حکمت 139
[صفحه 1083] از سخنان آن حضرت عليهالسلام است بکميل ابن زياد نخعي (که شرح حالش از اين پيش مرقوم افتاد) کميل گفت اميرالمومنين عليهالسلام وقتي دست مرا گرفت و بوادي پشت کوفه و از آنجايم بصحرا برد همينکه وارد صحرا شد ديدم آن درياي تيار علم و دانش متموح شده و همچون اشخاص ستم رسيده) آهي سوزان از سينه تنگ برکشيد و فرمود: کميلا اين دلها ظرفهاي دانشاند و نگهدارندهترين دل بهترين آن دلها است، کميلا آنچه برايت ميگويم (نيک بشنو و درست در خزينه خاطرت بسپار) همانا مردمي که در جهانند سه دستهاند، نخست عالمي است رباني (که دل از دست هواجس نفساني رهانده، و شاهباز بلند پرواز روحش به نيروي عشق خداي با عرشيان بپرواز است) دوم دانشجوئي است که در جستجوي راه رستگاري است (و همي خواهد زنگار شبهات و اوهام را از آينه درون بزدايد و سالکان طريق حق پرستي را همراه گردد) سومين دسته آناناند که همچون مگسان ضعيف و ناتوان و بدنبال هر صدائي و با هر بادي رواناند، اينان که نه از نور دانشي روشني جسته و نه بپايه استواري پناهنده گرديدهاند (کورکورانه هر دعوت باطلي را اجابت ميکنند و بدنبال هر صدائي براه ميافتند، فرياد از اينان که فساد جهان را بني اناند) کميلا دانش بهتر از دارائي است زيرا دانش نگهدارنده تو است، در صورتيکه مال را تو بايد نگهداري کني، بذل و بخشش مال را کم ميگرداند، و حال آنکه دانش با بخشش فراوانتر ميگردد و آنکه با مال و ثروت پرورش يافته است با نابودي آن نابود است (لکن دانش در دنيا و آخرت با انسان باقي است) اي پسر زياد شناسائي و تحصيل علم و دانش (رکني از ارکان) دين است و مدار دين با دانش ميچرخد (عمل جاهل و بدون نورافکن دانش نميتوان راه خداپرستي را پيمود) بشر در دوران زندگانيش راه فرمانبرداري از خداي را با علم ميپيمايد، و پس از مرگش به نيروي دانش نام نيک از خويش بيادگار ميگذارد، هميشه حکومت بدست علم است و مال محکوم و مغلوب و در شرف فنا است. کميلا گرد آورندگان مال در عين زندگي مردهاند (و هيچ اثري بر وجودشان مترتب نيست) لکن دانشمندان تا دنيا دنيا است زندهاند (و بشر از آثار وجوديشان استفاده مينمايد) پيکرهايشان خاک و ناپيدا و لکن عکسهايشان در دلها پاي بر جا است، آنگاه حضرت دست بر سينه مبارک زده فرموده کميل متوجه باش، درون سينه من دانش فراواني انباشته شده است (از علوم و معارف الهيه که بشر معاصر من توانائي شنيدن و فراگرفتن آن را ندارد. يا رب جوهر علم لو ابوح به لقيل لي انت ممن يعبد الوثنا چه خوش بود اگر کساني پيدا ميکردم که تاب تحمل آن را ميداشتند (و اندکي از اين بار گران دانش را بر دوششان ميگذاشتم) آري چنين کساني را مييابم لکن بر وي ايمن نيستم زيرا که او دين و دانش را براي پيشرفت دنيايش خواهان است و نعمتها و حجتهاي خدا را عليه بندگان و دوستان خدا بکار ميبرد. [صفحه 1085] آري خداي من (با تمام اين اوصاف که گفته آمد باز هم در هيچ عصري) زمين از حجتي که برپا دارنده دين خدا باشد خالي نيست، حال آن امام و حجه يا (مانند هر يک از ائمه يازدهگانه) پيدا و مشهود است و يا همچون امام عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف) ترسان و پنهان است، تا اينکه دلائل و حجج آنها ضايع نگردد (با اينکه اين فرمايش حضرت دليل واضحي است بر حقيقت مذهب شيعه و وجود ائمه اطهار سلام الله عليهم اجمعين با اين وصف ابن ابيالحديد معاند بيانصاف بايراد تاويلات بارده برخاسته در صفحه 313 جلد 3 گويد شايد مراد حضرت اوتاد و ابدال باشند لکن در اقامه دليل درمانده است ما از اين مردک نانجيب ميپرسم اين اوتاد و ابدال کيانند و در چه زمان يکي از آنها در بين مردم ظاهر شدهاند، تو که بقول خودت اهل اطلاع و تاريخ هستي چطور شد که حقي براي يک مرتبه در تاريخ خودت از آنان نام نبردي باري حضرت فرمايد) آنان چندند و کجايند، سوگند با خداي که آنان از حيث شماره کم و از حيث رتبه و منزلت در نزد خداي بسي بزرگ و ارجمندند، خداوند حجتها و آيات باهره خويش را بوسيله آنان نگهداري ميکند، تا اينکه آنها آن آيات را روشن را بکساني مانند خودشان (از شيعي ان) بسپاراند، و تخم آيات را در دلهاي مانندگان خويش بپاشند، علم و دانش با حقيقت و بينائي به آنان رو آورده، و مباشر روح ايمان و يقين گرديدهاند، و آنچه را که اهل عيش و لذات دنيا سختش شمردهاند، آنها آن را بر خويش آسان گرفتهاند، و به آنچه که جهال و نادانان از آن ترساناند مانوساند در جهان با پيکرهائي زندگاني کردند که جانهاي آن پيکرها بجاهائي بس بلند پيوستهاند (و شاهباز بلند پرواز روحشان در ملکوت اعلا بسير و تفرجاند) ايناناند جانشينان خداي در روي زمين که بشر را بسوي دين خداي ميخوانند، آه آه که تا چه اندازه دلباخته ديدار آنانم (تا مگر اندوه دل را فرو نشانم، و کمي سينه را از بار گران دانش سبک سازم ولي چه توان کرد که دست تقدير آنان را در روزگاري که من نيستم بوجود خواهد آورد) اي کميل اکنون اگر خواستي باز گرد (که آزادي).
صفحه 1083، 1085.