نامه 026-به يكي از ماموران زكات












نامه 026-به يکي از ماموران زکات



[صفحه 789]

از پيماني است که آن حضرت عليه‏السلام بر برخي از کارکنانش نهاد، هنگاميکه او را براي گرد آوردن زکوه (واجبه بسوي مردم) ميفرستاد (اکنون که يکي از کارگذاران خويش را براي جمع کردن صدقات ميفرستم) او را امر ميکنم بترس و پرهيز از خداوند، در نهانيها و پوشيدگيهاي کارهايش، آنجا که بغير خداي گواهي، و بجز او نگهباني نيست (او بايد قيامت را نصب العين خويش قرار داده، و بداند که خدا جزاي نيک و بد کارهايش را بزودي بوي خواهد داد) و نيز او را فرمان ميدهم که چيزي از طاعت خداي را بهنگام پيدائي بجاي نياورد، در صورتيکه به پنهاني خلاف کرده، و جز آنرا بجاي مي‏آورد (دست از ريا و سمعه و دغلکاري کشيده، در ظاهر براي فريب مردم خود را زاهد وانمود نکرده، و در پنهان طوري ديگر باشد زيرا) هر که نهان و پيدا و کردار و گفتارش با هم اختلاف نداشته باشد، البته چنين کس عبادت را پاکيزه و خالص گذارده است و نيز او را فرمان ميرانيم که (در برخورد با مردمي که در حوزه ماموريت وي واقع‏اند) با آنان بطرزي زشت برخورد نکرده، و بباد دشنامشان نگرفته، و بواسطه برتري فرمانروائي، و رياستي که بر آنان دارد، (از وي حقارت و تندي) روي از آنان برنتابد، زيرا آن

ان برادران و ياريگران و حقوق، (مستحقين) را استخراج کنندگانند (اين کارگرانند که با کارفرما در حکم واحد و هر دو لازم و ملزوم يکديگراند و کار فرمايان و روساء هيچگاه نبايستي از روي کبر و عجب در آنان بنگرند، زيرا که کاخهاي آسمان خراش آنان در اثر زحمات ساليان دراز اينان سر پا و بساط زندگيشان از خون دل آنها رنگين است اي مرد مامور) بايد بداني که در اين صدقه و زکوه (که آن را از مردم ميگيري) براي تو نيز سهمي واجب و حقي معين و معلوم ميباشد، بايد بداني که تو هم يکي از شرکاء فقرا، و ناتوانان نيازمند ميباشي (و در حقوق خدائي که از مردم ميگيري) البته ما نيز حق ترا خواهيم پرداخت، پس تو نيز حق را به آنان بپرداز، وگرنه در فرداي قيامت پر دشمن‏ترين مردم خواهي بود، واي (صد واي) بر آن کسيکه بهنگام رستاخيز در نزد خداوند (جهان) فقراء و بينوايان و بيچارگان و ممنوعان از حق و مقروضان، و واماندگانش دشمن باشند (اي کسيکه امين من هستي دانسته باش) هر آنکه امانت را خوار شمرد و (عرصه گاه) خيانت را چراگاه خودش قرار داد، خودش و دينش را از آن خيانت پاکيزه ننمود، بديهي است چنين کسي رسوائي جهان را بخودش راه داده، و اين کس در آنجهان خوارتر و رسواتر

است، براسيتکه بزرگترين خيانت خيانت امت (درباره يکديگر) است، و زشتترين غشها و آميختگيها غش و چشم پوشي پيشوايان (از خيانتها و زشت کاريهاي امت) است.


صفحه 789.