خطبه 153-در فضائل اهل بيت












خطبه 153-در فضائل اهل‏بيت



[صفحه 403]

از خطبه‏هاي آن حضرت عليه‏السلام است (در پند و اندرز بمردم) شخص خردمند پايان کار خودش را بديده دل نگريسته، و شناساي نشيب و فراز (خير و شر) امور خويش است (و براي روز گرفتاريش از اعمال صالحه توشه گرد مي‏آورد، تا در آن جهان در آسايش باشد، آگاه باشيد) دعوت کننده دعوت فرمود، و نگهبان نگهباني نمود (رسول خدا شما را بوسيله دعوت خويش بجايگاهي والا کشانيد، من نيز پس از وي وظيفه خويش را نسبت بشما انجام دادم) پس دعوت کننده را پذيرفتار، و نگهبان را پيرو باشيد (تا از شر گرگهاي درنده شياطين محفوظ باشيد دانسته باشيد که) گمراهان درياهاي فتنه فرو رفته و چشم از سنتها (ي پيغمبر اسلام) پوشيده، و چنگ در بدعتها (و فسادها) زدند مومنين (از ناچاري) گوشه گرفتند، و خاموش نشستند، و گمراهان دروغ زن بسخن در آمدند (در اثر خاموشي آنان، و سخن گفتن اينان حق، زير پا رفت و خلافت را غصب کرده، همچون پيراهن در تن کردند در صورتيکه) مائيم پيراهن تن، و ياران و گنجور علوم، و درهاي حکمت آن حضرت (خود پيغمبر درباره من فرمود: انا مدينه العلم و علي بابها، فمن اراد المدينه فلياتها من بابها، بنابراين بايستي از باب ولايت و دوستي من داخل در مدينه

اسلام شد زيرا) داخل خانه‏ها جز از درهاي آنها نتوان شد، و وارد شونده از غير درها را در خانه‏ها دزد مي‏نامند.

[صفحه 404]

قسمتي از همين خطبه است (در وصف اهل البيت عليهم السلام) آيات کريمه قرآن، و آنچه که در وصف اهل علم و ايمان است درباره ايشان (اهل البيت) نازل شده، و آنانند گنجهاي رحمت الهي که (همه گوهرهاي فضائل در آنان مجتمع، و باغستان دلهاي خلايق و اهل ايمان بوجود آنان خرم و مفرح است) اگر لب بسخن گشايند راست گفتار، و اگر لب از سخن بربندند، ديگري را ياراي پيشي گرفتن بر آنان نيست (زيرا که هر گاه شخص دانشمند در محفلي خاموشي گزيد، ديگري را مجال دم زدن نيست) پس البته بايد پيشوا، و جلودار هوش خويش را بکار افکنده، به پيروان خود راست گفته، و از فرزندان آخرت بوده باشد، زيرا که او از آنجا آمده، و بازگشتش بسوي آنجا است، (و بايد از راه خيرخواهي قوم خويش را از گمراهي و محبت دنيا بازداشته، به آخرت دعوت نمايد تا رستگار شوند) پس آن کسي که چشم دل گشوده، و کاري را از روي بينش انجام مي‏دهد، در درجه اول وظيفه او اين است که بداند آيا آن عمل بزيان و يا سود او است، پس اگر بسود او است آن را انجام دهد، و اگر بزيان او است آن را واگذارد، زيرا آن کس که از روي ناداني کاري را انجام مي‏دهد همچون کسي است که در غير راه سير مي‏کند، پس دوري او ا

ز راه راست روشن جز بدوري از مقصودش نفزايد، و آن کس که از روي دانائي کاري را انجام دهد، همچون کسي است که در راه روشن و مستقيم سير مينمايد (و شاهد مقصد را در آغوش ميکشد) پس شخص بينا بايستي (از روي فکر و انديشه) بنگرد آيا در راه (راست) سير ميکند، يا از آن منحرف شده است (فاعل هر فعلي پيش از بجاي آوردن کار بايد خوشنودي خدا را در نظر گرفته وارد شود، وگرنه دست از آن بکشد،

[صفحه 405]

اي خواننده عزيز) دانسته باش براي هر ظاهر و پيدائي در برابر باطن و پنهاني است، پس آنچه ظاهرش پاکيزه است باطنش هم پاکيزه، و آنچه ظاهرش ناپاک باطنش هم ناپاک است (انسان داراي دو قوه است عقلائي و نفساني، پس اگر کارهايش بر طبق شرع و عقل شد از باطن بظاهر نيز سرايت کرده، و ظاهرش نيکو خواهد، و اگر افعالش بر وفق ميل و نفس شد، که ناچارصفاي ظاهر را نيز بخبث باطن تبديل خواهد کرد) مردم، پيغمبر صادق فرمود خداوند بنده را دوست ميدارد، و عملش را دشمن، و عملي را دوست ميدارد، و صاحبش را دشمن (براي ارتباط فرمايش حضرت رسول با سخن حضرت امير ميگوئيم: خداوند مومن را دوست ميدارد، لکن دشمن گناهاني است که از وي سرميزند، کافر را دشمن ميدارد، و دوست نيکيهائي است که از وي ظاهر ميشود، نه آن دوستي بحال مومن مادامي که داراي اعمال زشت است فائده دارد، و نيز نه اين دوستي بحال کافر ماداميکه ملوث به آلودگي کفر است نتيجه ميدهد، پس مومني که ظاهرش نيکو است بايستي از گناهان توبه کرده، باطنش را مانند ظاهرش خوب کند، و کافري که ظاهرش بد، و بعضي از کارهاي باطنيش خوب است، او هم بايستي از زشتي کفر به نيکي ايمان رو آورد، و اين هر دو وقتي اينطور

ي شدند، البته ظاهر و باطنشان خوب، و خدا دوستدار هر دو است، پس ربط اين دو سخن با هم بخوبي واضح شد فيلا حظ) و بدان براي هر عملي و کرداري گياهي است، و هر گياهي ناگزير از آب، آبها نيز گوناگون است، پس هر چه آب آشاميدنيش گوارا است، درختش نيکو و ميوه‏اش شيرين است، و هر چه آب آشاميدنيش ناپاک و ميوه‏اش تلخ است (چنانکه خداوند کريم در قرآن مجيد فرمايد س 7 ي 56 و البلد الطيب يخرج نباته باذن ربه، و الذي خبث لايخرج الا نکدا زمين پاکيزه گياهش باذن پروردگارش پاکيزه ميرويد، و زميني که ناپاک است جز گياه ناپاک از آن سر بر نزند).


صفحه 403، 404، 405.