نامه 069-به حارث همداني












نامه 069-به حارث همداني



[صفحه 1000]

از نامه‏هاي آن حضرت عليه‏السلام است، به حارث همداني (همدان به سکون الميم نام طايفه از مردم يمن است، که حارث ابن عبدالله از آن طايفه، و آنان همگان از دوستان و دلباختگان حضرت اميرالمومنين عليه‏السلام‏اند، و در صفين فداکاريهاي فوق‏العاده از آنان به ظهور رسيد، تا جائيکه حضرت در حقشان فرمودند: اذا کنت بوابا علي باب جنه فقلت لهمدان ادخلوا بسلام ابن عبدالبر در استيعاب حارث را که اعور نيز بوده است، از ياران اميرالمومنين شمرده است، ثقه الاسلام قمي در سفينه البحار گويد: او فقيه‏ترين مردم زمانش بوده است، و شيخ بهائي گفته است حارث جد ما و از ياران اميرالمومنين است، جميل ابن صالح از خالد کابلي، از اصبع ابن نباته روايت کرده است که حارث همداني با چند نفر از شيعيان که من نيز از آنان بودم، بر اميرالمومنين صلوات الله عليه در آمد، و حارث در آنوقت مريض و در راه رفتن کندي ميکرد، و او را نزد حضرت مکانتي بود، حضرت به او فرمودند: اي حارث تو را چسان مينگرم؟ عرض کرد يا اميرالمومنين روزگار بر من گذشته است، و در سينه من غم و اندوهي پديد آورده است، از خصومت اصحاب شما با يکديگر در دو خانه شما، فرمودند خصومت آنها در چيس

ت؟ عرض کرد درباره شما، و سه نفريکه پيش از شما بوده‏اند، برخي از ياران درباره شما غلو کرده‏اند، برخي در راه ميانه‏اند، برخي مردد و گرفتار شک‏اند، که راه پس و پيش رفتن ندارند، فرمود اي برادر همدان دانسته باش که شيعيان من کساني‏اند که راه وسط را روانند تا اينکه فرمودند مژده باد تو را اي حارث که مرا نزد مرگ، و نزد صراط، و نزد حوض، و نزد مقاسمه خواهي يافت، عرضکرد مقاسمه کدام است؟ فرمود: آن قسمت کردن آتش است، قسمت کردني، درست به آتش گويم اين دوست من است او را واگذار، و اين دشمن من است او را بگير، آنگاه حضرت دست حارث را گرفته فرمودند: اي حارث من دست تو را گرفتم، بدانسانکه رسول خدا دست مرا گرفتند، و من از حسد قريش و منافقين بر خودم، بدان حضرت شکايت کردم، حضرت فرمودند: يا علي هنگاميکه قيامت سر پا شود، من قائمه عرش خداي را بگيرم، و تو و ذريه‏ات دامان مرا، و شيعيان شما دامان شما را، آيا خدا با پيغمبرش، و پيغمبر با وصيش چکار خواهد کرد؟ اي حارث اين مختصر را از حديثي مفصل فراگير، که تو در قيامت با هر کس که دوستش ميداري ميباشي، و براي تو است به جاي آورده و اين سخن را سه مرتبه با حارث مکرر فرمودند، آنگاه حارث برخاسته دامن ک

شان (و فخرکنان) روان شده ميگفت از اين پس باکي از ديدار مرگ ندارم، جميل ابن صالح گويد: ابوهاشم سيد حميري را ديدم که اين حديث را برشته نظم در کشيده، و بدينسان بر من فرو خواند: قول علي لحارث عجبا کم ثم اعجوبه له حملا يا حار همدان من يمت يرني من مومن او منافق قبلا يعرفني طرفه و اعرفه بعينه و اسمه و ما عملا و انت عند الصراط تعرفني فلا تخفف عثره و لا زللا اسقيک من بارد علي ظما تخاله في الحلاوه العسلا اقول للنارحين توقف للعرض دعيه لاتقبلي له الرجلا دعيه لاتقبليه ان له حبلا بحبل الوصي متصلا باري حارث در سنه 65 هجري وفات يافت، و مطالب ذيل پاره از نامه مفصلي است که درباره محاسن اخلاق و نيکوئي آداب حضرت بوي نگاشته‏اند: اي حارث) چنگ برشته قرآن درافکنده، و پند و اندرز را از آنان خواهان باش، حلال و حرامش را حلال و حرام بدان، آنچه از حق که گذشته است باور دار (و به کتب و رسل ايمان داشته باش) به آنچه از جهان که گذشته است پند گير، براي آنچه که از آن برجاي مانده است، زيرا پاره از جهان همانند پاره ديگر آن، و آخرش به اولش خواهد پيوست، و همه آن از ميان برداشته خواهد شد (پس تا فرصت باقي است کاري بکن، و

توشه براي آخرتت گرد آر) و نام خداي را بزرگ شمار، و آن را در حق و درستي ياد مکن (و بدروغ سوگند مخور که سوگند دروغ مستلزم عذابي بزرگ است، مرگ و پس از مرگ را بياد آر) و بدون داشتن شرطي استوار آرزومند آن مباش (که با نداشتن کردارهاي نيک و يقين باينکه آخرت بهتر از دنيا است آرزوي مرگ سخت بيجا است) و سخت بپرهيز از هر کاريکه بجاي آورنده‏اش آنرا بر خويش بپسندد، و از براي مسلمانان ديگرش نخواهد (يعني سود شخصي را بزيان عمومي ترجيح دهد) سخت بپرهيزد از هر کاريکه در نهانش انجام دهند، و در عيان از آن بشرم اندر باشند سخت بپرهيزد از هر کاريکه بهنگام بازپرسي بجاي آورنده‏اش منکر آن باشد، و يا از آن پوزش طلبد، حارثا، نکند که عرض و آبروي خويش را نشانه پيکانهاي گفتار قرار دهي (و با ناسخته سخني نابهنگام خويش را رسوا سازي) نکند آنچه را که مي‏شنوي با ديگرانش در ميان نهي که دروغگوئي تو را همين بس، مبادا در مقام رد آنچه که مردم تو را بدان حديث کنند بر آئي که ناداني تو را همين بس. شرار خشم را فرو کش، و بهنگام توانائي با گذشت باش، و بهنگام تندخوئي خوي نرم را بکار در بند، هر آنگاه که زمام شوکتت بچنگ است (بر گنهکار و زير دست) بخشنده باش که د

ر پايان سودش براي تو است، در برابر هر نعمتي که خداوند بر تو ارزاني داشته است سپاسگذار باش، و هيچگاه نعمتي از نعمتهاي خدا نبايستي در نزد تو تباه شود، سزاوار است که اثر هر نعمتي که خداوند بتو ارزاني داشته است در تو هويدا باشد (زيرا که خداوند در سوره آيه فرمايد: و اما بنعمه ربک فحدث، نعمت پرودگارت را ظاهر ساز).

[صفحه 1004]

حارثا، بدان که گراميترين گروندگان به خدا و رسول آنانند که با جان و اهل و مالشان از ديگران سبق برده‏اند (و در راه پيشرفت دين از هيچيک از اين سه دريغ نگفته‏اند) تو نيز اگر از نکوئي آنچه بعنوان ذخيره، و پس انداز پيش فرستي برايت ماندني، و آنچه پس از خويش بگذاري نتيجه بوارث عايد است، اي حارث آن سست کرداريکه داراي راي و انديشه‏ايست ناپسند، از دوستيش بهراس که دير يا زود تو را با خويش همخو خواهد کرد، و (براي سکونت) در شهرستانهاي بزرگ مکان گير، که آنها اجتماع مسلمين را مرکزاند (و حيات مادي و معنوي انسان در آنها تامين است) و از دهات و شهرستانهائي که ستم و فراموشي در آنها بوده، و ياريگران بر فرمان خداوند اندک‏اند از آنجا بگريز، و فکرت را منحصر کن بکاريکه تو را بکار آيد، از نشستن در سر گذرهاي بازار بينديش، که آنجاها شيطان را جايگاه و فتنه‏ها را نمايشگاه‏اند (مردم در اينگونه جاها غالبا تمرکز پيدا کرده، و بحرفهائي که خلاف دين و شرع است سرگرم ميشوند) درباره آن کس که تو بر او (از حيث مال و علم و مقام) برتري داده شده بسيار بينديش که اين يکي از راههاي سپاسگذاري است، در روز جمعه تا نماز را مگذاري به سفر مرو، مگر

اينکه سفرت در راه (جهاد براي) خدايتعالي، يا براي کاريکه عذر داشته باشي، در همه کارهايت خداي را فرمانبردار باش، که فرمانبردار خدا بر هر چيز برتري دارد، خويشتن را در عبادت بفريب) و به اميد ثواب و يا بيم از کيفر گناهش بکار وادار) لکن او را مقهور نساخته و بمدارا با آن رفتار کن، و بهنگام گذشت او (از غم) و خوشي و نشاطش آنرا بکار دار، جز اينکه واجبي بر تو نوشته شده باشد، که ناچاري آنرا بهنگام خودش گذارده و بجايش آوري، زنهار بپرهيز از اينکه مرگ تو را دريابد، در حاليکه تو در راه طلب دنيا از خداي گريزان باشي، زنهار بپرهيز از اينکه با زشتکاران همراه آئي، چرا که آنوقت دو زشتي بهم پيوندد (يکي اينکه او زشت است و ديگر اينکه تو هم کاري زشت کرده که بزشت پيوسته، در نتيجه بزشتکاري وارد خواهي شد) خداي را بزرگ دان، و دوستانش را دوست بدار، از خشم و غضب بترس، که غضب سپاهي بزرگ از سپاهيان شيطان است، والسلام.


صفحه 1000، 1004.