خطبه 221-درباره تقوا












خطبه 221-درباره تقوا



[صفحه 648]

از خطبه‏هاي آن حضرت عليه‏السلام است (در پرهيزکاري و وصف مرگ و دوري از دنيا) براستيکه پرهيزکاري، و ترس از خدا کليد (باب) هدايت و رستگاري و توشه روز قيامت، و سبب آزادي از هر بندگي، و رهائي از هر هلاکتي است، حاجت درخواست کننده از تقوي روا، و گريزنده (از عذاب قيامت بدان) رها، و بخششهاي بسيار (از خداوند) دريافت ميشود، مردم پس عمل کنيد که عمل بالارونده، و توبه نفع دهنده، و دعا شنيده شده، و اين هنگام آرامش است، و قلمها (ي نويسندگان به نگارش کردارهاي نيک و زشت) جاري است، در دوران عمريکه تغيير پذيرنده، و بيماري و دردي که باز دارنده، و مرگي که رباينده است، کردارهاي نکو را چنگ يازيد، (و براي آخرتيکه از تغيير و تبدل و مرگ بدور است، کار کنيد تا رستگار شويد) چرا که مرگ ويران کننده (بنيان) لذات، و تيره کننده (چشمه‏هاي) خواهشها، و دور سازنده آرزوهاي شما است، ديدار کننده ايست که دوستش ندارند، همآوردي است که شکست نميخورد، کينه‏جوئي است که بازخواست نميشود، بندهايش بشما بند، و اندوههايش گردتان در ميان گرفته، پيکانهايش (تا سوفار) بشما متوجه است، هيبت و سطوتش در شما بزرگ و دستش پي‏درپي بشما دراز است، ضرب شمشير (حاد

ثه) اش از شما کمتر بخطا ميرود، پس نزديک است، تاريکي سايه‏هايش، شعله‏هاي دردهايش، تيرگيهاي بيهوشيهاي ناگواريهايش، و درد جان (از تن) در کشيدنش، تاري پوشاندنش، بدمزگي (طعم) چشيدنش، شما را فراگيرد، (چون خواهي ناخواه کمند مرگ بگردن همه خواهد افتاد) تو گوئي به يک ناگاه بر شما تاخته رازگويان شما را خموش، مشاورينتان را متفرق، و نشانه‏هايتان را از ميان برداشته است، امور ديارتان را راکد، و ميراث برندگانتان را برانگيخته است، تا ارثتان را بين خويش نزديک و خويش غمگيني که (هيچيک از آن دو هنگام مرگ) بحالتان سودي نداشته و جلوگير نبوده است، و بين خورسند شونده‏ايکه (از فراقتان) اندوهگين نيست تقسيم کنند (حال که چنين است) پس کوشش و جديت را بر خويش لازم شمريد، توشه برداشتن در جاي توشه‏گيري را مهيا و آماده باشيد (مردم) نکند که زندگاني (چند روزي) جهان شما را فريب دهد، بدانسانکه امتهاي گذشته و کساني را که پيش از شما بودند و رفتند بفريفت، آنانکه شير آن را دوشيدند، فريبش را خوردند، شماره‏اش را تمام کردند (عمر بسياري در آن نمودند) تازه‏اش را کهنه ساختند (چنان کساني) مساکنشان گورها و دارائيشان ميراث ديگران گرديد، زيارت کنندگان خويش را ن

شناسند، و بگريه کنندگانشان اهميت ندهند، هر که آنان را بخواند پاسخش ندهند، پس از جهان دوري گزينيد، پر مکر کننده فريب دهنده، بازي دهنده است، بخشنده‏ايست که پس ميگيرد، پوشاننده‏ايست که مي‏کند، آسايشش پاينده، و رنجش بسر رسيدني، و بلا و دردش آرام گرفتني نيست (که نيست، پس چه خوش است که انسان دل از چنين سرائي بر کند، و به سراي هميشگي به بندد).

[صفحه 650]

قسمتي از اين خطبه است در تعريف پارسايان: نيکان مردماني هستند از اهل دنيا که اهل آن نيستند، و با اين که در آن زندگي ميکنند، گوئي در آن نميباشند، (مکانشان در جهان، لکن مرغ جانشان براي آشياني ديگر به پرواز است) در دنيا عملشان براي چيزي است که آن را مينگراند، و بدفع عذابيکه از آن ترسانند مي‏شتابند (با اين که با جهانيان به آميزش‏اند، بدنهايشان بين اهل آخرت در گردش است، جهانيان را مينگراند که مرگ ابدانشانرا بزرگ شماراند، ولي آنها مرگ دلهاي زنده خويش را بزرگتر شماراند (همواره گريزان از گناه، و مواظب‏اند، مبادا آئينه پاک و مصفاي دلشان را زنگ گناه تيره سازد).


صفحه 648، 650.