خطبه 193-هنگام به خاكسپاري فاطمه












خطبه 193-هنگام به خاکسپاري فاطمه



[صفحه 578]

از سخنان آن حضرت عليه‏السلام است، و از آنجناب روايت شده که هنگامي که (با دلي پرسوز و جگري پرگداز نعش همسر عزيزش) فاطمه عليهاالسلام را بخاک ميسپرد (از شدت رنج و اندوه) همچون کسيکه با رسول خدا صلي الله عليه و آله به راز و نياز پردازد، نزد قبر آن حضرت (را مخاطب و) عرض کرد: يا رسول‏الله از من و از دخترت که در جوار تو فرود آمده، و زود (پس از هفتاد و پنج روز علي را تنها گذارده و) بتو پيوست، درود باد يا رسول‏الله نيروي شکيب من از (شدت درد هجران بانوئي مهربان و زني عزيز و محبوب مانند فاطمه) دختر پاکيزه گوهر تو کم گرديد، و تاب و توانم از (رفتن) او از دست رفت، با اين که درد جدائي و فراق و اندوه بر مصيبت تو (که بزرگترين مصائب است در من اثر عميقي بخشيده، و بنيان طاقت مرا منهدم ساخت و) بر من گران افتاد، با اين وصف جائي از شکيب در من بجا گذاشت (يا رسول‏الله) درست است که روح مقدس تو بين سينه و گردن من از پيکر خارج شده، و من تو را در لحد آرامگاهت نهاده و پوشاندم (ولي باز شکيبائي گرائيده درون ريش را بديدار زهرا آرامش مي‏بخشودم با خويش ميگفتم، اگر پسر عمم پيغمبر خدا از دست رفت مانند زهرا يادگاري از او در خانه‏ا

م باقيست، که هر وقت مشتاق گفتار و ديدار و کردار او ميشوم در فاطمه مينگرم، و زخم درون را مرهمي مينهم، لکن چکنم که فاطمه يعني همان فاطمه که تمام دلخوشي من وابسته بود، با همان دستي که تو را بخاک سپردم، او را هم با پهلوي شکسته در پهلوي تو دفنش کردم، اما چون پاداش و اجر شکيبايان با خداست باز هم جاي آرامش و شکيبائي است زيرا که) ما همه مملوک خدا بوده، و بسوي او باز ميگرديم (اختيار جانهاي همه در دست او است، و در همين نزديکي مرا هم بشما خواهد رسانيد، يا رسول‏الله دخترت زهرا آن امانتي است که بمنش سپردي) همانا آن امانت مرجوع، و آن گروگان باز گرفته آمد، از اين پس (دانسته باش که در فراق آن همسر عزيز، و بانوي گرام خواب بديدگان علي در نيايد) اندوه من هميشگي است، شبم بيداري، و روزم به بيقراري) خواهد گذشت تا خداوند آن خانه که تو در آن نشيمن گزيده براي من نيز برگزيند (آه که از دست دادن زني مانند زهرا چقدر توانفرسا و مشکل است يا رسول‏الله) زودا که دخترت فاطمه از اجتماع امتت براي از ميان برداشتن، و ستم به آن مظلومه تو را آگهي دهد (ولي با آن توان و شکيبي که من از زهرا سراغ دارم، و اين محبتي که من از او ديدم که در طي اين هفتاد و پ

نج روزه براي اين که من غصه نخورم، بازوي ورم کرده‏اش را بمن هم نشان نداد، گمان ندارم چنين زن با استقامتي قضايا را آنطوريکه بايد و شايد براي شما هم شرح بدهد) بنابراين تو خودت درست از او بپرس و چگونگي کردار امتت را با او بدقت رسيدگي کن (از برآمدگي بازويش، از شکستگي پهلويش، از سقط جنينش، از کبودي صورتش، از سرخي چشمش، از سياهي بدنش، صدمات وارده بر آن مظلومه را اندازه گير، روزگار ما در ميان امت چنين است) و اين بيدادگري را از آنها ديدار کرديم، در صورتيکه هنوز از گذشتن تو چيزي نگذشته، و خاطر از ياد تو خالي نگرديده (اما يا رسول‏الله با اين که تحمل فراق تو، و داغ زهرا هر دو سخت و توانفرسا هستند، با اينحال از روي ناچاري عرض ميکنم) بر هر دوي شما درود باد، درود شخص وداع کننده (که دلش از عشق و محبت بشما مالامال است) نه درود شخص خشمگين رنجيده خاطر، پس من اگر (از سر تربت پاک شما با آه و افسوس) رفتم، رفتنم از روي ملالت و دلتنگي نيست، و اگر (از فرط علاقه و دلبستگي بشما و فاطمه در سر اين خاک) ماندم ماندنم از راه بد گماني به آنچه که خداوند شکيبايان وعده فرموده است نميباشد (بلکه با لطافت خداوند مستظهر، و همواره بيادتان هستم تا ب

شما برسم).


صفحه 578.