خطبه 167-پس از بيعت با حضرت












خطبه 167-پس از بيعت با حضرت



[صفحه 461]

از سخنان آن حضرت عليه‏السلام است پس از آنکه با آنجناب بخلافت بيعت کردند (پس طلحه و زبير پيمان را شکسته در بصره باعث آشوب شدند) برخي از ياران به آن حضرت عرض کردند، خوب بود آنانکه بر عثمان هجوم کرده و او را کشتند کيفر ميفرمودي (تا راه عذري براي بهانه‏جويان پيمان‏شکن باقي نماندي) لذا حضرت فرمودند: برادران، من بي‏اطلاع به آنچه ميدانيد نيستم (و رسول خدا مرا بگذشته و حال و آينده آگاهي داده) لکن چگونه مرا توانائي (کيفر کشيدن از کشندگان عثمان) است، در صورتيکه آنان به اعلا درجه اقتدارند، آنها بر ما مسلط، و ما بر آنها مسلط نيستيم (و اين کار در نهايت دشواري است زيرا که اغلب مردم بلادهاي اسلامي در اين کار شرکت داشته‏اند، بروايت ديگر حضرت مردم را گرد آورده و براي ايشان خطبه خوانده، فرمود کشندگان عثمان از جاي برخيزند، پس جز عده کمي اغلب آنان ايستادند، و منظور حضرت از اين کار دادن پاسخي دندان‏شکن بناصحين بود) آگاه باشيد غلامان شما با کشندگان همدست، و باديه نشينانتان با آنها پيوست بوده‏اند، و ايشان در ميان شما هستند (و تا بحال از مدينه بيرون نرفته‏اند، و اگر از منظورتان آگاه شوند) آنچه بخواهند آزارتان ميدهند

، آيا شما قدرت بر امريکه خواهانيد داريد (و آيا در صورت وقوع حادثه ميتوانيد با کشندگان عثمان بزد و خورد برخيزيد، پيداست که نه) و اين کار کاري است از روي ناداني زيرا کشندگان عثمان را ياراني است (که بموقع کمکشان ميکنند) و مردم در موقعي که سخن از اين خون خواهي به ميان آيد چند دسته‏اند، دسته با شما هم آهنگ‏اند، دسته با شما همداستان نيستند، سومين دسته نه با شما و نه با ديگرانند، (بنابراين اقدام باين خون خواهي باعث هرج و مرج و فساد خواهد شد، پس بهتر آنست که) شکيب را پيشه خويش گيريد تا مردم آرام شوند، و دلها در جاهاي خود بپايند، و حقوق به آساني گرفته آيد، پس پيش من آرام باشيد، و بنگريد تا چگونه فرمانم بشما صادر ميشود (اطاعت کنيد) مبادا کاري کنيد که توانائي را از ميان ببرد، و سستي و خواري را برجاي گذارد (اگر صبر کنيد) زودا که من اين امر را به مدارا و نرمي اگر ممکن باشد اصلاح کنم، و اگر ناچار شدم که آخرين دوا (ي درد بيماران پيمان‏شکن) داغ گردن است (شمشير بران را بکار انداخته و طلحه و زبير و ديگر فتنه‏جويان را سر از تن خواهم برگرفت و اين جمله اخر الدواء الکي مثلي است مشهور، و آنرا در جائي بکار برند که به آخرين وسيله اقد

ام شود)


صفحه 461.