خطبه 082-خطبه غراء












خطبه 082-خطبه غراء



[صفحه 171]

از خطبه‏هاي آن حضرت عليه‏السلام است که بمناسبت الفاظ شگفت‏انگيز و کلمات بلند و درخشانش آنرا (غراء) ناميدند: حمد و سپاس خدائي را سزاست، که بقوت و قدرت کامله خود (بر همه آفرينش) برتري داشته و از فرط نعمت شامله‏اش (بجميع کائنات) نزديکي دارد، هر غنيمت. فضل را او بخشنده، و هر شدت و سختي را او رفع کننده است، من او را بر احسانهاي پي‏درپي، و نعمتهاي فراوانش ستايش ميکنم، و به او ايمان مي‏آورم، زيرا که او (نسبت بموجودات) اوليت و مبدئيت دارد، و از او طلب راهنمائي ميکنم، زيرا که اوست راهنمائي نزديک، و از او ياري ميطلبيم، زيرا که من ناتوان محتاج بياري آن قوي توانا ميباشم (امور) خود را به او واگذار ميکنم، زيرا که او کفايت کننده و ياري نماينده است (هر کس را که بر او توکل کند) و گواهي ميدهم که محمد صلي الله عليه و آله بنده و فرستاده او است، او را (بسوي بندگانش) فرستاده تا فرمانش را روان، و حجتش را تمام، و ترس از او را بدلها راه دهد.

[صفحه 173]

اي بندگان خدا، شما را سفارش ميکنم، بترس از آن چنان خداونديکه براي راهنمائي شما (در قرآن) مثلها زده و براي (معاملات و مناکحات و مواعيد) شما وقتهائي معين کرده، و لباس زيبا(ي بشريت را) بر اندام شما پوشانيده، و امور زندگاني شما را (از راه فلاحت و تجارت) وسعت داده است، باحصائيه (و عدد نفوس و اعمال) شما احاطه داشته و منتظر است تا جزاي اعمال شما را (در قيامت از نيک و بد) بدهد، او است که شما را مشمول نعمتهاي کامله و عطاياي شامله و بلند خويش قرار داده، و به حجتهاي بالغه خود (پيغمبران و کتب) شما را از کارهاي بد بترسانيد عدد شما را شماره کرد، و براي هر يکتان در اين دار اطلاع و اعتبار و آزمايش مدتهاي معين (و شما را بعمل کردن در آن مدتها موظف) گردانيد (پس) شما در دنيا آزمايش شدگان و (در آخرت از) حساب کشيده شدگانيد (دانسته باشيد) چشمه جهان سياه و تيره و آبگاهش پر لاي و لجن است محل نظاره کردن در آن (ظاهرش) طرب خيز، و مرکز خبر گرفتن از آن (باطنش) غم‏انگيز است، نابودي فريب آن، تاريکي روشني آن، نيستي سايه آن، خرابي پايه آنست، همينکه دوري کننده از آن به آن انس گرفت، و انکار کننده‏اش از او اطمينان حاصل نمود، با پا

يش لگدي بر (سينه) او کوفته، و خدنگهائي از (ترکش) دامش کشيده و او را صيد کرده، و کمند مرگ را بگردن او افکنده (کشان کشان به خواري تمامش) به خوابگاه ننگ گور، و منزل وحشتناک (پر مار و مور) و مرکز ديدار جزاي کردار ميکشاند، آري جهان با گذشتگان چنين کرد، با جانشينان هم همين طور رفتار خواهد نمود (شگفتا) با اينکه گذشتگان را وانگذاشت (و دست از سر باقي ماندگان هم برنخواهد داشت با اين وصف هيچگاه) باقي‏ماندگان متنبه نشده، و از گناه خودداري نمينمايند اين باقيماندگان (و آيندگان) به رفتگان اقتدا کرده، و پي‏درپي بسوي انتها و غايت مرگ و فنا و نيستي مي‏شتابند، تا اينکه کارها بگذرد، و زمانها منقضي گردد، هنگام حشر و نشر برسد، آنگاه خداوند خلايق را از شکاف قبرها، از آشيانهاي پرندگان و درون درندگان (آنان را که طعمه خويش قرار داده‏اند) و از مراکزي که در آن هلاک گشته‏اند (از قبيل درهاي کوه و گردابهاي دريا، جمع نمايد، در حاليکه تمام به شتاب بسوي امر و ميعادگاه خداوند روانند، همه دسته‏شدگان، خاموشان، ايستادگان، صف زدگانند، بيننده آنان را مي‏بيند، و خواننده نداي خود را به آنان مي‏شنواند، همه آنان لباس مسکنت و فروتني و تسليم و خواري را د

ر برکرده (راه) چاره گم، دلها (از هوس افتاده و از ترس عذاب) ساکن آوازها (از هيبت) آهسته و پنهان عرق (شرمساري) به دهانها و جاي لجام رسيده، خوف (از عقوبت) بي‏اندازه عظيم، و گوشها مضطرب و لرزان است، از خشونت صداي خواننده که (اهل محشر را) به زجر و تندي خطاب کرده، و براي جدائي (حق از باطل) ميخواند، تا نيکوکار جزاي خود را گرفته و بثواب و بدکرداري بکيفر کردارش برسد.

[صفحه 176]

(اينطور بوده و خواهد بود حال) بندگانيکه از روي قدرت آفريده شده، با قهر و جبر تربيت گشته، از چنگال مرگ گرفته شده، در قبرها نهفته، و استخوانشان پوسيده گرديده، به تنهائي برانگيخته، بر طبق اعمال جزا داد شده، از روي حساب (دقيق) امتياز داده شده‏اند، بتحقيق آنها در مدت زندگاني و مهلت مضطرب (و چند روزي) مهلت داده شدند، تا در صدد بيرون شدن (از وادي جهل و گمراهي) برآيند، و هدايت کرده شدند، تا راه واضح رسستگاري را بيابند، و عمر داده شدند، تا در آن عمر خاطر خدا از خويش خوشنود ساخته (و زنگ) تاريکي شبهه را (از آئينه دل خود) بزدايند، و واگذاشته شدند، تا اسبهاي نفوس خويش را (براي روز اسب دواني قيامت) تربيت کرده، در طلب خير و نيکوئي برآمده، و براي راهيکه بسوي خدا با تاني و تامل پوييده‏اند چه خوش بود، کسب آتش زنه ميکردند (بوسيله اعمال صالحه در دنيا چراغي از نور در دل مي‏افروختند تا در تاريکي محشر از آن استضائه مينمودند) (آي) به‏به از اين مثلهاي درست (و دلنشين) و پندهائي شفادهنده (دلهاي بيمار) ايکاش (اين گهرهاي شهوار مواعظ) بدلهاي پاک، و گوشهائي نگهدارنده، و رايهاي داراي عزم، و عقلهائي صاحب حزم، برخورد ميکردند(و د

ر آن‏ها جايگزين ميگرديدند) پس بندگان خداي از خدا بپرهيزيد، پرهيز کردن کسي که شنيد و ترسيد، و بگناهيکه کسب کرده اعتراف نمود، ترسيد و طاعت آورد، و از گناه دوري جست (در راه عمر) پيشاهنگ شد (بمرگ) يقين کرد، بکار نيک پرداخت، ديگران را عبرت قرار داده و عبرت گرفت، از خدا برحذر داشته شد، قبول زجر و منع کرد (رسول خدا او را به آيات و کتاب منزل دعوت کرد) او پاسخ داد رجوع (بفطرت اصلي کرده) و توبه نمود پيرو انبيا و به آنان موافق شد، آثار و نشانهاي حق را نشان داده شد، و آنها را (بچشم دل) ديد در طلب حق بشتافت، از گناه بگريخت، و رستگار شد (از دنيا براي آخرت فايده ذخيره کرد، درون خود را (اينجا از زنگ گناهان) پاکيزه کرد، سراي آنجا را آبادان نمود، براي روز کوچيدن از جهان و راهي که در پيش داشت، و هنگام نيازمندي و وطن هميشگي خود توشه اندوخت، و براي دار اقامتش ذخيره (برگ عيشي) پيش فرستاد، پس بندگان خداي از خدا بپرهيزيد، به جهت آن چيزيکه شما را براي آن خلق کرده (خدا شما را براي معرفت و عبادتش آفريده پس عبادت کنيد) و همانطوريکه او شما را از خودش برحذر داشته از او حذر کنيد، آنچه را براي شما مهيا فرموده مستحق آن شويد (زيرا که وعده خد

ا صدق و بايد از هول قيامتش برحذر بود.

[صفحه 178]

بعضي ديگر از خطبه شريفه در خلقت ابدان و آنچه که وابسته به آنها از منافع دنيويه و اخرويه و تشريح احوالات قبر و صراط ميباشد (اي گروه مردمان) خداوند جهان براي حظ و نصيب شما (از شنوائي) دو گوش، و براي بهره بردنتان (از بينائي) دو چشم را (در سرتان) آفريد، تا آن گوشها آنچه که (بشر را از امور دين و دنيا بکار آيد حفظ کنند، و آن چشمها از تاريکي بينا گردند (و آيات خداوندي را بنگرند) و قرار داد جسدها را داراي اعضائي ميل کننده بسوي چپ و راست (از قبيل دست و پا و انگشت و پي و زانو غير هم) همين ترکيب و صورت ظاهري که انسان آنها را در مدت عمرش بکار انداخته (و از آنها استفاده نمايد) با بدنهائي به منافع خود قيام کننده، و دلهائي روزي طلبنده، از اسبابهاي بزرگ نعمتها دو سائل فضلها، و دفع کننده آفتها، بوسيله موانع عافيت او از خود و از براي شما عمرهائي مقدر کرده، و مقدار آنرا از شما پوشيده داشت (زيرا که بشر اگر هنگام فرا رسيدن اجل خود را ميدانست دچار افسردگي ميگرديد) و باقي گذاشت براي شما عبرتهائي از کسانيکه از دنيا بهره‏برداري (کاملي) کردند، با اينکه وسيع بود، مدت مرگ گلوگير آنان (عمرشان در دنيا بسيار بود با اين وصف)

پيش از آنکه آنان به آرزوي خود برسند مرگها آنان را دريافت، و اجلها بند خواهشهاي ايشان را بگسيخت، در حاليکه براي سلامتي بدنها در مهد قبر (از عمل صالح) فرشي نگسترده و از گردش روزگار اعتباري نگرفته بودند، پس آيا آنکه در بهار جواني (داراي قدي سرو و ابروئي کمانکش) است، جز منتظر پيري و گوژپشتي است، و آن که در (منتها درجه) سلامتي و صحت است جز در معرض آفات و امراض است، آنانکه ساليان درازي در جهان زيست کردند مترصد اوقات فنا هستند، با اينکه نزديک است نيستي و فنا لرزه و اضطراب غصه و اندوه گلوگير، و به اطراف نگريستن براي ياري خواستن از خويشان عزيزان همسران، پس آيا آن خويشان، آن غصه‏ها و محنتها را دفع کردند، و فرياد و بانگها نفعي بخشيدند، (نه به خدا سوگند) بدرستيکه هر يک از آنها در جايگاه مردگان تنها در تنگناي گور گرو (عمل) گذاشته شد، مار و مور و کرمها پوست تنش را دريدند سختيها و مشقات روزگار او را پوساندند، بادهاي سخت و حوادث دوران آثارش را نابود ساختند، جسدها با آن همه طراوت و صفا و تازگي دگرگون شد، استخوانها با آن قوت و صلابت پوسيد، جانها در گرو بار سنگين (گناه) ماندند، در حاليکه به اخبار غيبي (قبر و حشر و نشر و بهشت و

دوزخ که در دنيا به آنها گفته شده و به باور نمي‏داشتند) يقين پيدا کردند، ديگر افزايش بکردار نيک را از آنان نمي‏طلبند و از کارهاي زشت آنان درخواست خوشنودي نمينمايند (انسان فقط در دنيا ميتواند بکردار نيک افزوده و از بديها بکاهد، و آخرت جائي است که بايد حساب کارهاي بد و خوب خود را پس بدهد) آيا مگر شما آن قوم گذشته را پسران و پدران و برادران و خويشان نيستيد (البته که هستيد پس در اينصورت) چرا کردار آنها را پيرو بر مرکب آنان سوار، و براه آنان قدم ميگذاريد، واي از اين دلهاي مردم که چقدر سنگين، و از خط و بهره خويش بي‏نصيب، و از رشد و صلاح خود دور، و در غير ميدان وسيع عمل خويش قدم ميگذارند، تو گوئي معني مقصود (از فرستادن اينهمه پيغمبران و کتب و مواعظ و تحذير از دنيا) غير ايشان بوده، و مثل اين است که صلاح خويش را در تجمع دنيا دانسته‏اند.

[صفحه 180]

اي خوانندگان عزيز دانسته باشيد گذرگاه شما صراط (پل دوزخ) و محل لغزشگاهي است که هر آن بيم لغزييدن قدمها در آن رفته، و هولها و ترسهاي آن بسيار مکرر ميشود، پس اي بندگان خدا (از خدا) بترسيد، ترسيدن شخص خردمنديکه فکر (عذاب آخرت) دلش را مشغول، ترس از خدا، بدنش را رنجور، و تهجد و بيداري شب خواب کمش را از دستش گرفته، اميد ثواب او را در روزهاي بسيار گرم، (در حال روزه) تشنه نگهداشته، بيرغبتي بدنيا مانع خواهشهاي دنيوي او گشته زبانش همواره بذکر خدا متحرک، و ترس (از گناه) را براي ايمني (روز محشرش) مقدم داشته، شکوک را به پيمودن راه روشن از خود دور، و نزديکترين راهها را بسوي طريقه پسنديده اختيار کرده اوضاع پيچيده (و درهم و برهم) سراي غرور او را (از راه) برنگردانده، و مشتبهات امور بر او پوشيده نشده، حالتا طوريست (تو گوئي) بفرحناکي و شادي و نعمت (بهشت) و شيرين‏ترين خوابش (در قبر) و ايمن‏ترين روزش (در محشر) دست يافته، حمد کننده از پل جهان گذران گذشت، و نيکبخت شده زاد و توشه آخرت را پيش فرستاده، و از ترس خدا در اين (دو روزه) مهلت دنيا (بطاعت و عبادت) پيش دستي کرد، عاشق و طالب (خوشنودي خدا) شد، در امروز (زندگيش مر

اقب فردا(ي بعد از مرگش) بوده پيش آمدها(ي قيامت) را نگهبان شد، پس بهشت براي پاداش و بخشش (به نيکوکاران) و دوزخ براي کيفر و سزا (ي بدکاران هردو) کافي هستند، و کافي است خدا براي انتقام کشيدن (از اين دسته) و ياري نمودن (به آندسته) و نيز قرآن در قيامت براي منکرين خود حجت و دشمني است کافي (و بزرگ).

[صفحه 181]

من سفارش ميکنم شما را که از خدا بپرهيزيد، و از آنچه شما را به آن ترسانده، و هيچ راه عذري باقي نگذاشته بترسيد (قيامت و عذاب را نصيب‏العين خويش قرار دهيد) و او بوسيله آيات روشن (قرآن کريم) حجت را بر شما تمام کرده، و شما را ترسانيده است از دشمني (مانند شيطان) که بطور نهائي در سينه‏ها راه پيدا کرده، و از روي دوستي و دلسوزي در گوشها دميده و پيروان خود را گمراه و هلاک ميسازد (اين ابليس است که بشما) وعده ميدهد، به آرزو مينشاند، جرمهاي بد را (در نظرتان) زينت و گناهان بزرگ مهلک را سهل و کوچک نشان ميدهد، تا اينکه کم‏کم پيرو خود را به اعلا درجه شقاوت رسانيده او را مقيد و بسته (همانطوريکه اسير و گروگان نميتواند از فرمان مولايش سرپيچي کند شيطان) او را مانند رهن و گروگان به اطاعت خود واميدارد، آنگاه آنچه (از هوا حبس نفساني) که براي او آرايش داده بود انکار کرده، و هر چه کوچک وانمود کرده بود بزرگ شمرده، و از هر چه او را ايمان گردانده بود بترساند. (قرآن نيز در سوره 8 آيه 48 اشاره به داستان جنگ بدر کرده، و همين معني را مشعر است و آن داستان چنان است که شيطان بصورت سراقه ابن مالک شده و از روي خيرخواهي کفار مکه را ب

ه جنگ بدر کشانيد همينکه ملائکه بياري مسلمين از آسمان نازل شدند شيطان تاب ديدار نياورده و بصورت سراقه روي بفرار نهاد او را گفتند کجا فرار ميکني گفت من مي‏بينم آنچه را که شما نمي‏بينيد لذا قرآن حکايت ميکند که و اذ زين لهم الشيطان اعمالهم و قال لا غالب لکم اليوم من الناس و اني جار لکم فلما ترائت الفئتان نکص علي عقبيه، و قال اني برئيي منکم اني اري ما لاترون اني اخاف الله رب‏العالمين و الله شديد العقاب يعني هنگاميکه شيطان کردار مشرکين را در انظارشان آرايش داد گفت امروز از حيث ساز و برگ جنگي و عده کسي بر شما چيره نخواهد شد و من خود پناهگاه شما هستم، ولي همينکه لشگر اسلام به آنان نزديک شده و گروه ملائکه را نگريست که بياري آنان از آسمان نازل شده‏اند با دو پاشنه پا بطور قهقري بعقب برگشته گفت من از شما بيزارم زيرا من چيزي را ميبينم که شما نمي‏بينيد من از خدا و عذاب او که بسي سخت است ميترسم).

[صفحه 184]

(قسمتي از اين خطبه شريفه در کيفيت ساختمان انسان از ابتداء تا انتهاء آن که هنگام رفتن از جهان رو قبر و عالم برزخ است ميباشد) آيا (ميل نداريد براي شما چگونگي آفرينش انسان را بيان سازم پس اگر مايليد بشنويد) خداوند بشر را در تاريکيهاي رحمها (ي زنان) و در پرده‏هائيکه (براي او) مانند غلاف (براي شمشير) بود بيافريد در حاليکه نطفه بود ريخته شده، و خوني بود سياه گرديده (و از مني سفيد گرفته شده) پس (آن قطره مني) در شکم مادر بچه شد شيرخوار (و پس از طي دوران شيرخوارگي) کودکي شد بالغ (و بحد رشد و تميز رسيد) پس خداوند دلي نگهدارنده، زباني سخن گوينده، چشمي بيننده، براي فهميدن (اشياء) و عبرت گرفتن (از دنيا) و دوري جستن از گناهان، به او عنايت فرمود، لکن همينکه (آن نطفه گنديده) بحد کمال رسيده و قامتش معتدل، و صورتش مساوي شد (جواني بتمام معني آراسته گرديد) از روي کبر و غرور (از اطاعت خدا و رسول) سر باز زد قدم در جاده (شهوتراني و) گمراهي و بي‏باکي نهاد، با دلو بزرگ هوا از چاه هوس آب کشنده، و براي دنياي خويش تلاش کننده بود، همواره در عيش و طرب و بخواهشها(ي نفس) پاي بست بوده (و ابدا) درباره خود گمان مصيبتي نکرده، و ا

ز هيچ گناه و بلائي نمي‏هراسد، پس (همانطوريکه به کار دنيا سرگرم و از آخرت غافل است) ناگاه در عين غرور و غفلت و گمراهي بميرد، و از اين زندگاني کمي که در خطاها و لغزشها بسر برده، در برابر نعمتهاي خدا نه کسب عوض کرده، و نه واجبات (ديني) را بجاي آورده (هنوز دلش پرحسرت) و در بحبوحه نشاط و کامراني است که ناگاه مرگ گريبانش را بگيرد، و در گردابهاي دردها، و اندوهها، و بيماريها، بين برادر و پدر مهربان و مادريکه (از داغ او گيسو پريشان کرده و رخ ميخراشد و) از روي جزع و اضطراب به واي واي گفتن و بسينه زدن مشغول داشته، در شدت و سختي و اندوه بسيار و رنج و الم بيشمار جان ميدهد، پس با نااميدي (از اهل و مال و جهان) در حالت آرامي و نرمي (زيرا که ديگر کاري از او ساخته نيست او را غسل داده حنوط کرده) در کفنهايش پيچيده، در ميان تخته‏هاي تابوتش بيفکنند در حال رنجوري، بي‏حالي، لاغري، فرزندان و خويشان و خدمتگذاران او را بر دوش کشيده، بخانه تنهائي و بيکسي (قبر) که ديگر ديداري برايش ميسر نيست ميبرندش، همينکه تشيع کنندگان، و مصيبت ديدگان (از دفن او فارغ و) بخانه برگشتند، او را در قبر مينشانند، در حالتيکه از وحشت سئوال (نکيرين) و اضطراب ام

تحان آهسته سخن ميگويد (از ترس توانائي سخن گفتن بلند ندارد) بزرگترين بليه که در آنجا بر او نازل ميشود، آب گرم، آتش سرخ، و صداي شعله‏هاي فروزان جهنم است، نه در آن عذاب تخفيفي است تا (شخص مدت) کمي راحت شود، نه از آن رنج آسايشي، و نه آن بار اندوه را قوت تحملي، و نه مرگ رهاننده، نه يک لحظه خواب آرام دهنده ميباشد، همواره در ميان عذابهاي گوناگون مبتلا و گرفتار است، براي رهائي از اين عذابها به خدا پناه ميبريم.

[صفحه 186]

بندگان خدا، چه شدند کسانيکه خداوند در دنيا به آنها عمر بسيار و نعمتهاي بيشمار داد (کجايند آنهائيکه) تعليم داده شدند، و دانستنيها را (از نيک و بد) دانستند، پس به آنها مهلت داده شد فرصت را از دست دادند، در حال سلامتي و رفاهيت (گرفتاري) قيامت را فراموش کردند، مدتي دراز مهلتشان دادند، بخشش نيکوئي درباره‏شان نمودند از عذاب الهي تحذيرشان کردند، بثواب بزرگي اميدوارشان ساختند (مگر نه اين است که آنها قدر اين همه نعمت و احسان خداونديرا ندانسته، و همه را در عيش و لهو و لعب گذراندند، اکنون در دخمه تنگ کور گرفتار، و فرداي قيامت به آتش دوزخ مبتلا هستند) (اي شنوندگان گرامي) بپرهيزيد از گناهانيکه انسان را به ورطه هلاکت ميکشاند، و عيوبي که خدا را به غضب مي‏آورد، اي صاحبان ديده‏هاي بينا، و گوشهاي شنوا، و تندرستي و متاع دنيا، آيا گريزگاهي، پناهي خلاصي، تکيه‏گاهي، گريختني، (چنگال قهر خدا) هست يا نيست (اگر نيست) پس (از فرمان خوشنودي خدا) چگونه گريخته، و به کجا فرار کرده، و به چه چيز فريفته ميشويد (مگر ميدانيد) بهره هر يک از شما از زمين به اندازه درازي و پهناي قامت و رخسار او است که بر خاک بيالايند (پس بنابراين اينهم

ه حرص و آز و زر و وبال و رنج در راه بدست آوردن ثروت براي چيست، و اين کاخهاي آسمان خراش را که بناي آنها با خون دل بيوه‏زنان و استخوان پيکر يتيمان سرپا شد براي که ميسازيد) بندگان خداي، وقت را از کف مگذاريد (و اکنون که) مرگ گلوگير واگذاشته شده، و جان در تنتان باقي، زمان براي رستگار شدن مساعد، بدنها سالم، موقع مقتضي، مهلت باقي، اراده و اختيار برقرار، وقت توبه و انابت، و هنگام انجام حاجت و موقع رفع نيازمنديها است، (در راه خوشنودي خداوند کوشش کنيد، و پيش از آنکه فرصت از دست برود و در مکان تنگ گور، بيم و خوف نابودي در دلتان راه يابد، و غائب منتظر (مرگ) بسر وقت شما بيايد، و خداي غالب توانا شما را (بکيفر کردارتان) بگيرد (مهياي سفر آخرت شويد، و براي آنجا توشه تهيه کنيد، زيرا بعد از آنکه فرصت از کف رفت ديگر افسوس و دريغ فايده نخواهد داشت. در خبر است: هنگاميکه آن بزرگ مرد سخن‏آفرين و آن خداوند خطبه و کلام فصيح اين خطبه بديع را انشاء فرمود، بدنهاي شنوندگان لرزان، و ديدگانشان گريان، و دلهايشان مضطرب و نگران گرديد، و بمناسبت همين کلمات برجسته و نوراني است که گروهي اين خطبه را به نام غراء خواندند.


صفحه 171، 173، 176، 178، 180، 181، 184، 186.