خطبه 162-در توحيد الهي












خطبه 162-در توحيد الهي



[صفحه 440]

از خطبه‏هاي آن حضرت عليه‏السلام است (در ذکر اوصاف خداوند سبحان جلت عظمته) سپاس ذات مقدس خداوندي را سزا است که آفريننده بندگان، و گستراننده زمين، و روان کننده آب فراوان، در زمينهاي پست، و روياننده گياهان در زمينهاي بلند است، نه براي اوليت او ابتدائي، و نه براي پايندگيش انتهائي است، او است اولي که هميشه هست، و باقئي که سررسيدي برايش نيست، پيشانيها (در راه تضرع) برايش خاک‏آلود، و لبها بوحدانيتش گويا ميباشند اندازه هر يک از اشيا را هنگام آفرينش معين فرمود، تا خود از مانند بودن به آنها ممتاز باشد، (و جهانيان بدانند که او مانند اشيا محدود بحدي نيست) انديشه‏ها با حدود و حرکات (بشريه چه باطنيه و چه ظاهريه) قدرت بر دريافت وي ندارند، و معلوم نشود که تا چه وقت خواهد بود (زيرا او خود پديدآورنده زمان، و زمان مخلوق او است) پيدائي است که نتوان گفت از چه پيداست، پنهاني است که نتوان گفت در چه چيز پنهان است (زيرا پيدائي پيدايها، و پنهاني پنهانيها از او پيدا و پنهان‏اند) جسمي نيست تا پس از پيدايش پنهان گردد، در پرده پوشيده نيست تا آن پرده او را بپوشاند، نه بر اشياء بطور چسبندگي نزديک، و نه از آنها بطور جدائي دور

است (زيرا که او به همه اشيا محيط و قرب و بعد به آنها نزدش يکسان است) هيچيک از کارهاي بندگانش بر او پوشيده نيست، از زير چشمي نظر کردن، و لفظي را مکرر نمودن، به پشته دشتي بر آمدن، و در شب تاريک قدمي برداشتن، در چنان تاريک شبي که ماه نور افشان بر آن پرتو ميافکند، (و تاريکيش را بروشني تبديل مينمايد) و خورشيد درخشان در طلوع و غروب آن ماه را تعقيب مينمايد (هر وقت که ماه پنهان شد خورشيد طلوع و هر وقت ماه پيدا شد خورشيد غروب ميکند) و نيز از گردش روزگارها و از آمدن شب و رفتن روز، (خلاصه او بکليه حرکات و سکنات انسان و حيوان و شمس و قمر و چرخ و فلک و روز و شب.... دانا ميباشد) او است که پيش از سر رسيدن هر مدت، و شماره شدن هر شمرده شده بوده است، بلند و منزه است از اين که تعيين کنندگان حدود و اندازه‏ها، و نهايت اطراف و جوانب، و تهيه جاها، و قرار گرفتن در مکانها را به او نسبت دهند (زيرا که او از کليه اينها که از لوازم جسم است بدور و) حد و نهايت براي آفريده شده او تعيين، و بغير او نسبت داده ميشود، اشيا را از روي اصول و مبادي ازليت و ابديت (از روي نقشه و اندازه و تجربه از ديگري) بيافريد بلکه (بصرف اراده) آفرينش را آفريده، و

حدش را معين فرمود، و صورت هر چه را که تصوير کرد، آنصورت را در حد خودش قشنگ و نيکو فرمود، هيچ چيزي را از فرمان او ياراي امتناع و سرکشي نيست، و در فرمان برداري هيچ يک از اشياء براي او نفعي متصور نه، علم و دانش او بحال مردگان گذشته، همچون بحال زندگاني باقي مانده است و دانائيش به آنچه در آسمانهاي بلند پايه است، همچون دانائيش به آنچه در زمينهاي فرو دين است ميباشد (زيرا که علم او باحوال آفرينش اکتسابي نيست که گاهي باشد، و گاهي نباشد، بلکه ذاتي است و گذشته و آينده، و آسمان و زمين، و مرده و زنده نزدش يکسان است).

[صفحه 442]

بعضي از همين خطبه است (که انسان را مخاطب و شگفتي آفرينش او را گوشزد فرموده است) (هان) اي انسانيکه با تناسب اندام (و زيبائي اعضا) آفريده شده، و اي کسي که در تاريکيهاي رحمها، و درون پرده‏هاي بسيار نشو و نما کرده و نگهداشته شده (اينقدر سرمست مباش و خود را فراموش مکن زيرا تو آن کسي هستيکه) مبدا پيدايشت از گل محض و خالص بوده، و تا مدتي معين و زماني تقسيم شده در جايگاه محکمي (که عبارت از رحم مادر و در آن هفت، و يا نه ماه کم و بيش) قرار داده شده، در آن شکم مادرت در حاليکه جنين و پاره گوشتي بيش نبودي مي‏جنبيدي نه سخني را پاسخ ميدادي، نه صدائي را مي‏شنيدي، از آن پس از جايگاهت خارج، و بخانه که به آن وارد نشده، و راههاي سود آن را نشناخته بودي وارد گشتي، (بگو بدانم) چه کسي تو را رهنمائي کرد، تا شير را از پستان مادرت درکشيده و بنوشي، و کي تو را هنگام نيازمندي آشناي بواضع در خواست و اراده‏ات کرد (خدا بود که در آن موقع ناتواني چنان غذائي لطيف و گوارا از خون کثيف حيض بنام شير در پستان مادر برايت مهيا، و راه مکيدن پستانرا بتو آموخت، اکنون از کنجکاوي در چگونگي ذات آن خدا ديده بپوش، و يکي در ساختمان خودت دقت کن،

ببين ميتواني آنطوريکه بايد و شايد خود را بشناسي، پيداست که نمي‏تواني، پس در اينصورت) خيلي دور است (که کسي بتواند بکنه ذات حق پي ببرد) زيرا آنکه از شناسائي صفات داراي اندام و شکل و صورت ناتوان است (البته) از شناسائي صفات آفريدگار او ناتوانتر، و از دريافتش بوسيله آفريده‏ها دورتر است.


صفحه 440، 442.