خطبه 034-پيكار با مردم شام












خطبه 034-پيکار با مردم شام



[صفحه 112]

از خطبه‏هاي آن حضرت عليه‏السلام است در موقعي که اهل کوفه از جنگيدن اهل شام بيمناک بودند بيان فرموده و آنان را نکوهش کرده و برفتن بسوي دشمن امر مينمايد. (اي اهل کوفه) از بس شما را سرزنش کردم دلتنگ شدم (آخر براي چه) شما بزندگي دنيا (ي فاني) عوض از آخرت (باقي) و به نشستن ذلت بجاي عزت خوشنود گشته‏ايد هر وقت شما را به پيکار دشمنان دعوت کردم ديدگانتان (در مغز سرها) بگردش افتاد مثل اينکه در گرداب موت و بيهوش مرگ افتاده‏ايد (همينکه سخن از جنگ بميان مي‏آيد) همه در جواب من عاجز و متحير ميمانيد بطوريکه گويا ديوانگي بر دلهاتان عارض شده و عقل نداريد هيچوقت شما مورد اطمينان من نبوده و رکن (و سپاهي) با عزت و شوکت نيستيد که انسان بشما ميل کرده و (در دفاع از خصم) نيازمند (ياري) شما باشد شما شتراني را ميمانيد که ساربانانشان گمشده باشند و از هر طرف جمع کرده شوند از طرف ديگري پراکنده ميگردند قسم بذات خداوند که شما آتش جنگ را بد گرم ميکنيد دشمن (با آماده ساختن وسائل جنگ) با شما مکر ميکند و شما (مهياي پيکار نشده) و با او مکر نميکنيد از اطراف (کشور) شما (بوسيله آنان) کاسته ميشود (و به رگ غيرت شما نخورده) و خشمناک نم

يشويد آنان (از فکر شما) بخواب نميروند و شما درخواب غفلت سر گردانيد به خدا سوگند فرو گذاراندگان جنگ دشمنان مغلوبند به خدا قسم گمان من در (حق) شما ما اينست که اگر هنگامه جنگ برپا شود و معرکه مرگ گرم گردد شما از گرد پسر ابيطالب جدا شويد بدانسان که سر از تن جدا ميشود (همان طور که سر جدا شده ديگر بتن ملحق نميشود شما چنان ميگريزيد که هيچوقت برنمي‏گرديد) قسم به خدا هر کس دشمن را بر خود تمکن دهد (او را بر خويش چيره سازد) تا اينکه آن دشمن گوشت او را گداخته و استخوانش را در هم خرد و پوستش را از تن برکشد البته ناتواني و عجز او بسيار بزرگ و ضعيف است آن دلي که دو پهلو و استخوانهاي سينه او آن دل را در ميان گرفته‏اند (اي کسيکه باين صفات موصوفي) تو اگر ميخواهي چنين باش لکن من به خدا سوگند چنان نيستم که دشمن را مجال نزديک شدن عطا کنم بلکه (اگر تمکن پيدا کرده و نزديک شود) با شمشير مشرفي (جائيست که در آنجا شمشير خوب ميسازند چنان) ضربتي بر او خواهم زد که کاسه سرش پريده بازوها و قدمهايش در هم خرد شود و بعد از آن (که من کوشش خود را کردم) هر چه خدا بخواهد همان است (پيروزي و شکست از جانب او است)

[صفحه 113]

ايگروه مردمان مرا بر شما حقي و شما را بر من حقي است اما حق شما بر من آنست که شما را پند داده و مواجبتانرا زياد بکنم و (کتاب و سنت را هم) تعليم شما نمايم تا نادان نمانيد شما را ادب آموزم تا عالم و دانا شويد اما حقي که من بر شما دارم وفاي بعهد و بيعت و نصيحت در حضور و غيبت است هر وقت شما را بخوانم بايد اجابت کنيد و هر موقع بشما فرمان دهم بايستي اطاعت نمائيد.


صفحه 112، 113.