خطبه 235-سخني با عبدالله بن عباس












خطبه 235-سخني با عبدالله بن عباس



[صفحه 729]

از سخنان آن حضرت عليه‏السلام است (که آن را به عبدالله ابن عباس فرموده‏اند): هنگاميکه عثمان را (در اثر خرابکاريهاي بسياريکه نسبت باسلام از او سر زد و مسلمين) گرد در ميانش گرفته بودند، و او بوسيله ابن عباس نامه به آن حضرت نوشته و خواست که آنجناب بده (آباد) خويش ينبع (که بگفته ابن اثير داراي دژي استوار و تا مدينه هفت فرسنگ فاصله داشت) تشريف ببرند، تا هياهوي مردم براي نامردي آن حضرت بخلافت کم شود (زيرا که عثمان گمان ميکرد محصور بودنش بتحريک آن حضرت است، و اگر او از مدينه خارج شود مردم دست از سر او کشيده و از گرد خانه‏اش پراکنده ميشوند) در صورتيکه پيش از آن هم اين درخواست را از حضرت کرده بود، لذا حضرت عليه‏السلام فرمودند: يا ابن عباس عثمان نميخواهد مرا جز اينکه همچون شتر آب کشم قرار دهد که با دلو بزرگ همي در رفت و آمد باشم (يکمرتبه) پيش من فرستاد که (دست از اهل و وطنم کشيده از مدينه) بيرون روم (بدستورش رفتار و بيرون رفتم) پس از آن (در دست مردم بيچاره ماند) فرستاد که بيايم (آمدم) باز اکنون فرستاده که بيرون رو (من نميدانم با اين مرد نالايقي که دين را ببازيچه گرفته، و جز تهي کردن خزانه مسلمين، و پر ساخ

تن جيب خود و اطرافيانش راهي نمي‏شناسد چه بايدم کرد) به خدا سوگند دست مردم (ستم رسيده) را باندازه از (سر) او برتافتم که ترسيدم (در پيش خدا) گنهکار باشم (و او بهيچوجه دست از روش ناپسندش برنداشت، و ديگر دفاع از او شايسته نيست، زيرا که دفاع از ستمگران ستم بستمکشان است).


صفحه 729.