خطبه 064-در علم الهي
[صفحه 149] از خطبههاي آن حضرت عليهالسلام است که در آن ذات باريتعالي را وصف کرده فرمايد: حمد و سپاس ويژه (ذات) خداوندي است که هيچيک از حالات او بر حال ديگرش پيشي نگرفته (صفات کماليه از ازل در ذاتش موجود و هيچ صفتي را بعدا کسب نکرده) پس پيش از آنکه آخر باشد اول و قبل از آنکه پنهان باشد پيدا است (او است مبدء هر موجود و غايت هر ممکن وجودش از همه اشياء ظاهر، و ذاتش در تمام چيزها مخفي است) کسيکه بوحدت ناميده شود جزا او کم است (تمامي موجودات متصف بصفت واحد عددي و قلت و کثرت هستند بخلاف خداوند منان که واحدي است حقيقي و کثرت نداشته و يکي است) هر عزيزي غير از او خوار است (زيرا عزيز کسي است که احتياج نداشته باشد و موجودات محتاج بالنبه به او همه ذليلاند) و هر قويي غير او ضعيف است (براي اينکه منشاء تمام قدرتها و قوتها او است) هر مالکي غير او مملوک است (چون موجد همه اشياء و مالک علي الاطلاق او است) هر دانائي غير او دانشآموز و ياد گيرنده است (زيرا که هر فردي از افراد احتياج به آموختن دانش از شخص دانشمندتري دارد و حقتعالي بالذات عالم است) هر داراي قدرتي غير او گاهي قادر (و گاهي عاجز است (بخلاف ذات خداوند که هميشه قا در و خود منشاء کليه قدرتها است) هر شنونده غير او از شنيدن آوازهاي بلند کر و از استماع او بوسيله قوه موجوده در گوش و آن قوه سامعه از ادراک اصوات خيلي آهسته عاجز و از شنيدن صيحه هاي بسيار بلند نيز دچار اختلال و کري ميشود اما خداوند متعال چون ذاتا سميع است بدون قوه و گوش شنواست لذا شنيدن آوازهاي نرم و بلند در نزدش يکسان است) و هر ببننده غير او از ديدن رنگهاي پنهان (چون رنگ تاريکيها) و از ديدن رنگ اجسام لطيفه (چون رنگ هوا و ذرات) نابينا است (زيرا ديدن او بوسيله قوه باصره موجوده در چشم و چشم از ديدار رنگهاي پنهان و لطيف عاجز است، لکن خداوند بدون آلت ديدار تمامي رنگهاي پيدا و پنهان را با لذات ميبيند) و غير و هر پيدائي پنهان نيست و هر پنهاني پيدا نيست (زيرا هيچ شيئي مثلا مانند خورشيد در عين پيدائي نميتواند پنهان باشد لکن خداوند در عين حال داراي دو صفت هم پيدا و هم پنهان است پيدا است از نشانها و علامات پنهان پنهان است از محال بودن رسيدن بکنه آن ذات خدائيست که (آفرينش را بيافريد نه براي تقويت سلطنتش و نه از بيم پيش آمدهاي روزگار و نه براي ياري جستن (از آنان) بر دفع همتائي نزاع کننده و نه براي منع غلبه از شريکي غلبه جو ينده ولکن (آفريدگان) مخلوقات هستند پرورده (خوان نعمت) او و بندگاني ميباشد مسخر، (حضرت) وي خداونديکه در چيزها حلول کرده که گفته شود او در آنها است و نه از آن اشياء دوري گزيده تا گفته شود او در آنها نيست (زيرا درون و برون بودن از اشياء لازمه ممکنات و جسمانيت است) خلايق را بدون خستگي و ماندگي بيافريد و در اصلاح امر آنان از روي تدبير نينديشيده و ناتوان نگرديده در احکام و مقدرات خوي گرفتار (و دچار) شبهه و ترديدي نشد بلکه حکم وي پايدار، دانشش استوار و امرش برقرار است کسانيکه گرفتار نقمتها و خشمهاي وي هستند باز بدان درگاه چشم اميد دارند (تا مگر رها شوند) و اشخاصيکه قرين نعمتها و الطاف وي ميباشند (باز) از او هراسان و بيمناکند (که مبادا کفران کرده و بعذاب مبتلا گردند).
صفحه 149.