خطبه 017-داوران ناشايست












خطبه 017-داوران ناشايست



[صفحه 76]

از سخنان آن حضرت عليه‏السلام است در وصف کسيکه در ميان امت متصدي مقام حکمراني شده و حال آنکه لياقت آن را ندارد بيان فرمود: در نزد خداوند تعالي دشمن‏ترين مردمان دوتنند، يکي مرديکه (در اثر معصيت و نافرماني کارش بجائي رسيده که) خداوند او را بخودش واگذار کرده (نظر لطف و مرحمت را از او باز گرفته پس او از راه حق کناره گرفته و به سخن بدعت و گمراه کننده ديگران دل بسته پس اينمرد بلا و فتنه‏ايست براي کسيکه (گول او را خورده) و دچار فتنه او شود، و گمراه است از راه راست کسيکه آنکس پيش ازاو (داراي منصب حکمراني واقعي بوده) و به راه راست رفته و گمراه کنده است کسي را که باو اقتدا نمايد چه در حال حيات و چه در حال ممات (زيرا عقيده فاسد اين در قلب آن مانده باعث هلاکتش شده) هم حمال خطاياي غير و هم گروگان گناهان خويش است. مرد (دوم) کيست که نادانيها را براي خود گرد آورده و در ظلمتهاي فتنه و فساد غافلگير شده و در در اصلاح مفاسد دلش کوراست، جهال عالمش دانند و حال آنکه نادان است، هر روز صبح ميکند دلش در پي جمع ماليست که کم آن بهتر از بيشتر آنست، تا اينکه از آب متعفن و گنديده اخلاق فاسده و افکار بيفايده پر شده، در ميان مرد

م بر مسند قضاوت تکيه زده ضامن خلاص کردن خلايف از چيزي ميشود که بر غير او هم پوشيده است (داناتر از او هم آن چيز را نميداند) هر وقت دچار يکي از مسائل مشکله گردد براي حل آن سخنان سست و بي‏پايه بسياري که از فکر نارساي خود مهيا ساخته و آن قضيه رابر خلاف واقع قطع کند، پس او در پوشيدگي شبهه‏هائي افتاده که مانند تار عنکبوت سست است (جاهل درهل مبهماتي که حق او نيست بدست و پا ميافتاد همانطوري که مگس در تار عنکبوت گرفتار ميشود) نميداند اين حکمي که رانده صوابست يا خطا اگر اتفاقا صواب واقع شده ميترسد ازاينکه مباداخطاباشدواگرخطااست اميدواراست که صواب باشد نادان است و در نادانيها هم بسيار بسر در مي‏آيد و در ظلمتهاي جهل با ديده کم نور قدم نهاده بسيار سوار است بر شترهائي که جلو پاي خود را نمي‏بيند (نتايج خطاي فکري او خيلي رکيک و بي‏پايه است) پاسخ مسائل را جواب مثبت و دندان‏شکن نميدهد، همانطوريکه باد گياههاي خشک را از هم ميپاشد او روايات را (چون قوه فهم آنها را ندارد) همانطور بباد داده و پراکنده ميکند، به خدا سوگند قادر بر تقرير مسايل وارده بر او نيست، و گمان نميبرد که ديگران بمنکرات او عالم باشند و ماوراي آنچه بفکر ناقص او رس

يده راهي براي ديگري نمي‏بيند (گمان ميکند فقط راه حق بدست او است و بس) و اگر دچار امري مجهول شود چون ميداند که آنرا نمي‏داند پوشيده و کتمانش ميکند، خونهاي بناحق ريخته از دست ستم و حکم خلاف او بفريادند، مواريث از فرامين باطله او مينالد، به خدا شکايت ميبرم از گروهي که در جهل زندگي کرده و جهالت و ناداني ميميرند، در ميان ايشان متاعي کاسد تراز کتاب خدا (که قرآن است) وجود ندارد، هنگاميکه بر وجه نيکو خوانده شده و تغييري در آن داده نشود، و جنسي رايجتر و گرانبهاتر ار همان قرآن در نزد آنان وجود ندارد و در موقعي که آنرا از موضعش تحريف کرده باشند (روي اميال فاسده و اعراض نفسانيه آنان معني شود) هيچ چيزي نزد انان زشت‏تر از نيکوئيها و نيکوتر از زشتيها نيست (دشمن معروف و دوست منکرند).


صفحه 76.