خطبه 231-ايمان
[صفحه 679] از خطبههاي آن حضرت عليهالسلام است (در وصف ايمان) (ايمان بر دو قسم است) يک قسم از ايمان آنست که در دلها پاينده و برقرار است، (و آن ايماني است که از روي حجت و برهان بدست آمده، و داراي آن معتقد به خدا و رسول و ائمه طاهرين بوده، و با ضلال مضلين از راه نرود، و دست از ايمان و معتقداش نکشد) قسم ديگرش آنست که بين دلها و سينهها تا هنگام معيني (بطور پس دادني و) عاريت است (و چون ثابت و راسخ در قلب نيست باندک پيشآمدي زايل گردد) پس اگر شما را (در اثر ديدارهاي ناهنجار) از کسي بيزارئي پديد آيد، آن بيزاري را تا هنگام فرا رسيدن مرگ آنکس نگهداريد (پس اگر ديديد آن هنگام هم بتوبه نگرائيده، و از کردار نکوهيدهاش خرسند است، بدانيد که ايمانش عاريتي و زوال پذيرفتني است و) اينجا است که حد و اندازه بيزاري جستن از او ثابت ميگردد، و هجرت (و بازگشت از ضلالت بهدايت، و از کفر بسوي ايمان) بر پايه اوليه خويش پاينده و واجب است (همانطوريکه در زمان رسول خدا بوده، و مردم در آن زمان در خدمت آن حضرت مسلمان ميشدند، و توبه ميکردند، اکنون و پس از اين هم در زمان ائمه طاهرين، که اوصيا الهند لازم و واجب است) و خداوند را باهل زمين و کس انيکه هجرت بسوي ايمان را آشکار سازنده، و پنهان دارندهاند نيازي نيست، (سود و زيان هجرت از کفر باسلام، و از شقاوت بسوي ايمان، سعادت براي خود شخص در آخرت است) نام هجرت (و بازگشت از بيايماني بسوي ايمان) بر کسي تحقق پيدا نکند جز بشناسائي حجت (خدا بر خلق) در روي زمين (و بصرف مهاجرت از شهري و توطن در شهري مهاجرش نگويند) بلکه هر کس حجت خدا را شناخت، و باو اقرار و اعتراف کرد مهاجر است (و اگر شخص در دوران زندگانيش حجت خداي را نشناخت و مرد، مرده است بمردن زمان جاهليت، چنانچه در کتب فريقين است که من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميته الجاهليه در اين جا نيز بايد از برادران سنت و جماعت خود بپرسيم، شما که اين حديث شريف را در اغلب کتب خود نقل کردهايد، بگوئيد بدانيم مراد از حجت و امام زماني که حضرت در اين خطبه تصريح فرمودهاند، و خودتان مينويسيد، هر که او را نشناسد بمردن زمان جاهليت مرده است، آن امام در هر عصر و زماني کي است آيا بنياميه، يا بنيمروان، يا بنيعباساند که قلم از شرح جنايات و معاصي شرمآورشان ناتوان است، يا ذريه طاهره رسولالله صلي الله عليه و آله، اگر ميگوئيد: بنياميه، و بنيعباساند، که مورخين شما کليه فس ق و فجور آنان شرح دادهاند، و اشخاص فاجر و فاسق نميتوانند حجت براي خدا باشند و شناسائيشان مربوط بايمان باشد، و اگر ميگوئيد: فرزندان والا تبار آن حضرتاند که آيه تطهير در شانشان نازل شده است، پس چرا آنها را بامامت نميشناسيد) و کسيکه خبر حجت (خدا) باو رسيده، و گوشش نامش را شنيده، و آنرا در دل نگهداشته، نبايد از ضعفا و ناتوانش ناميد، (بلکه او از اقويا است، و بايد طبق دستورات حجت خدا رفتار نمايد، و گر نه مومن نميباشد، پس از آن فرمود: مردم): معرفت و شناسائي ما کاريست بسيار سخت و دشوار که پذيراي آن نيست جز (سه تن با ملکي مقرب، يا نبياي مرسل يا) مومني که خداوند دلش را بايمان آزموده باشد، و نگهدارنده احاديث (سخت و دشوار) ما نيست مگر سينهها و خردهائيکه امانت پذير، و پا بر جايند (پس وقتي از ما بر شما رازي مکشوف و امري واضح شد آنرا بپذيريد، و اگر حديث مشکل ما بر شما مجهول ماند و دانستن آنرا به خدايتعالي واگذارده ساکت باشيد، تا سالم مانيد). اي مردم (معارف و احکام الهيه، و امور گذشته و آينده را) از من بپرسيد پيش از آنکه مرا نيابيد، چرا که من براههاي آسمان از راههاي زمين داناترم، پيش از آنکه فتنه (بنياميه) پايش را بلند سازد و (همچون شتران چموش) گام بر مهار خويش نهد، و عقول اهلش را از بين ببرد، (اهل آن زمان از مدت آن فتنه عقلشان زايل گردد، و اتفاق عامه و خاصه بر اين است که جز از آن حضرت و اولاد طاهرينش احدي را جرئت گفتن اين کلمه سلوني قبل ان تفقدوني نيست، و هر کس اين ادعا را کرده است..... موقع خوار و شرمنده گرديده، و در شرح خطبه 92 بدان اشارتي رفت).
صفحه 679.