خطبه 179-در نكوهش يارانش












خطبه 179-در نکوهش يارانش



[صفحه 496]

از خطبه‏هاي آن حضرت عليه‏السلام است که در آن ياران خويش را مورد نکوهش قرار داده خداي را سپاس ميگذارم، بر امري که واجب، و بر فعلي که مقدر فرموده، و بر مبتلا ساختن او مرا بشما (مردم سر سخت دل سنگ آخر) اي گروهيکه هيچگاه فرمان مرا بکار نبسته، و دعوتم را نپذيرفتيد (براي چه اينطوريد و چرا از کشورتان دفاع نمي‏کنيد، تا جنگي در کار نيست) اگر شما را مهلت گذارند، به ياوه‏سرائي برميخيزيد (و سخن از اسب و تيغ و پهنه رزم ميرانيد) و اگر جنگي پيش بيايد بخواري و سستي ميگرائيد (و از بيم عذرهاي بيجا مي‏تراشيد) و از نکوهش بر او مرداني که پيشوا را گرد در ميان گرفته‏اند (و از دستوراتش پيروي ميکنند) دريغ نميگوئيد، و اگر از ناچاري شما را بسوي سختي و جنگي بکشانند بقهقري برميگرديد (با اينحال که اميد هيچ خيري در شما نيست باز نفرين را بجان خصم شما بسته و ميگويم) دشمن شما بي‏پدر (و بي‏سرپرست) باد (آخر پس از من) شما ديگر چشم اميد به ياري که دوخته‏ايد، و چرا در گرفتن حقتان کوشش نميکنيد، يا مرگ، يا خواري، (يکي از اين دو تا) شما را دريابد، به خدا سوگند (من خيلي خوشحالم) اگر روزم سرآيد (و مرگم در رسد) چنانکه البته خواهد رسيد، و

بين من و شما البته جدائي خواهد افکند، چرا که من از شما بيزار، و با وجود بودن شما تنهايم، خدا سزايتان را در کنارتان بنهد، آيا ديني نيست که شما را گردآورنده باشد، آيا غيرتي نيست که شما را (بجلوگيري از دشمن) برانگيزد، بسي جاي شگفتي است که معاويه ستمگران فرومايه را بدون کمک و بخشش و عطائي بجنگ شما بخواند و آنها از او پيروي کنند، و من در صورتيکه شما بازانده اهل اسلام، و بقيه مردان اسلامي ميباشيد، با کمک بخشش و عطا به اندازه سهم هر يک از شما را بياري بخوانم، و شما از گرد من پراکنده شده، و مرا مخالفت ميکنيد (چون معاويه دغلباز به افراد چيزي نميداد فقط بروساي قبائل شام و يمن و غير هما بخشش ميکرد، و آنها را بسوي خويش متمايل ميساخت، افراد هم به پيروي از روساي خويش، يا ببهانه پوچ خونخواهي عثمان، يا بجهالت ديگر جانب معاويه را فروگذار نميکردند، لکن حضرت اميرالمومنين عليه‏السلام طبق روش پيغمبر خدا برئيس و مرئوس يکسان عطا و بخشش ميفرمود، و اين معني باعث رنجش روسا شده، اگر چه ظاهر با آن حضرت بودند، لکن در باطن چه بسا که از کارشکني دريغ نمي‏گفتند، و افراد هم وقتي روسا را بي‏ميل به آن حضرت مي‏يافتند، آنها هم از بزرگان خويش پير

وي کرده، و او امر حضرت را دون اجرا ميگذاردند، لذا حضرت آنان را مورد نکوهش قرار داده فرمايد: آخر براي چه) امر و فرمان من که بشما ميرسد از آن خوشنود نيستيد، تا با خوشنودي آنرا بپذيريد، و خشم و رنجشي از آن نداريد تا بر آن اجتماع نمائيد، (مردمي يکطرفي نيستيد، تا تکليف من با شما معلوم باشد، که يا اصلا امريه برايتان صادر نکنم، يا وقتي صادر کردم بدانم انجام ميدهيد، خلاصه بقدري من از دست شما بتنگ آمده، و در امرتان سرگردان شده‏ام که) دوست ترين چيزي که مايلم مرا ديدار کند مرگ است، محقق است که من قرآن را بشما آموختم، و بين شما با حجت و دليل حکم راندم و به آنچه که ناشناس بوديد شناساتان کردم، و آنچه را که از دهان بيرون مي‏افکنديد، بشما گوارا ساختم (بطوري نيکي چيزهائيکه از روي ناداني آنها را بد ميدانستيد برايتان واضح ساختم، که آنها را بدل و جان پذيرفتيد ولي) چه خوش بود کور( باطن شما) ميديد يا خفته (غافل) بيدار ميگشت (من آنطوريکه بايد و شايد در راه بينائي و بيداري شما از چاه شهوت و خواب و غفلت کوشيدم حال اگر شما بينا و بيدار نشديد بمن ربطي ندارد، و اگر دل شما بطرف معاويه و شام متمايل است دانسته باشيد) کساني که پيشوايشان معا

ويه، و آموزگارشان پسر نابغه زانيه عمروعاص ميباشد خيلي به (احکام) خدا جاهل و نادان‏اند.


صفحه 496.