خطبه 137-درباره طلحه و زبير
[صفحه 358] از سخنان آن حضرت عليهالسلام است که درباره طلحه و زبير بيان فرموده: به خدا سوگند از نسبت دادن امر زشت بمن خودداري نکردند، و بين من و خودشان بعدل و انصاف رفتار ننمودند، اينان از من حقي را خواهانند که خودشان آنرا واگذاردند، و خوني را ميطلبند که خودشان ريختند (خودشان فتنه و فساد را برپا کرده و عثمان را کشتند، و آنرا بدروغ بمن نسبت ميدهند) پس اگر من در اين امر با آنها شرکت داشتهام که باز سهمي از اين خون بر خود آنان است، و اگر من کنار بوده و خودشان مباشر اينکار بودهاند (از من چه ميخواهند) پس بايد آن خونرا که از خود طلبيده، و از روي عدالت بضرر خود حکم دهند (طلحه و زبير بايد بدانند که) آن بصيرت و بينائي که من داشتهام با من است، نه من امري را بر کسي مشتبه ساختهام، و نه کسي توانسته است امر را بر من مشتبه سازد اين گروه ستمگر و تباهکاراند که گل سياه (فساد) و زهر عقرب (کيد) و شبه سياه و تاريک (ناداني) در آنان است، بدرستيکه اين امر (نادرست و سخن پوچي که اينها درباره کشتن عثمان بمن بستهاند بطلانش) واضح و آشکار گرديد، و آن باطل ريشه کن شده، و زبانش از انگيزش شر بريده شد (بر همه کس واضح شد که منظور طلحه و زبير از خونخواهي بيجاي عثمان احراز جاه و مقام است و چون من والي امر امت بوده، و بايد ريشه فساد را بکنم لذا) به خدا قسم براي ايشان حوضي خواهم کند، که خود کشنده آب آن باشم، واردشوندگان از آن سيراب برنگردند، و در جاي ديگر هم آب گوارا نياشامند (براي تشنگان بيابان فساد و گمراهي در ميدان جنگ گردابي حفر کرده، و آنان را از دم شمشير بران آب داده، و نابودشان خواهم ساخت). [صفحه 359] قسمتي از همين سخن حضرت عليهالسلام است که در آن گله از طلحه و زبير و مردم پيمانشکن ميفرمايد (در صورتيکه من پيش از کشته شدن عثمان براي اين که دچار رنج و زحمت کنوني امثال شما نشوم خود را کنار کشيدم) پس شما بر من روآورديد، روآوردن تازه زائيدهها بفرزندانشان، و پيدرپي ميگفتيد آمدهايم بيعت کنيم، آمدهايم بيعت کنيم، مشتم را پيچيدم آن را گشوديد، دستم را پس بردم، آن را پيش کشيديد، (و همه با کمال ميل با من بيعت کرديد، ولکن طولي نکشيد همين شما که از قريش و خويشاوند منيد نقض عهد کرديد) بارخدايا طلحه و زبير با من قطع رحم کرده، و بيعتم را شکستند، مردم را بروي من واداشتند (پروردگارا) پس آنچه ايشان بستهاند بگشا، و آنچه آنان تابيدهاند و اتاب و سست کن، بدي آرزو، و زشتي کردارشان را به ايشان بنما، زيرا که من پيش از آنکه کار سخن بزبان تيغ افتد، و واقعه رخ دهد، آنها را طلبيده، و خواستار شدم تا لختي در کار خويش انديشيده، و بازگشت به بيعت خود کنند، (لکن اين دو نفر مغرور خودخواه سخن مرا نشنيده گرفته، روش ناپسند خود را دنبال کردند) نعمت (حيات و فرمانبرداري از خدا و رسول و امام زمان خود) را خوار شمرده، سلامتي دو جه اني را از دست دادند.
صفحه 358، 359.