حکمت 121
[صفحه 1073] من از کار بخيل بشگفت اندرم که او چسان ميشتابد بسوي فقريکه از آن گريزان است، و غنا و ثروتي را که جويا است از دست گذارنده است، در جهان همچون فقراء زندگاني ميکند، و در آخرت حساب اغنيا را پس ميدهد، و نيز از آن خودخواه گردن کشي بتعجبم که ديروز آبي گنديده و فردا لاشه کثيفي بيش نخواهد بود (چنين کسي کبر و نخوتش براي چيست و چرا اول و آخر خود را بياد نميآورد) و باز تعجب دارم از کسيکه آفرينش را مينگرد و در وجود آفريدهگار دچار شک و ترديد است، و هم تعجب دارم از کسيکه ميبيند مردم براه مرگ رواناند، و او خود مرگ را فراموش کرده است. و همچنين عجب دارم از آنکه عالم آخرت را منکراست در صورتيکه نشاه دنيا را نگران است (و باز غافل است از آنکه خداي هستي ده همان خدا نيست کننده و زنده نماينده است) و نيز بشگفتم از آنکه به آبادي دنياي خراب سرگرم و دار آباد و باقي را تارک است.
صفحه 1073.