حکمت 253
[صفحه 1130] بهنگاميکه به آن حضرت خبر رسيد سپاهيان معاويه بر انبار تاخته و بتاراج پرداختهاند حضرت (از فرط خشم و اندوه بر جلادت دشمن و سستي ياران) تنها و پياده از کوفه بيرون آمده تا بنخيله رسيدند مردم دنبالش بيرون شده و به حضرتش رسيده عرض کردند يا اميرالمومنين ما آنها را از تو کفايت ميکنيم فرمود: سوگند با خداي شما مرا از خودتان کفايت نميکنيد، چگونه ديگري را از من کفايت ميکنيد اگر ملتهاي پيش از من از ستم فرمانروايان شاکي بودند، من از جور ملتم شاکي و بفريادم، تو گوئي من پيرو و آنها پيشوار و من فرمانبر و آنها فرمانروايند، همينکه حضرت اين سخن رسا را که ما گزيدهاش را در پاره خطبهها بيان کرديم بيان فرمودند، دو تن از يارانش آمده، يکي از آنها عرض کرد يا اميرالمومنين من جز خودم و برادرم را مالک نيستم، بهر چه خواهي فرمان ده بجاي آوريم حضرت عليهالسلام فرمودند: از شما دو نفر چه کاري که من بخواهم ساخته است.
صفحه 1130.