خطبه 019-به اشعث بن قيس












خطبه 019-به اشعث بن قيس



[صفحه 80]

اين سخن را حضرت در پاسخ اشعث بن قيس کندي فرموده: (توضيح آنکه روزي اميرالمومنين عليه‏السلام در بالاي منبر کوفه مشغول خطبه سرائي بود در اثناء سحن برخورد بموضعي شدند که اشعث از روي اعتراض به آن حضرت گفت اين سخن که گفتي بر ضرر تو است نه بر نفع تو، گفته‏اند آن سخن اين بود که آن حضرت قضاياي صفين و داستان حکمين را بيان ميکردند يکي از اصحاب گفت يا اميرالمومنين ما را اول از قبول حکمين نهي کرده و بعدا امر فرمودي نميدانيم کدام يک از اين دو مقرون بصواب بود حضرت دست مبارک بر دست زده فرمود هذا جزاء من ترک العقدت اين حيرت و سرگرداني جزاي شما است که در طلب مقصود ترک حزم و احتياط کرديد، اشعث گمان کرد مقصود حضرت اينست که سرگرداني سزاي منست که جانب حزم را فرو گذاشتم و مبادرت به آن اعتراض بيجا کرد، پس حضرت از روي تندي چشم را بطرف او خوابانده و فرمود:) تو چه داني که چه بر سود و چه بر زيان منست، بر تو باد لعنت خدا و لعنت همه لعنت کنندگان (و در بعضي تواريخ مسطور است که اشعث و قيس پدرش جولا بوده‏اند و شخص جولا بکم عقلي و بيخردي موصوف است، و گفته‏اند همه اهل يمن بجولائي و حياکت معروف بوده‏اند خالد بن صفوان گويد چگويم در

حق قومي که همه آنان يا بافنده برد و يا دباغي کننذه پوست و يا تربيت کننده ميمونند، زني (بلقيس) بر آنان سلطنت کرده و موش آنان را غرق نموده و هدهد آنان را بسوي سليمان دلالت کرده و گفته‏اند چون اشعث از بزرگان کنده بود و هنگام راه رفتن دوشهاي خود را از روي عجب و تکبر مي‏جنبانده و اين نوع راه رفتن را در لغت (حيا که) خوانند، و ديگر آنکه چون در قرآن منافق و کافر لعن شده‏اند لذا حضرت او را لعن کرده در مذمت و نکوهشش فرمايد:) به خدا سوگند تو (بواسطه حماقت و بي‏عقليت دو مرتبه) يک مرتبه در کفر بدست کفار و يک مرتبه در اسلام بدست مسلمين اسير شدي مال فراوان و حسب تو نتوانست ترا از يکي از آن دو اسيري نجات بخشد، بدرستيکه مرديکه قوم خودش را بسوي شمشير بران دلالت کرده و بطرف مرگ برآند سزاوار است که نزديکانش او را دشمن داشته و دوران از شرش ايمن نشينند، سبب اسيري اشعث در زمان کفر آن بود که بعد از کشته شدن پدرش بدست قبيله مراد بخونخواهي پدر با آنان جنگيده در دست آنان اسير شد بعدا سه هزار شتر فديه داد و آزاد شد، با هفتاد تن از خويشانش خدمت رسول اکرم (ص) مشرف شده اسلام اختيار کردند، اما سبب اسيري او در اسلام آنست که در زمان خلافت اب

ي‏بکر اشعث مرتد شده و در حضر موت ساکن گرديده مردم آنجا را از دادن زکوه مانع شد، ابوبکر لبيد بن زياد را به جنگ او فرستاده اشعث با زياد جنگيده بالاخره در قلعه محصور شد، زياد آب را برروي او و همراهانش بست، پس اشعث با خود و ده تن از خويشانش امان گرفت تا او را نزد ابابکر برده تا او چه حکم کند، زياد بعد از گرفتن او لشکرش را بقلعه فرستاد وايشان از کشتار اهل قلعه خودداري نکردند، اهل قلعه گفتند شما بما امان داده‏ايد، گفتند اشعث فقط براي خودش و ده نفر از اقوامش امان خواسته پس آنها را بقتل رسانده اشعث را با يارانش پيش ابي‏بکر آورده ابوبکر او را عفو کرده خواهرش ام فروه را بوي تزويج کرده از او سه پسر محمد و اسحق و اسمعيل بوجود آمدند، باري صلا اينها شجره خبيثه بوده‏اند خود قيس از کفار آل کنده بوده و همين اشعث هميشه در برابر او امر و نواهي حضرت اميرالمومنين عليه‏السلام بپرخاش وايراد برخواسته از کارشکني دريغ نگفته و يکي از کساني است که در صفين حضرت را وادار بقبول حکمين کرده خواهرش جعده بن قيس حضرت امام حسن عليه‏السلام رامسموم نموده، پسرش محمد در کوفه وسائل قتل جناب مسلم بن عقيل را فراهم آورده و در کربلا دقيقه از آزار و ايذاء

حضرت سيدالشهداء و اهل بيت خودداري نکرده و در قتل آن حضرت شرکت داشته، سيدرضي عليه الرحمه گويد: منظور حضرت از اينکه اشعث دو مرتبه اسير شد يکي در موقع کفر و ديگري در وقت اسلامش بود و مقصود از اينکه فرمود کسيکه شمشير را بر قوم خود راهنما باشد، واقعه اشعث است با خالد بن وليد در يمامه که اشعث قوم خود را فريب داده و خالد را بر آنان مسلط ساخت، بعد از اين قضيه مردم او را عرف النار مي‏ناميدند يعني نشانه بلندي آتش، و اينکلمه بمکر کننده تعبير ميشود.


صفحه 80.