خطبه 155-خطاب به مردم بصره
[صفحه 410] از سخنان آن حضرت عليهالسلام است که اهل بصره را در آن مخاطب و از پيشآمدهاي سخت و دشوار اخبار فرموده: (اي اهل بصره شما روزهاي سخت و پرفتنه در پيش داريد) هنگام آن فتنه در هر کسي که نيروي فرمان برداري از خداست بايستي آنرا بجا آورد (تا مگر خدا آن فتنه را از شما بگرداند) و شما اگر از فرمان من سرپيچي نکنيد من بخواست خدا شما را براه بهشت خواهم کشانيد، گو اين که اين کار دشوار و تلخ مزه باشد (در مذاق اهل باطل حق تلخ و مردم را از عادات نکوهيدهشان منصرف کردن و بسوي سعادت ابدي کشانيدن دشوار و سخت است) اما عايشه (که با من دشمني ورزيده، و بجنگ من برخاست اين است که) راي سست زنانه او را دريافت، و در سينهاش همچون آهنگران کين توزي و حسد جوشيدن گرفت (و باينجهت بر عليه من قيام کرده، و جنگ بصره را سر پا کرد) و اگر او را بر ميانگيختند تا آنچه را که با من کرده، با ديگري بجاي آورد نميکرد، و احترام بزرگي اوليه او (که در زمان حيوه رسول خدا داشت بجا است و) برايش باقيست، حساب و بازپرسيش هم (در آخرت) با خداوند است (چون از امهات مومنين است بپاس همسريش با رسول خدا از کيفر کردارش در دنيا پوشيده، و به خدا و آخرتش واگذار مي کنيم (خداوند هم در قيامت براي او عذابي مقرر فرموده، چنان که در س 23 ي 30 فرمايد: يا نسا النبي من يات منکن بفاحشه مبينه يضاعف لها العذاب ضعفين و کان ذلک علي الله يسيرا اي زنان پيغمبر هر يک از شما که کار زشت و ناشايسته آشکارا انجام دهد عذاب او دو برابر ديگران، و اين کار بر خدا آسان است. در اينجا لازم است نکته متذکر گرديم: و آن اينست که پاره کسان که درست در افکار و عقايد و سخنان ابن ابيالحديد غور و بررسي نکردهاند او را شيعه پنداشتهاند، در صورتيکه او يکي از متعصبين معتزله و اهل سنت بوده، و در نهجالبلاغه در هر مورديکه حقانيت مذهب تشيع را حضرت اميرالمومنين عليهالسلام آشکارا اثبات فرموده، او تا توانسته است به تاويلات بارده و دلايل پوچي که ابدا مورد قبول عقل نيست پرداخته است، مثلا در همين خطبه که نکوهش و گله حضرت اميرالمومنين از عايشه هويدا و آشکارا و هيچ راه ترديدي در مخلد بودن او در آتش باقي نمانده است، محبت عايشه و يا پيروي از طريقه غير مستقيم شارح معتزلي را چنان کور و کر ساخته است که بسياري از سخنان خود را که درباره اهلالبيت از زبان حضرت رسول نقل کرده بکلي فراموش و کوشيده است تا مگر دامان عايشه را از لوث عار و گرد شنار ناروائيهائي که او مرتکب شده است پاک سازد، و در صفحه 437 جلد 2 در ترجمه قسمتي از خطبه 50 که در وصف اهل البيت است خودش آيه قل لااسئلکم عليه اجرا الا الموده في القربي را نقل و در ذيل آن حديث شريف اني تارک فيکم الثقلين کتاب الله و عترتي، حبلان ممدودان من السما، لن يفترفا حتي يردا علي الحوض را آورده، و با همه دست و پاهائيکه زده، و حق کشيهائيکه کرده باز نتوانسته است انکار کند، بلکه خودش اثبات کرده که منکر و مبغض علي و فاطمه مخلد در آتش است، و در اوايل جلد 1 در شرح حديث فاطمه بضعه مني، من اذاها فقد اذاني، و من اذاني فقد اذالله اعتراف کرده است که آزار کننده علي و فاطمه آزار کننده خدا و رسول است، و در قيامت در جهنم است، با اين وصف در شرح و تاويل خطبه مذکور که رسيده بدون ذره انصاف و توجه به گفتههاي ما قبل خودش در جلد 2 از صفحه ي 457 الي صفحه ي 460 از قول ابييعقوب استادش بذکر علل و جهاتي که موجبات حسد و کين توزي عايشه را با علي و فاطمه سلام الله عليهما فراهم آورده پرداخته و مي گويد: عايشه پس از قتل علي عليهالسلام توبه کرده و از اهل بهشت شد، اينجا از ابن ابيالحديد و امثال او مي پرسيم، آيا روي سخن خداون د کريم در قرآن مجيد باکي است که فرمايد: يا نساالنبي من يات منکن بفاحشه مبينه يضاعف لها العذاب ضعفين، و کان ذلک علي الله يسيرا مگر نه اين است که چون از علم خدا و رسول گذشته بود که عايشه چکاره است لذا خداوند جلوتر اين اولتيماتوم سخت را به آنها کرد، ما راه عذري باقي نمانده باشد، آقاي ابن ابيالحديد تو که در چندين جاي کتابت حديثي را که حضرت پيغمبر بزنهاي خود فرموده: اتيکن صاحبه الجمل الادبب تنجها کلاب الحواب را نقل کرده و بعد ميگوئي حضرت بعايشه فرمود: اي عايشه بترس از اين که صاحب آن شتر، و خلاصه کسي که تيغ بروي علي کشيده، و جنگ جمل را سر پا کند تو باشي، و او را بقول خودت صريحا از اين اقدام نهي کرد، و او نشنيد، و کرد آنچه کرد، ديگر براي چه تو و اصحابت برخلاف قول خدا و رسول و وجدان و نوشتههاي خودت رفتار کرده، و عايشه را با آن همه خونهاي ناحقي که بگردن گرفت از تائبين و اهل بهشت ميداند، نعوذ بالله من اللجاج و الالحاد و العناد). [صفحه 412] قسمتي از همين سخن (درباره ايمان) است راه ايمان (به خدا و رسول) روشنترين راه، و از چراغ درخشانتر است (زيرا که شخص بنور آن از تاريکي کفر ميرهد) پس انسان بواسطه ايمان بکارهاي نيک راه برده ميشود، و به سبب کارهاي نيک به ايمان راهنمائي ميگردد (بناي کاخ) علم و دانش بايمان آباد، و ترس از مرگ بواسطه دانش پيدا ميشود (انسان به نيروي علم ميتواند مفاسد دنيا و مصالح آخرت را تشخيص داده و بياد مرگ افتد) و بر اثر مرگ جهان پايان ميپذيرد، و بوسيله دنيا آخرت بدست ميايد (زيرا که دنيا مزرعه ي آخرت است) و به سبب قيامت بهشت به پرهيزکاران نزديک و دوزخ براي گمراهان آشکار ميگردد، براستيکه مردم را از قيامت گريزي نيست، و در ميدان قيامت است که آنها بسوي آخرين منزل تازنده، و شتاب کنندهاند (مومن در بهشت و کافر در دوزخ جاي خواهد گرفت). [صفحه 414] قسمتي از همين خطبه است (در چگونگي حال اهل قبور و ترغيب مردم بامر معروف و نهي از منکر و فتنه و فسادهائيکه پيغمبر اکرم خبر داده ميباشد). (هنگاميکه اسرافيل نفخه آخرين را در صور بدمد) مردم از قبرها بيرون آمده، و بسوي آخرين منزل ميروند، (شنوندگان اين را دانسته باشيد که) براي هر خانه اهلي است که آنرا بسراي ديگر تبديل نميکنند، و از آن خانه بيرون نميروند (بالاخره بهشتيان بهشت، و دوزخيان در دوزخ، که آخرين منزلگاه سعدا و اشقيا است جاي خواهند گرفت) امر بمعروف و نهي از منکر دو خوي از خويهاي ستوده نزد حق تعالي است (براي امر بمعروف و نهي از منکر) اين دو خلق نه مرگ را نزديک ميکنند، و نه از روزي ميکاهند (بنابراين چه خوش است انسان در راه خدا بدون ترس و بيم مردم را به نيکي امر و از بدي نهي کند مردم) بر شما باد به کتاب خدا (که در آن چنگ افکنده، و احکامش را دستورالعمل زندگاني خويش قرار دهيد) زيرا که بر آن رشته محکم الهي و نور درخشان و شفا سودمند (دردها) و سيراب کننده شخص تشنه (بمعارف الهي است چنگ زننده بخود را نگهداري ميکند، و البته پيرو بخويش را از مهالک نجات ميدهد، کج نيست تا راست گروه از حق و حقيقت کن ار نميرود، تا از آن برکنار شوند، تکرار زياد و بسيار آن را شنيدن، و در گوش فرو بردن کهنهاش نميسارد ( به خلاف کتب ديگر که انسان از بسيار خواندن و شنيدن آنها سير و دلگير ميشود) هر که با احکام آن سخن گويد راستگو، و هر که بدستورات آن عمل کند بر ديگران پيشي گرفته است. [صفحه 415] (در اين هنگام که حضرت باينموقع از سخن رسيده بود) مردي برخاست و عرض کرد، يا اميرالمومنين ما را از فتنه خبر ده که آيا آنرا از رسول خدا صلي الله عليه و آله پرسيده، حضرت عليهالسلام فرمود: هنگاميکه خداوند تعالي اين قول خودش را که فرمايد: س 29 ي 2 (الم، احسب الناس ان يترکوا، ان يقولوا امنا و هم لايفتنون) نازل کرد دانستم مادام که رسول خدا در ميان ما است فتنه بر ما نازل نميشود، پس آنگاه من از رسول خدا پرسيدم که اين فتنه که خداوند تو را به آن خبر داده کدام است، آن حضرت فرمود يا علي زودا که پس از من امتم به فتنه دچار گردند، عرض کردم يا رسولالله مگر نه اين است که در روز جنگ احد هنگاميکه گروهي از مسلمين کشته شدند، و شهادت (در راه خدايتعالي) از من باز گرفته شد، و اين بر من گران آمد پس (براي تسلي خاطر) شما بمن فرموديد شادمان باش که پس از اين کشته خواهي شد (آيا چنين نيست) فرمود مطلب چنين است (بگو بدانم) صبر و شکيب تو در آن هنگام چگونه است، عرض کردم يا رسولالله اينجا که جاي صبر و شکيب نيست، بلکه از جاهاي شکر و شادماني است، حضرت فرمود: (پس از من به آرزوي خويش خواهي رسيد، و اجر شهادت را خواهي دريافت) يا علي زو دا که مسلمين پس از من بوسيله دارائيشان مفتون واقع خواهند شد (خدا براي امتحان دست آنان را در راه جمعآوري مال باز ميگذارد، تا ببيند آيا آنان بحلال و حرام پايبند ميباشند يا نه) و با اين که بدينشان بر پروردگارشان منت مينهند، تمناي رحمت و آمرزش او را نيز دارند (در صورتيکه خدا جز از پرهيزکاران را نميپزيرد) و از خشم او ايمن زيسته بوسيله شبههها و خواهشهاي فراموش خيز (از قيامت) حلال خدا را حرام شماراند، شراب را بنام آب انگور، رشوه را بهديه و ارمغان، ربا را بخريد و فروخت حلال شمارند، پس عرض کردم يا رسولالله، در اين هنگام آنها را بحساب کدام مرتبه از مراتب بگذارم، آيا آنها را مرتد و کافر بدانم يا به فتنه افتاده، فرمود در مرتبه به فتنه افتاده، و آزمايش نشده به آن (براي آنکه آنها منکر حرام بودن ربا و رشوه و شراب نيستند تا بدينجهت کافر باشند، بلکه از راه سود شخصي نام آنها را عوض کرده، و چون آب انگور، و هديه، و خريد و فروش، در دين حلال است، آنهارا باين نام حلال دانند، و خدا هم در قيامت همان معامله که با شرابخواران، و رشوهگيران، و رباخواران ميفرمايد، با آنها هم عين همان معامله را معمول خواهد داشت).
صفحه 410، 412، 414، 415.