نامه 071-به منذر بن الجارود












نامه 071-به منذر بن الجارود



[صفحه 1007]

از نامه‏هاي آن حضرت عليه‏السلام است، به منذر ابن جارود عبدي که او را بر برخي از شهرها حکومت داده بود، و او بر برخي از کارها که بدان گمارده شده بود، بخيانت گرائيد. پدر منذر نامش بشر ابن المعلي ملقب بجارود است، مردي نيک و رئيس قبيله عبدالقيس است که بر حضرت رسول وارد شده، با قبيله‏اش اسلام آورده، حالش بسيار نيکو شد، و از بعضي حديثي نيز روايت کرده است، او در سال 20 هجري در جنگ نهادند در جائيکه بعقبه معروف بود کشته شد، از آن پس آنجا را عقبه الجارود ناميدند، لکن منذر را از نيکي پدر بهره نبود، و ارباب رجال بحديثش اعتنائي ندارند، باري حضرت بوي نوشتند:) اي منذر، نيکي پدرت مرا در تو بفريفت، و گمان کردم تو روش او را پيرو، و براه وي رواني (و ابدا باورم نمي‏آيد که پسر جارود عبدي تا اين اندازه خائن و نالايق باشد، که چهار هزار درهم ازبيت‏المال بربايد، و صرف خويشان و هوا و هوس خويش کند) ناگهان مرا خبر رسيد که تو خائن از کار در آمده، و براي هواي نفس و فرمانداري، فرمانبري (شيطان) را رها نميکني، و براي آخرتت توشه نميگذاري، و دنيايت را بخرابي، آخرتت آباد ميخواهي، و با بريدن رشته دينت بخويشانت مي‏پيوندي، اي منذر،

اگر اين حرفها که از تو بمن رسيده است راست باشد، البته شتر خانواده‏ات، و بند کفشت (که آن يک حيواني است خارخور و بارکش، و اين يک تکه چرمي است که در زير پا و بخاک ماليده ميشود به مراتب) از تو بهتر است، تو و همچون تو کس در خور آن نيست که با او رخنه بسته شود، و کاري انجام گردد، يا رتبه از او بالا ببرند، يا در امانتش شرکت دهند، يا براي گرفتن خراجش بگمارند. بنابراين همين که اين نامه مرا دريافت کردي بخواست خدا (بفوريت از کار برکنار و) نزد من حاضر باش (تا ديگري که لياقت اين امر را دارد) بجاي تو بگمارم، گفته‏اند منذر که آمد حضرت او را بزندان افکند، صعصعه ابن صوحان که از روساء قبيله عبدالقيس بود شفاعت کرده او را رهائي داد، سيدرضي ره فرمايد:) اين منذر همان کسي است که حضرت درباره‏اش فرمود، وه چه خودپسند همي بدو سوي مينگرد، و در دو بردش ميخرامد، و پر بکفشش ميدهد، تا گرد و خاک را از آن پاک کند.


صفحه 1007.