خطبه 149-پيش از وفاتش












خطبه 149-پيش از وفاتش



[صفحه 385]

از سخنان آن حضرت عليه‏السلام است (که پس از ضربت زدن ابن ملجم بفرق مبارکش و) پيش از وفاتش بيان فرموده (و در آن ثابت فرموده که هيچکس را از مرگ گريزي نيست، و نيز از ضربت خودش از زبان پيغمبر اخبار فرموده: اي گروه مردمان (دانسته باشيد) هر گريزنده از مرگي مرگ را در حال گريزش ديدار خواهد کرد، مدت زندگاني جولانگاه (کميت) جان است (دور که بسر رسيد مرکب جان از پاي ميافتد و مرگ در ميرسد) گريز از مرگ در يافتن آنست (زيرا که شخص هر اندازه عمر صرف کرده و براي دوري از مرگ چاره ميانديشد، بهمان اندازه که عمر خود را تباه کرده بمرگ نزديک شده است) آه که چه روزگار درازي را که من در کنجکاوي از اين راز سربسته گذراندم، باشد که دريابم براي چه مدت مرگ بر بشر پوشيده است، بالاخره برخورد باين نکته شدم که طبق مصلحت خداوند بايد چنين باشد، و خداوند خود فرمايد: و ما تدري نفس باي ارض تموت، و نميداند شخص که در چه سرزمين ميميرد، و خدا جز پنهان داشتن آنرا (از شما) نخواسته است (اما من رسول خدا(ص) پيشتر مرا از هنگام مرگم آگهي داده و فرموده: ستضرب علي هذه فتخضب زودا که زده ميشوي بر فرق سرت ضربتي و محاسنت بخون رنگين خواهد شد. گر چه ابن

ابي‏الحديد دراين مورد گويد: اميرالمومنين هم با اين که رسول خدا به او خبر داده بود باز کاملا از زمان مرگش اطلاع نداشته، بلکه علمي بوده اجمالي، لکن سخن او طبق مذهب شيعه درست نيست، زيرا خداوند خود درس 36 ي 11 فرمايد: و کل شي‏ء احصيناه في امام مبين امام احصائيه و حساب کليه اشيا را ميداند. بنابراين امام بزمان مرگ خود دانا بوده، چنانچه در شب هفدهم رمضان از حضرت امام حسن عليه‏السلام سئوال فرموده، از رمضان چند روز گذشته عرض کرد هفده روز، از حضرت امام حسين پرسيد چند روز از اينماه باقيست عرض کرد سيزده روز، فرمود زودا که پسر ملجم مرادي ريش مرا بخون سرم رنگين کند) چه دور است آگاه شدن از علمي که (از شما) پنهان است (و جز براي امام آشکار نخواهد شد) اما وصيت من بشما پس خدا است، خداست، مبادا چيزي را شريک او قرار دهيد، ديگر محمد صلي الله عليه و آله است، نکند که سنت و طريقه او را تباه سازيد، همواره اين دو ستون (توحيد و شريعت) را بر پاي داشته و اين دو چراغ نورافشان را فروزان داريد (و در تاريکيهاي جهل و گمراهي از آن دو استضائه کنيد) و بر شما نکوهش و سرزنشي نيست ماداميکه (از گرد اين دو ستون و اين دو چراغ) پراکنده نشويد، خداوند با

ر تکليف را بدوش هر يک از شما باندازه توانائيش نهاده، و به نادانان تخفيف داده (و از هر کس باندازه علمش عمل خواسته است زيرا که) پروردگار شما پروردگاري است مهربان، دين شما ديني است محکم، امام شما امامي است دانشمند (که او و اولاد طاهرينش شما را در هر عصر و زماني به وظيفه ديني و مذهبي‏تان آشنا ميسازند) و من همان مصاحب ديار ديروز شما هستم که (با آنهمه سلحشوري و تهمتني در جنگها، و آنهمه زهد و عبادت در مساجد و محرابها اکنون اينطور در بستر ناتواني افتاده و) امروز محل پند و عبرت شما و فردا دوري کننده از شما ميباشم، خداوند مرا و شما را بيامرزد (اگر من در اثر اين ضربت از جهان رفتم) و اگر در اين لغزشگاه محکم پابند کردم (و زنده ماندم) پس آن مطلوب شما است، و اگر قدمم لغزيد (و از جهان بيرون شدم) پس اين ما بوديم که در زير شاخهاي درختان و جايگاه وزش بادها، و در زير سايه ابري که انبوه آن درفضا پراکنده، و نابود گشته، و آثار آن بادها در زمين از ميان رفته بوديم (و اکنون در اثر رسيدن مرگ چشم از همه آنها پوشيده و وارد جهان ديگري شده‏ايم) و من شما را همسايه بودم، که روزکي چند بدنم با شما مجاورت و همنشيني کرد، زودا که بدنم را جثه بي‏ج

ان خواهيد يافت، که پس از آن همه جنبشها آرام، و بعد از آن همه سخن (هاي نغز و شيرين و دلکش خاموش گرديده) و بايد اين بي‏حرکتي جسم، و بازماندگي چشم، و بيحسي اعضاي من مورد پند و عبرت شما قرارگيرد، زيرا که چنين جسمي بي‏روح، و چشمي بي‏نور، و اعضائي بي‏حس، پند گيرندگان را پند دهنده‏تر، از سخنان رسا، و گفتار شنيده شده است (که آن سخن را واعظان و گويندگان از حنجره‏هاي گرم و آتشين بمردم مي‏شنوانند) وداع و جدائي من از شما همچون وداع و جدائي مرديست که يارانش ديدارش را منتظرند، دوران گذشته مرا فردا خواهيد ديد، روزگار پرده از کارهاي من خواهد برافکند (آينده قضاوت خواهد کرد، و بر شما روشن و معلوم خواهد شد، که من جز رضايت خدا در اين جنگها منظوري نداشته، و براي هدايت و کاميابي شما از دنيا و آخرت متحمل چه رنجها و مشقاتي شده‏ام) و پس از اين که جاي مرا خالي ديديد (و خلفاي جور را در مقام من نگران شديد که حدود خداي را معطل گذاشته، و در امر دين اهتمامي بخرج نميدهند) آن وقت مرا خواهيد شناخت (و برايم افسوس خواهيد خورد ولي چه سود)


صفحه 385.