نامه 073-به معاويه
[صفحه 1010] از نامههاي آن حضرت عليهالسلام است، بمعاويه (در پاسخ نامهاش) معاويه، براستي که من از شنيدن، و پيدرپي پاسخ نگاشتن نامه تو، راي خويش را ناتوان کننده، و هوش و فراستم را باشتباه اندازندهام (زيرا با اينکه ميدانم اين سخنان دلنشين که از سرچشمه حقيقت مايه ميگيرد، ابدا در دل سخت و سنگين تو اثري ندارد، و من برخلاف ميل و انديشهام، بلکه از راه اتمام حجت ناچارم نامه تو را پاسخ بنگارم) هر آنگاه که تو از روي ريو و دستان خواهان چيزهائي از من شده، نامههائي براي جواب گرفتن بمن مينويسي (تا مگر احيانا عليه من مدرکي بدست آورده، و آن را دستاويز مقاصد شوم خويش قرار دهي، آن دقت درست) شخص سنگين بخواب فرو رفته را ميماني، که خوابهاي در هم و پريشان ميبيند، و بدان سرگردان مرد ايستاده ماني که ايستادنش بيچارهاش کرده، نميداند پيشامد بسود و يا بزيان او است (چون آنچه تو مينويسي از روي ناداني و درماندگي است، و تو از پستي و فرومايگي کوچکتر از آني که بکس تشبيه شوي) تو به آن خواب و يا ايستاده نمانده، بلکه او بتو مانند است، سوگند با خداي اگر باقيماندن تو را (براي امريکه خود ميدانم) خواهان نبودم ازمن بتو کوبندهائي ميرسيد، که استخوان را بشکند، و گوشت را آب کند (جنگي سرپا ميکردم که تو را يکسره نابود سازد) و بدانکه شيطان تو را از اين باز داشته است که بکارهاي نيکت برسي، و گفتار اندرز دهندهات را بشنوي (و از بيراهه براه باز آئي) درود بر آنکه اهليت آن را داراست.
صفحه 1010.