خطبه 233-در حمد خدا و لزوم تقوا












خطبه 233-در حمد خدا و لزوم تقوا



[صفحه 688]

از خطبه‏هاي آن حضرت عليه‏السلام است (در سفارش بپرهيزگاري و دوري از جهان) سپاس سزاي (ذات مقدس) خداوندي است که سپاسش در ميان آفريدگانش منتشر، و سپاهيانش (که عبارت از فرشتگان، و پيمبران، و پرچم داران راه توحيدند، همواره بر دشمنانش) چيره‏اند، و مجد و بزرگواريش عظيم است، او را بر نعمتهاي پياپي، و بخششهاي بزرگش (که آفريدگان از شماره و شکرانه آنها ناتوانند) مي‏ستايم، خداوندي که بسيار بردبار و بخشنده، و در آنچه فرمان رانده، بدادگري رفتار نموده، و به آنچه گذشته و ميگذرد دانا است، او آفريدگانش را بدانش و فرمان خويش ايجاد کرده، و پديد آورد، بدون پيروي کردن، و آموختن، و بهره بردن از نقشه صنعتکاري دورانديش، و بدون برخورد بلغزش، و يا گرد آوردن گروهي (را براي ياري جستن از آنها) گواهي ميدهم که محمد (ابن عبدالله) بنده فرستاده او است، هنگامي او را برانگيخت که مردم در وادي گمراهي، و ناداني، به تندي روان، و در (درياي) سرگرداني غوطه ميخوردند، مهارهاي تباهي آنها را (بسوي دوزخ) ميکشاند، و قفلهاي چرکين گناهان بر دلهايشان نهاده شده بود، (و آنها را باز دريافت انوار رستگاري بازميداشت). بندگان خداي، شما را بترس، و پرهيز

از خدا سفارش ميکنم، چرا که اين ترس و پرهيز حق خدا است بر شما، و حق شما را بر خداي لازم سازنده، (هنگاميکه شما بدستورات الهي رفتار کرديد، مستوجب پاداش او گرديده، و بر خدا لازم افتد که حق شمار بگذارد)، ديگر اينکه براي تقوي از خدا ياري بجوئيد، و بوسيله آن را از خدا ياري را درخواست کنيد (تا او خود شما را توفيق عنايت فرمايد) زيرا که تقوي در امروز (دنيا) پناه و سپر است، و در فردا (ي آخرت) بسوي بهشت راه، و آن راه روشن، و رونده در آن سود برنده، و امانتدارش (خداوند) آن را نگهبان است (تا در هنگام نياز آنرا بصاحبش برساند) همواره تقوي خويش را بر گذشتگان، و باقيماندگان، و آنانکه فردا (ي قيامت) نيازمند آنند نشان داده (تا آن را بنگرند، و بکار بندند، براي) فردائيکه خداوند آنچه پديد آورده باز گرداند، و آنچه داده بستاند، و از آنچه عطا فرموده بپرسد (مردگان را زنده کرده، و حساب نعمتهائيکه در دنيا به آنها ارزاني داشته بکشد) آه که تا چه اندازه پذيرنده، و گذارنده حق تقوي کم است، آنان (اگر چه) از حيث شماره اندک‏اند، و (لکن) هم آنانند که در خور ستايش و توصيف خداوندند، آنجا که (در قرآن مجيد سوره 34 آيه 13 فرمايد) و قليل من عبادي الشکور

، اندک‏اند بندگان بسيار سپاسگذار من، بنابراين (چه خوش است) با گوشهايتان بسوي (شنيدن اوصاف) تقوي شتاب گيريد، و با کوشش و جديت مواظبتش نمائيد، و آن را در برابر آنچه که از دست داده‏ايد، جانشين ساخته، و در برابر هر بدخواه و مخالفي موافقش گيريد، با تقوي خواب (غفلت) خويش را به بيداري رسانيد، و روز (دنيا) تان را، با آن بپايان بريد، و آن را با دلهاي خود ملازم ساخته (زنگ) گناهان را بدان شسته، دردهايتان را با آن دوا، و با آن بر مرگ پيش تازيد، پند گيريد بکسانيکه آنرا تباه کردند، (و در دو دنيا بيچاره شدند) نکند (که شما از آن پيروي نکرده، و رسوا شويد و) آنکه از آن پيروي کرده شما را مورد پند و عبرت خويش قرار دهد، هان تقوي را نگهداريد، و خويش را بدان نگهبان باشيد، (از جهان دوري جوئيد، و با نشاط و شوق بسوي آخرت بشتابيد، آنکه را تقوي برکشيده است خوارش بدانيد، و آنکه را جهان برکشيده است شما برش نکشيد، (که برکشيده جهان و از کف گذارنده تقوي در دو جهان خوار است) بابر برق‏دار جهان ديده مدوزيد، و گوينده‏اش را گوش مدهيد، و پذيراي خواننده‏اش مباشيد، به رخشندگيش روشني مجوئيد، و فريب چيزهاي پر بهاي را مخوريد، زيرا ابرش بي‏باران، گفته‏

اش دروغ، دارائيش تاراج شده، و چيزهاي گرانبهايش ربوده شده است، (خوانندگان گرامي) اين را بدانيد که جهان زنا دهنده زني را ماند که (با زيور و زيب فراوان، و نگار و نقش بسيار) مستانه خويش را (بمردان) نمايانده و رخ برتابد، و همچون چموش اسبي است که گاه زيستن فرمان نبرد، دروغگوئي است بسي خائن، و تيره خوئي است بسي ناسپاس گذار، جفا کاري و انحرافش (از راه حق و نيکي) بسيار، و دوريش بيشمار است، نگران و در هم است، حالش انتقال و زوال، جاي پايش لغزنده، ارجمنديش خواري، جد و سعيش شوخي و بازيچه، بلنديش پستي است، سراي جنگ و برهنه ساختن و تاراجگري و تبهکاري است، اهل آن برپاي ستاده و رانده شونده، و (برفتگان) پيوسته شده، و (از جگر گوشگانشان) جدا شونده‏اند، راههاي آن سرگردان کننده، و گريزگاههايش خسته سازنده، و مقاصدش نااميد کننده است، (تکليف اهلش در آن معين نبوده، و کسي در آن راه بجائي نيست) دژهايش، دنياپرستان را نگاه نداشته، و آنها را (بچنگ رنج و سختي) در سپرنده است، منازل آنان را دور افکنده، نيرنگها کند و ناتوانشان ساخته است، آنگاه پاره (از اهل دنيا از چنگ رنجهايش رستند، و (لکن) پايشان زخمين شده و پاره همچون گوشت جدا شده، و برخي بر

يده سراند، پاره خون ريخته شده‏اند، بعضي دستهاي خويش را (بدندان تاسف) گزان، و عده کف (پيشاني را) بر هم ميسايند، برخي مرفق را ستون دو گونه خويش ساخته (سر روي دست ناکامي نهاده) برخي نکوهش کننده انديشه خويش‏اند (و گمان ميکنند اينکه بجائي نميرسند از نارسائي راهي است) و بعضي از عزمشان رخ برتافته، در حاليکه (مينگرند) چاره از دست رفته، و بلاي ناگهاني روي آورده، ديگر جاي گريز (از بلا و مرگ) نيست (آه آه) چه بسيار دور است (فرار از مرگ، و جبران کارهاي گذشته) براستيکه آنچه از دست رفت رفت، و آنچه که گذشت گذشت، جهان به آرزو و خواهش خويش (که فنا شدن است رسيد و سپري شد، و اهل آسمان و زمين بر آنها نگريستند، و آن دنياپرستان از مهلت داده شدگان نبودند.


صفحه 688.