خطبه 035-بعد از حكميت












خطبه 035-بعد از حکميت



[صفحه 114]

از خطبه‏هاي آن حضرت عليه‏السلام است که پس از امر تحکيم و استقرار ظاهري معاويه بيان فرموده (در هر حال و هر زمان) هر چند روزگار کار بزرگي و حادثه عظيمي پيش آورد سپاس براي ذات خداوندي است (و بس) و گواهي ميدهم که معبودي جز او نبوده و خدائي غير او نيست و نيز محمد صلي الله عليه و آله بنده و پيغمبر او است پس از اين ستايش و آن درود بدرستيکه نافرماني پندگوي مهربان و داناي کار آزموده مورث حسرت و در پي دارنده ندامت است من (در امر حکومت) شما را بامر خويش مامور ساخته و هر (گوهر) رايي که در خرينه خاطرم بود برايتان صافي و خالص ساختم ولي ايکاش که راي قصير اطاعت کرده ميشد0 تا پشيمان نميشديد) اين مثل در عرب سائر و اصلش اينست که يکي از سلاطين عرب بنام حذيمه ابن الابرش پدر زباء ملکه جزيره را بکشت زباء براي خونخواهي پدر حيله انديشيده کسي را نزد جذيمه فرستاد که زن ناگريز از شوهر است و خوب است که مرا به همسري خويش برگزيني حذيمه خوشحال شده با معدودي چند از رجال خود بسوي جزيره حرکت کرد غلامي داشت بسيار زيرک بنام قصير ابن سعد لخمي قصير جذيمه را گفت با اينکه ملکه جزيره خون پدرش را از تو طلبکار است مصلحت نباشد با اين مرد

م قليل در ميان آنان وارد شوي جذيمه پند قصير رانشنيده بخيال مزاوجت با زباء وارد جزيره شد و بمحض ورود او را گرفته و با يارانش بکشتند و قصير بر اسبي‏تيز تک که براي خود تهيه ديده بود سوار شده فرار کرد و جمله لو کان يطاع لقصيرامر ايکاش امر قيصر اطاعت ميشد مثل شد مقصود حضرت عليه‏السلام اين است که من از اول از خدمه عمروعاص اطلاع داشتم و بشما نصيحت کردم شما پند مرا نشنيده و اکنون پشيماني سودي ندارد) از امر من سر باز زديد همچون سر باز زدن مخالفين ستمگر و پيمان‏شکنان گنهکار تا جائيکه من ماصح نيز مردد شدم و آتش زنه از بيرون دادن آتش بخل ورزيد (اجتماع شما بر نافرماني من کار را بجائي رسانيد که من مردد شده و از پند دادن بشما خود داري کردم) پس مثل من و شما (در پند دادن و نپذيرفتن آن همانطوري است که دريد برادر هوازان گويد: امرتکم امري بمنعرج اللوي فلم تستنيبواالنصح الاضحي الغد دريد ابن الصمه با برادرش عبدالله بجنگ بني‏هوازن رفته با غنيمت بسيار مراجعت کرده بودند شب را خواستند در منعرج منزل کنند دريد گفت اينکار از حزم و احتياط بدور است شايد بني‏هوازن بطلب ما بيايند عبدالله نصيحت دريد را نپذيرفته شب را در منعرج ماندند صبحگا

هان بني‏هوارن بر سر آنها تاخته عبدالله و يارانش رابکشتند و دريد با زخم بسيار فرار کرده قصيده که شعر فوق بيتي از آنست پرداخته ميگويد پند مرا نپذيرفتيد تا فايده آن صبحگاهان ظاهر شد مقصود حضرت اينست که شما نصيحت مرا در قبول نکردن امر حکومت نشنيديد و حال که زيان مخالفت امر من بر شما واضح شده ديگر پشيماني سودي ندارد.


صفحه 114.