خطبه 032-روزگار و مردمان












خطبه 032-روزگار و مردمان



[صفحه 108]

از خطبه‏هاي آن حضرت عليه‏السلام است (که از اهل زمان خود شکايت کرده فرمايد) اي گروه مردمان (بدانيد) ما صبح کرديم در روزگاري ستمکار و کفران نعمت کننده (طبع مردم آن براي جور و ستم و کفران نعم خداوندي آماده است) نيکوکار در آن بدکار شمرده ميشود. و ظالم بجور و سرکشي ميافزايد نه از آنچه دانسته‏ايم بهره بر ميگيريم و نه از آنچه ندانسته‏ايم پرسش ميکنيم از کارهاي خطرناک انديشه نمينمائيم تا اينکه بر ما وارد شود (از گناهان دوري نميجوئيم تا آنکه نتيجه سوء آن عايدمان گردد) پس در اين زمان مردم چهار دسته ميباشند اول کسيست که واگذار نکرده است فساد را در روي زمين جز از راه بيچارگي و کندي شمشير و کم ثروتي دوم کسيست که شمشير ستم خود را از نيام برکشيده بدي خويش را بمردم اعلام کرده پياده و سوار لشکرش را جمع نموده خويش را براي شرارت آماده و حاضر ساخته دين خود را در راه متاع دنيوي که منتظر آنست فاسد و تباه کرده يا سواراني را پيشرو خود ساخته و يا (مترصد آنست که) بر منبري بالا رود (بوسيله خطبه خواندن خود را بمردم بنماياند) بعدا بطور خطاب بشخص حاضر فرمايد چه بسيار بد تجارتي است اينکه جهان را قيمت نفس خويش دانسته و آنرا از

آنچه در نزد خدا براي تو ذخيره شده عوض قرار دهي سوم کسي است که دنيا را بعمل آخرت طلب کرده و آخرت را مبعمل دنيا خواهان نيست سکون و وقاري براي شخص خود قائل شده قدمها را نزديک بهم برميدارد دامان جامه را بالا زده خود را براي امانت آرايش کرده دين خدا را وسيله گناهان و معاصي قرار داده (براي فريفتن مردم خود را بصورت عباد و زهاد جلوه داده تا از اين راه کسب ثروتي بنمايد) چهارم کسيست که بواسطه کوچکي نفس و راه نداشتن بسوي مال و ثروت در حاليکه خواهان آن ميباشد گوشه گزيده و نداشتن وسيله او را از اقدام در کار باز داشته است پس خود رابنام قناعت آراسته و با لباس اهل زهد زينت کرده در صورتيکه هيچيک از حالات شبانه روزيش به اهل زهد و عبادت مانند نيست (بيرون از اين چهار گروه) دسته پنچمي مرداني باقي ماندند که با ياد قيامت ديده از متاع جهان فرو پوشيده و خوف روز محشر اشگشان را جاري ساخته است پس اين دسته احوالشان داير بين رانده از ديار و ترسناک خوار و خاموش از سخن و دعا کننده با اخلاص و فرياد زننده از درد معصيت ميباشند تقيه آنان را بکنج خموشي کشانده خواري (در انظار) آنان را گوشه‏نشين ساخته پس آنان را بهره (از جهان) آب تلخ و شور زندگي

است دهانشان (از شکايت) بسته دلهايشان (از عطش آب شيرين عيش) زخمدار است پند دادند (مردم را) تا خسته شدند مغلوب (اهل دنيا) شدند تا خوار گشتند کشته گشتند تا کم گرديدند پس دنيا (ئي که اين طور است) بايد در نظر شما خوارتر از برگ مغيلان (که با آن پوست دباغي ميکنند) و ريزهائي که از پشم ميريزد باشد از احوال پيشينيان خويش پند گيريد پيش از آنکه آيندگان پس از شما از حال شما پند گيرند جهان سرزنش شده را واگذاريد زيرا که جهان واگذاشت کسي را که خيلي پيش از شما او را دوست ميداشت. (سيدرضي ره فرمايد): ميگويم: ناداني اين خطبه را به معاويه نسبت داده و شکي نيست در اين خطبه از سخنان اميرالمومنين عليه‏السلام است و کجا مرتبه طلا با خاک و آب شيرين با آب شور برابري تواند کرد و دلالت نموده بر درستي اين سخن راهنماي ماهر و تشخيص داده آن را مشخص بينا عمرو ابن بحرجا حظ که اين خطبه را در کتاب بيان و تبيين بيان کرده پس از آن گفته اين کلام بکلام علي عليه‏السلام شبيه‏تر و بروش آن حضرت در تقسيم مردم و شمردن اصناف ايشان و خبر دادن از حالات آنها از مغلوبيت و خواري بقيه و خوف لايقتر و سزاوارتر است و نيز (در آن کتاب) گفته ما معاويه را در کجا يافتيم ک

ه در کلام خود راه زها و را پيش گيرد و برفتار عباد عمل کند.


صفحه 108.