان کرد، (دل از جهان برکنده، و همواره خود را نزد پروردگارش ديده، و دشواريهاي جهان را بر خويش هموار کرد) به ديده بصيرت (در آيات آفاقي و انفسي) نظر کرده و بينا شد (جز خدا موثري در عالم وجود نديد) بسيار بذکر خدا پرداخت، پس از سرچشمه شيرين و گوارا (ي معرفتي) که راه و روش بر او آسان شده بود سيراب گرديد، (از شراب شوق خدا سرمست، و از آب خوشگوار مناجاتش شاداب شده) سالک راه تازه شد (به انوار هدايت راه حق

را جسته، قدم در وادي ارشاد خلق نهاد) پيراهنهاي خواهشهاي نفساني را از بدن کنده، و بجز يک اندوه (اندوه وصال محبوب) تمام اندوهها را کنار ريخت، از کوري (جهل) و انبازي با اهل هوس بيرون آمده، کليد درهاي هدايت، و قفل ابواب غوايت شد، (درهاي گمراهي را به روي خلق بسته، و آنها را برستگاري کشانيد) طريق و سبيل خويش را ديد و پيمود، نشانه هدايت را يافت، و سختيها را که در آن فرو رفته بود از خود دور و چنگ در استوارترين حلقه‏ها، و محکمترين ريسمانها (قرآن و عترت) افکند، پس نور يقين (بحق) در دل او مانند خورشيد درخشان است، براي (رضاي) خدا خود را در دسترس (مردم) و در بزرگترين کارها قرار داده، هر صادريکه بر او وارد شود (و هر کاريکه به او واگذار، و هر مطلبي که از او پرسيده شود آنرا انجام دهد، و اين را پاسخ گويد) هر فرعي را بسوي اصلش باز گرداند (خلق را بسوي خدا رهنمائي کند) او است چراغ تاريکيها، و برطرف کننده پرده‏ها، گشاينده مشکلها، رفع کننده مشتبهات، و راهنماي بيابانها (ي غوايت) ميگويد و ميفهماند، خاموش ميشود تا سالم ماند، (جز مواقع و اقتضاي وقت سخن نميگويد خود را براي خدا پاکيزه خواست خدا هم او را پاکيزه کرد، پس او از معادن دين و

ميخهاي زمين خداوند است (که جواهرات گرانبهاي الهيه را از او اخذ نمايند، و زمينهاي قلوب مردم بواسطه وجود او آرامش پذيرند) عدل و داد را بر خويش لازم شمرده، و نخستين کاريکه از روي عدل انجام داده آنست که هوا و هوس را از خويش دور ساخته (و اگر تمامي افراد بشر مراسم عدل را درباره خود مجرا دارند و از وظايف الهيه خارج نشوند جهان آباد خواهد شد) اوصاف حق را بيان کرده، و خود به آن رفتار مينمايد، هيچ خير و خوبي را واگذار نکرده، و انتها آنرا رسيده (و به آن عمل کرده) و در هيچ جا گمان نيکي نبرده جز آنکه آنرا قصد کرده (احتياطا به آن رفتار نموده) زمام خود را به (دست) قرآن کريم سپرده، پس آن قرآن جلودار و پيشواي او است، هر جا که قرآن باز گشود او فرود مي‏آيد و هر جا که او منزل کرد منزل ميگزيند.

[صفحه 199]

(اکنون که علامات دوست خدا را شنيديد نشانهاي دشمن خدا را هم بشنويد و آن) بنده نادان ديگريست که خويش را دانشمند داند، در صورتيکه نادان است، ناداني را از نادانان اقتباس کرده، و گمراهي را از گمراهان فرا گرفته، براي مردم از ريسمانهاي فريب و گفتارهاي دروغ دامهائي گسترانيده (و آنها را صيدآسا به دام خويش در ميکشد) انديشه‏هاي (نارساي) خويش را بر قرآن تحميل (و آنرا براي خود تفسير مينمايد) هواهاي (باطله) خود را بر حق بسته (و آنها را حق جلوه ميدهد) مردم را از مخاطرات عظيم ايمن ميدارد، و گناهان بزرگ را (در نظرشان) کوچک وانمود ميکند، ميگويد من در نزد شبهه‏ها متوقفم و در آنها واقع ميشود ميگويد: من از بدعتها (و کارهاي خلاف شرع) کناره‏گيري ميکنم و در آنها ميخوابد، (مرتکب امور خلاف اسلام ميشود، پس چنين کسي) صورتش صورت انسان دلش دل حيوان است، نه شناسنده باب هدايت است تا از آن پيروي کند، و نه تميز دهنده گودال کوري (و غوايت) است تا از آن کناره گيرد، پس اين شخص در ميان زنده‏ها مرده‏اي (متحرک) بيش نيست (زيرا که از تمام مزاياي انسانيت و فضايل بشريت بي‏بهره است) پس (اکنون که دوست و دشمن خدا را شناخته و بوسيله اين سخنان

راه را از چاه نشان داده شديد ديگر) کجا ميرويد، و بکجا بازگشت مينمائيد، و حال آنکه پرچمها (ي حق) برپا، نشانها (ي دين) هويدا، و منار (هدايت و رستگاري) منصوب و پيداست، پس شما را در کدام تيه و بياباني سرگردان گرداند، و چگونه و براي چه شما (اينطور) حيران شده‏ايد، شگفتا در صورتيکه خانواده پيغمبرتان که مردم را بسوي حق کشاننده، و زبان راستگو (ي خداوند) ميباشند، در ميان شما هستند، (ديگر انحراف شما از صراط مستقيم رستگاري و سرگردانيتان در بيابانهاي مهالک سخت بيمورد است) پس (دامان آنان را از دست نگذاشته) در بهترين منازل قرآن فرودشان آوريد (قرآن شما را به دوستي اين خانواده امر فرموده، و مرکز محبت نيز دل است، پس محبت آنان را در دلهايتان جاي داده) و همچون شتران تشنه که بر آبگاه وارد ميشوند، شما بر آنان وارد گرديد (و از سرچشمه علوم و معارف الهيه آنان سيراب شويد) اي گروه مردمان اين فرمايش را از خاتم النبيين صلي‏الله عليه و آله بپذيريد (که درباره عترت طاهره‏اش فرمود آيا گمان ميکنيد) ميميرد آن کسيکه از ما ميميرد، و حال آنکه نمرده است (و همچنين خيال ميکنيد) ميپوسد آن کسيکه از ما ميپوسد، و حال آنکه نپوسيده است. (اهلبيت پيغمبر که

واسطه و رابطه بين خدا و خلق‏اند، اگر چه بموت طبيعي و ارادي ميميرند، لکن در حقيقت داراي حيات ابدي و واقعي بوده، و بدنشان هم کهنه و فاني نشده، و روي اصل مذهب شيعه در همه جهان غيب و شهود حاضرند، چنانکه خود حضرت امير عليه‏السلام بحارث همداني فرمود: يا حار همدان من يمت يرني، من مومن او منافق قبلا و نيز خداوند در قرآن مجيد فرمايد، و لاتحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون گمان مبر کسانيکه در راه خدا کشته ميشوند، مردگان باشند، بلکه زنده و نزد پروردگارشان روزي داده ميشوند، پس در صورتيکه شهداي راه ديانت پس از کشته شدن زنده و روزي داده شوند، کسانيکه خداوند دين را بوسيله آنان براي بشر وضع کرده، و بر ساير شهداء سمت سروري و مولائي دارند بطور حتم پس از مرگ زنده جاويد بوده، و در دنيا و آخرت همه جا حاضر و ناظرند و مويد اين مطلب است اينفقره از زيارت حضرت سيدالشهداء که اشهد انک تسمع کلامي و ترد سلامي شهادت ميدهم بر اينکه تو سخن مرا شنيده، و جواب سلام ميدهي، و نيز قرآن خواندن سر مقدس حضرت ابي‏عبدالله عليه‏السلام در کوفه به روايت زيد ابن ارقم و همچنين در مجلس يزيد بخوبي مويد اين مطلب و دليل بارزي است بر

اينکه ائمه طاهرين حي و ميت ندارند. و بايد دانست حديث فوق يکي ازاحاديث مشکله‏ايست که شراح در تاويل و تفسير آن توصيحاتي داده‏اند که بنده نيز به اندازه توش و توان خودم مطلب را از هم باز نمودم، لکن حضرت پس از آنکه اين سخن را فرمود چون ميدانست اين سخن بنظر شنوندگان غريب آمده و شايد منکر آن شوند لذا فرمود (اي مردم) نگوئيد چيزي را که نميدانيد (شما که بکنه اين سخن پي نبرده‏ايد بي‏جهت آنرا انکار نکنيد) زيرا که در حق چيزهاي بسياري است که شما (ندانسته و) منکر آن ميشويد، و معذور داريد (و نکوهش نکنيد) کسي را که شما را بر او حجت و دليلي نيست، و آن کس منم (من شما را به راه راست دلالت کردم، و راه عذري برايتان باقي نگذاردم، لکن شما بمن اقتدا نکرديد) آيا من مگر آنکس نيستم که در ميان شما بر طبق بار سنگين بزرگتر (قرآن مجيد) رفتار کرده، و بار گران کوچکتر (عترت پيغمبر) را در ميانتان گذاشته، پرچم ايمان را در بين شما کوبيده، و بر حدود و حقيقت حلال و حرام آگاهتان گرداندم، از داد و دهش خويش لباس آرامش و عافيت را در شما پوشانده، با گفتار و کردار نيک و پسنديده خود، و ساده نيکي و احسان را برايتان گستراندم (شما را به رفتار و کرداريکه باع

ث خوشنودي خدا و رسول بود راهنمائي نمودم) و اخلاق خوب و پسنديده خود را بشما نشان دادم (تا شما هم آنها را از من ياد گرفته خوش خلق و مهربان شويد) پس تدبير (کوتاه) خود را بکار نيندازيد، در چيزيکه ديده بينش هم کنه آنرا ادراک کردن نتواند، و فکر و انديشه بدان راه بردن نيارد (در باب احکام و معارف الهيه و مطالب غامضه که جز راسخون في العلم ائمه طاهرين کس ديگري آنها را نميتواند حل کند وارد نشويد، که آن حد خانواده وحي و الهام است و بس)

[صفحه 201]

قسمتي از اين خطبه است که از چيرگي بني‏اميه بر مردم سخن رانده و زوال ملک ايشان را اخبار فرموده: به اندازه بني‏اميه مردم را تحت تسلط و فشار خويش قرار داده انواع ظلم و ستم روا دارند تا اينکه گمان کننده (بي‏اطلاع) خيال کند که ناقه گيتي فقط براي بني‏اميه عقال شده، شير و نفع خود را به ايشان ميبخشد، و آنان را از شراب صاف خويش سرمست ميسازد، و هيچگاه شمشير و تازيانه تسلط و قتل و غارت آنان از اين امت برداشته نميشود (چه خيال خام و) گمان دروغي است که اين گمان کننده درباره آنان کرد، اين بهره بردن آنان (و فرمان روائيشان بر مردم) در جهان همچون قطره آبي است که هنگام نوشيدن آب در گلو جهيده، (و هنوز قطره از آن را فرو نبرده) و اندکي نچشيده که بايد تمامي را بيرون دهند (ديري نپايد که بني‏عباس دست تطاول آنها را کوتاه، و شرشان را از سر مردم بکنند).


صفحه 196، 199، 201.