نامه 002-قدرداني از اهل كوفه












نامه 002-قدرداني از اهل کوفه



[صفحه 740]

از نامه‏هاي آن حضرت عليه‏السلام است، که پس از فتح و پيروزي در جنگ جمل باهل کوفه نگاشته‏اند: (اي اهل کوفه) خداي شما را مزدي نکو دهاد، از جانب خانواده پيغمبرتان، آنچنان کو مزدي که بگردن گذاران در فرمانش و سپاسگذاران در نعمتهايش ميدهد، زيرا که شما (مرا در کار در هم شکستن دشمن دين ياري داديد و) فرمانم را شنيده و پذيرفتيد، و شما را خواندم پاسخم داديد (و البته هر بنده که پيشواي خود را پاسخ دهد و فرمانش را اجابت کند، سزاوار است که خدا او را پاداشي نکو دهد). از نامه‏هاي آن حضرت عليه‏السلام است که آن را بقاضي خويش شريح ابن حارث نگاشته‏اند: (ابااميه شريح ابن الحارث که او را شريح ابن هاني نيز گويند يکي از دشمنان حضرت اميرالمومنين و عمر ابن الخطاب او را بقضاوت در کوفه گماشت، و او پنجاه و هفت سال در کوفه داراي اين منصب بود، و از تابعين صحابه، و مردي بود شاعر، روئي داشت بدون مو، و روحي داشت سبک و مزاح بسيار ميکرد، و هم او بود که بحمايت از ابن زياد طايفه مذحج را از ياري هاني ابن عروه منصرف کرده، باعث کشته شدن او و مسلم ابن عقيل گرديد، و علت نگارش اين نامه آنست که) روايتشده است که شريح هنگاميکه از جانب اميرا

لمومنين عليه‏السلام قضاوت (در امور مردم کوفه) ميکرد، خانه را بهشتاد دينار (عراقي) خريداري نمود خبر آن به حضرت رسيده، شريح را طلبيده و باو فرمودند، مرا رسيده است که تو خانه (در کوفه) به هشتاد دينار خريداري کرده، و قباله آن را نوشته، و گواهاني چند را بر آن گواه گرفته، شريح عرض کرد، چنين است يا اميرالمومنين، راوي گفت آنگاه آن حضرت از روي خشم در وي نگريسته، و باو فرمودند شريحا بدانکه بزودي کسي بسوي تو خواهد آمد، که بدون نگريستن در سند و قباله‏ات و پرستش از حجت و گواهت، ترا بحال کوچيدن از آن خانه بيرون کرده، تنها و بيکست بگور (تنگ و تاريک) در سپارد اي شريح نيک بنگر، نکند که اين خانه را بجز از پول خود خريده، و بهايش را بغير از مال حلالت پرداخته باشي که اگر چنين کرده باشي، خانه آخرت را ببهاي سراي جهان از دست داده (و در اين سودا زيان بزرگي برده) بدانکه اگر آن هنگام که خانه‏ات را در کار خريدن بودي نزد من مي‏آمدي (نميداني چه سند خوبي برايت نوشته، و چه قباله محکمي بدستت ميدادم) بدينگونه سندي برايت مينگاشتم که ديگران خانه (هشتاد ديناري) را به يک درهم هم نميخريدي تا چه رسد به بيشتر،.


صفحه 740.