نامه 055-به معاويه












نامه 055-به معاويه



[صفحه 966]

از نامه‏هاي آن حضرت عليه‏السلام است به معاويه، پس از حمد و ثناي خدا و رسول (پسر ابي‏سفيان دانسته باش) خداوند پاک جهان را براي پس از آن قرار داد، و مردمش را در آن بيازمود، تا بداند که امين نکو کردارترند (با اينکه خود بضماير افراد بشر آگاهي دارد) ما نيز براي اينجهان آفريده نشده، و بکوشش در آن مامور نيستيم (مگر باندازه رفع حاجت بلکه) ما را به جهان براي آن راه گذاردند و آوردند که آزمايش شويم (و امتحان نيک و بدي خويشرا بدهيم) لکن خداوند مرا بتو، و تو را بمن مبتلا ساخته، يکي را بر ديگري حجت قرار داده است، (با وجود من حجت بتو تمام است، و فردا نميتواني بگوئي من نمي‏توانستم، در صف نيکان قرار گيرم با وجود تو حجت بمن تمام است، و بايد با دست و زبان در راه حق با تو بستيزم، و فردا عذري نداشته باسيم) اما تو (دنياي غدار را بر آخرت برتري داده، با همه ناداني و ناآشنائي که با قرآن داري) در راه طلب جهان، بتاويل قرآن چنگ در زدي (و آياتش را به ميل نادرست خويش تفسير کرده، با اينکه ميتوانستي عثمان را ياري دهي ندادي تا کار از کار گذشت) اکنون تو و شاميان (آن خون را بر من فرود آورده و) چيزي را از من خواهانيد که دست و زبان

من از ارتکاب جنايت آن بدور است (شما در اينکار با هم همدست و همداستان گرديده)، دانا نادانتان و ايستاده نشسته آنان را برانگيخت، پس درباره خويش از خداي بترس، و نزاع شيطان را مردانه باش، و مهار از دستش بدر کش، متوجه کار آخرت باش که آن، و تو را راهي است (که بناچار عبورمان بدان خواهد افتاد، معاويه) بترس از آنکه خداوند تو را ببلائي کوبنده و شتابنده دچار سازد، که پيوند و ريشه‏ات را بکند، و نسبت را براندازد (و در راه شقاق و دغلبازي اندازه نگهدار، که اگر کاسه صبر من لبريز شود، بناگاه بر تو تاخته، و جهان را بطوري از وجودت بپردازم که ديگر نشاني از تو برجاي نماند) و من درباره تو به خداي سوگند ميخورم سوگندي که از دروغ بدور است، که اگر (روزگار و) مقدرات گردآورنده، مرا و تو را به يکديگر برساند همواره با تو ميمانم (و تيغ سرافشان را بر کله تو و ياورانت ميکوبم) تا آن خدائيکه بهترين حاکمان است بين من و تو حکم فرمايد (مرا براي پيکار در راه حق پاداش دهد، و تو را بدوزخ درکشد).


صفحه 966.