خطبه 214-تلاوت يا ايها الانسان...












خطبه 214-تلاوت يا ايها الانسان...



[صفحه 634]

از سخنان آن حضرت عليه‏السلام است (در اندرز بمردم) و آن را هنگام خواندن آيه يا ايها الانسان ما غرک بربک الکريم بيان فرموده و معني آيه که در سوره 82 آيه 6 قرآن کريم است آنست که اي انسان تو را چه چيز بپروردگارت که کريم است بفريفت. اين آيه شريفه محکمترين دليلي است، براي ابطال حرف گنهکاران که نافرماني خداوند تعالي را مينمايند، وقتي به آنان گويند چرا خدا را معصيت ميکنند پاسخ دهند خدا کريم است، و از گناهان ما خواهد گذشت در صورتيکه انسان مامور است فرمان خداي را ببرد، و چشم کرم از حق داشته باشد، نه اين که بر خلاف امر و دستور خداوند رفتار کند، و بگويد خدا کريم است، و اگر بخواهد در جواب همين آيه مذکوره بگويد: غرني کرمک، کرم تو مرا بفريفت درست نيست زيرا اکرم خدا درباره کسي است که بيشتر در اطاعت بکوشد، نه اين که با نافرماني خويش خداي را بر سر خشم آورده، چشم مهر و کرم داشته باشد، و اگر بخواهد مثلا بگويد: غرني الشيطان، شيطان مرا بفريفت، غرني جهلي، ناداني من مرا مغرور ساخت در پاسخش گفته شود: مگر ما در قرآن در سوره 36 آيه 59 الم اعهد اليکم يا بني‏آدم ان لاتعبدوا الشيطان انه لکم عدو مبين، با شما عهد نکرده، و نگ

فتيم ايگروه بني‏آدم شيطان را فرمان نبريد چرا که او براي شما دشمني است آشکارا، يا مگر پيمبران و کتب را براي پند و بيداري شما نفرستاديم، خلاصه نافرماني کردن خدا را به تشبث باينکه او کريم حرفي است پوچ، و سخني است بيمورد، لذا حضرت فرمايد: آنکه اين آيه را دليل فعل زشت خويش قرار ميدهد باطل‏ترين پرسيده شدگان است که عذرش ناپذيرفته‏ترين عذرها است، براستي که اين کس براي نادان ماندن خودش پافشاري کرده است (که کرم خداي را دليل عصيان و گناه خويش گرفته است، آخر اي بشر خيره سر) اي انسان چه چيز ترا بگناه کردنت دلير، و به پروردگارت مغرور، و بهلاکت خويشت پايبند ساخته است، آيا از اين دردت نميرهي، و از اين خوابت بيدار نميگردي (آخر) چرا همانطوريکه بديگري رحم ميکني، بخودت رحم نميکني، چه بسا کسي را که تو در حرارت آفتاب ديده، و بر او سايه ميافکني، چه بسا دردمندي را ديده که درد پيکرش را ميگدازد، و از حيث ترحم بر او ميگرئي، بنابراين چه ترا بدرد (گناهان) خويش شکيبا ساخته، و بر مصائبت توانائي داده، و از گريستن بر جان خويشت که گرامي‏ترين و ارجمندترين جانها است آرامش بخشوده است، چرا خشم خدا که به يک ناگاه در شب بر تو ميتازد، بيدارت نميکند،

در صورتيکه در اثر نافرمانيها در (کوره) راههاي غضب او افتاده، پس (تا وقت باقي است) رنج سستي دلت را بعزم و کوشش و خواب غفلت ديده‏ات را به بيداري مداوا کن، فرمان خداي را برده، با يادش انس گير، هنگامي که رخ از او برميتابي تصور کن که او روي بتو آورده، و تو را بعفو و بخشش خويش خوانده و (عيوبت را) به فضل و کرمش ميپوشاندت، و تو از وي بديگري پرداخته، پس با اينحال چه بسيار کريم است، خداونديکه قوي و توانا است، و چه بسيار بر نافرماني او دليري، تو که ضعيف و ناتواني، در صورتيکه تو همواره در پناه (عفو و اغماض و) پوشش وي جا گزيده، و در (بوستان پر) وسعت احسانش در گردشي، و او نه احسانش را از تو دريغ داشته، و نه پرده‏اش را بر تو دريده است، بلکه تو باندازه چشم بهمزدني از لطف و نعمتي که برايت پديد آورده، يا گناهي که بر تو پوشانده، يا بليه که از تو گردانده است دور نبوده، پس در اينصورت باو چه گمان ميبري اگر فرمانش را ببري، سوگند با خداي اگر اين صفت (نزديکي خدا بتو و دوري تو از خدا) درد و شخصي بود که از حيث قدرت و ثروت با هم يکسان بودند (و يکي از آن دو نفر تو بوده، و از ديگري کناره ميگرفتي) تو اول کسي بودي که بزشت اخلاقي و بد کردار

يهاي خويش حکم رانده بودي (تا چه رسد باينکه شخص زبون و عاجزي مانند تو با خداي غالب و قاهر بستيزگي و نافرماني برخيزد) براستي ميگويم که جهان تو را نفريفت، بلکه تو فريفته آن شدي، چه بسا که جهان آشکارا تو را پند داده، و بمساوات و برابريت آگاه کرد، و از وعده‏هائيکه بتو ميدهد، و از ورود بر پيکرت و کاهيدن قوه‏ات راستگوتر و وفادارتر از اين است که دروغ گويد و تو را بفريبد، چه بسا جهانيکه تو او را تهمت مينهي پند دهنده تو است و چه بسا خبر راستي که خود آنرا دروغ پنداري (و از تغيير و تبدل آن عبرت نگيري) البته اگر بخواهي جهان را بشناسي او را چون مهربان ياري خواهي يافت که دريغ دارد از اين که تو بهلاکت افتي، و او با خانه‏هاي خالي و شهرهاي ويران همواره تو را پند دهنده، و يادآورنده نيکو ميباشد، چه خوب سرائي است جهان براي کسي که آن را خانه خويش نگيرد، و چه پاکيزه جائي است براي آنکه آن را وطن (هميشگي) خويش نداند براستيکه نيکبختان در فردا آنانند که امروز از جهان ميگريزند (و فريفته مال و جاه آن نميگردند). هنگامي که زمين سخت بلرزد، و قيامت با سختيهايش محقق گردد، اهل زمين پرستندگان هر معبودي، و پيروان هر پيشوائي بهم برسند، آن هنگام ه

ر نظريکه به هوا افکنده شده، و هر قدميکه آهسته بزمين نهاده شده، جز بعدل و دادرسي خدا جزا داده نشود (حتي بجزئيات کردار آنها رسيدگي شود) چه بسيار دليل و حجتي که آن روز باطل و پيوندهاي عذر (نابجا) ئيکه گسيخته است، پس از کردار خويش بخواه آنچه را که عذرت به آن پذيرفته، و حجت را برقرار سازد، و از جهانيکه تو براي آن پاينده نيستي، آنچه را که برايت پاينده است فراگير، و سفر خويشتن را آماده باش، نگران برق رستگاري (از گرفتاريها) بوده، شتران تند رفتار (عمل و عبادت) را سوار شو (و بوسيله آنها خويش را از مهالک آخرت برهان).


صفحه 634.