خطبه 154-در آفرينش خفاش












خطبه 154-در آفرينش خفاش



[صفحه 408]

از خطبه‏هاي آن حضرت عليه‏السلام است که در آن پس از ستايش ذات مقدس حقتعالي بشگفتي آفرينش شب پره پرداخته است سپاس (ذات مقدس) خداوندي را سزا است که اوصاف از شناسائي حقيقتش درمانده‏اند، و بزرگواري او خردها را (از درک کنه ذاتش) باز داشته است، پس آن خردها راهي بکنه پادشاهي و کشورهاي وي نيافتند، او است خداوند و پادشاه بحقي که (جمال دل آرايش خورشيدوار از هر ذره) هويدا است، و ثابت‏تر و آشکارتر از آنست که ديدگان او را ديدن توانند، عقلها بحد و نهايت او ره نيافته‏اند تا براي آنها عکس و شبهي شده باشد، و وهمها بر او پي نبرده‏اند، تا مثل و مانندي از او در ذهن گرفته باشند، آفرنيش را بدون نقشه و تمثالي و بي‏مشورت با ديگري، و ياري کننده بيافريد، پس بسبب امر و اراده (نافذ) ش با کمال نظم خلقش را تمام و کامل گردانيد، و آنها فرمان او را گردن نهاده، و بدون دفاع و نزاعي دستورش را اجابت کرده و تسليم شدند.

[صفحه 408]

از جمله صنعتهاي باريک و دقيق، و کارهاي شگفت‏انگيزش که از شگفتيهاي آفرينش بما نشان داده است (همانا خلقت عجيب) اين شب پره‏ها است (که بين آنها با ساير حيوانات پرنده ديگر شباهتي موجود نيست زيرا که) روشني روز که باعث روشني چشم همه چيزها است ديده آنها را مي‏بندد، و تاريکي شب که ديده هر زنده را مي‏بندد چشم آنها را باز مينمايد (يکي بدقت در کار آنها انديشه کن و بنگر که) چگونه چشمهاشان تاريک و نابينا است، از اين که از خورشيد درخشان در راههائيکه ميروند روشني طلبند، و هنگام پرتو افکندن شمس (نميتوانند خود را به آنچه ميخواهند برسانند، و چگونه خداوند با درخشش نور خورشيد آنها را از جاهائيکه خورشيد به آنها مي‏تابد باز داشته است، و در جاهاي خودشان از رفتن بمراکز انوار خورشيد درخشنده است پنهان نموده، پس آنها در روز پلکهاي چشمشان را بر حدقه‏ها گذاشتند، و شب را چراغ قرار دادند که به سبب آن براي طلب روزيها راه مي‏جويند، و شدت تاريکي شب مانع ديدارشان نميشود، و آنها در آن شدت تاريکي شب از رفتار باز نمي‏ايستند، همينکه خورشيد پرده از رخ برافکند (و جهان را بنور جمال خويش منور کرد) و روشنيهاي روز پيدا شد، و درخشندگي انوارش

(همه جا را حتي) سوراخهاي سوسمارها را روشن کرد، آن شبپرها پلکها را بر اطراف چشمهاشان نهاده، و به هر چه تاريکيهاي شب گرد آورده‏اند قناعت ميکنند، پس منزه است خداونديکه براي شبپره‏ها شب را بجاي روز وسيله روزي و روز را (بجاي شب) وسيله استراحت آنها قرار داد، و از براي آنها از گوشتهاشان بالهائي قرار داد، تا هر وقت که نيارمند بپريدن شدند، با آن بالهاي گوشتين بپرند، تو گوئي بالهاشان همچون پره‏هاي گوش (انسان) است، که بي‏پر و استخوان است، لکن (بدقت نظر کن) جايگاههاي رگها را آشکارا خواهي ديد (که بجاي ني استخواني که در بال پرندگان ديگر است در بال آنها رگها است) و هر يکشان داراي دو بال‏اند که آنها نه نازک‏اند تا (وقت پريدن) پاره شوند، و نه ستبر و سنگين‏اند (تا آنها را از پرواز باز دارند) مي‏پرند در حاليکه بچه شان چسبيده و پناهنده به آنها است (آن بچه) هر وقت مادرش نشست مي‏نشيند، و هر گاه او پريد مي‏پرد، از او جدا نميشود، تا وقتي که عضلاتش نيرومند شده، و بالهايش توانائي پريدن را پيدا کند، و راههاي زندگاني و سود و زيان خويش را بشناسد، پس منزه است آفريننده ي همه اشيا که آفرينش او بدون مثال و نقشه‏ايست که از غير او آفريده شده ب

اشد (او است که اشيا را بقدرت کامله خويش ايجاد فرموده است و بس).


صفحه 408، 408.