حكمت 359












حکمت 359



[صفحه 1172]

مردم، کالاي جهان همچون گياهي است خشک شدني، و با دارو تباه شدني، بنابراين دور شويد از اين چراگاهي که کوچيدن و نماندن در آن از آرامش و ماندن در آن نيکوتر و کم خوراکي در آن پاکيزه‏تر است تا ثروتش را داشتن، آنکه ثروتي کلان در آن گرد کرد، بفقر و فاقه‏اش فرمان راندند و آنکه از آن بي‏نياز ماند بياري دادن و آسوده ماندش صلا زدند، آنکس که زيور و زيب اين جهانش خوش آيند افتد ديدگانش را کور مادرزاد سازد، و آنکس که شعار و رفتارش دوستي دنيا باشد درونش از اندوهها مالامال گردد بطوريکه آن اندوهها در سويداي دلش برقص افتند و بالا و پائين شوند (بيچاره اين بشر که در چنگال خواهش نفس و پرستش جهان تا چه اندازه گرفتار و درمانده است) قصدي گرفتارش کند، و اراده اندوهگينش سازد، همينطور هميشه با اندوهها و گرفتاريها در کشمکش است، تا اينکه راه نفسش گرفته آيد و بصحرايش سرنگون در اندازند (چه انداختني و با چه حالي) در حالي که رگهاي دلش گسيخته و نابوديش بر خداي و بگودال در افکندنش بر دوستان آسان است (بنابراين مومن هوشيار که زيور و زيب جهان فتان دلش را بتاب و طپش نيفکنده است) در جهان بديده اعتبار مينگرد، و باندازه شکم روزي از آن بد

ست مي‏آورد، و سخنان جهان را بگوش خشم و دشمني مي‏شنود (حال هيچکس در جهان به يک منوال نيست و بشر همواره در آن متزلزل است) تا ميگويند فلاني ثروتمند و غني شد، چيزي نگذرد که گفته شود نيازمند و فقير شد، تا ميروند ببودنش خورسند شوند بر نابوديش غمگين و نژند گردند، حال بشر در دنيا (ئي که همه گونه راه تدارک و تلافي برويش باز است) چنين است در صورتيکه هنوز روزيکه در آن نااميدي و محروميتي فراوان است فرا نرسيده است.


صفحه 1172.