خطبه 130-سخني با ابوذر












خطبه 130-سخني با ابوذر



[صفحه 345]

از سخنان آن حضرت عليه‏السلام است که به ابي‏ذر غفاري فرموده، هنگاميکه عثمان او را از مدينه بربذه اخراج نمود. و علت اين که عثمان ابوذر را بربذه اخراج کرد اين بود که وقتي که عثمان خليفه شد، دست به اموال مسلمين گشاده، و در اسراف و خرج کردن آن به بيهوده اندازه نگه نمي‏داشت، و آنرا بخويشاوندان خويش واميگذاشت، ابي‏ذر غفاري رحمه‏الله عليه از گفتار حق خودداري نکرده، و با صراحت لهجه که مخصوص خودش بود، علنا مثالب و مطاعن عثمان را شمردن گرفت، بطوريکه عرصه بر عثمان تنگ شده او را بشام کرد، ابوذر در شام آرام نه نشسته زبان نکوهش معاويه دراز کرد، تا اين که روزي حبيب ابن مسلمه فهري بمعاويه گفت ديري نپايد که ابوذر دل مردم را از تو بگرداند، پس معاويه بعثمان نوشت اگر شام را خواهاني ابوذر را بايد در آن نگذاري، آنگاه بامر عثمان پيرمرد را بر شتري عنيف و بي‏جهاز سوار کرده بمدينه‏اش فرستادند، بطوريکه از شدت کوفتگي راه گوشت رانهاي ابوذر سائيده شده و مجروح گرديد، پس عثمان بعد از شور با اولياي خويش ابوذر را بربذه اخراج کرد، و اعلان نمود که کسي او را مشايعت نکرده و با وي سخن نگويد، و مباشر اين امر مروان حکم بود، لکن از اين

سوي حضرت اميرالمومنين اعتنائي بفرمان عثمان نکرده، به اتفاق عبدالله جعفر و عقيل برادرش و حضرت امام حسن و امام حسين و عمار ياسر براي وداع تا بيرون مدينه رفتند، و حضرت امام حسن زبان به دلداري ابوذر گشوده، و او را امر بصبر و تقوي نمود، مروان متعرض شده و گفت يا حسن مگر نميداني که عثمان امر کرده است که کسي با ابوذر سخن نگويد، حضرت اميرالمومنين از اين اعتراض خشمگين شده و با تازيانه بصورت مرکب مروان زده او را باز گردانيد، پس مشايعين هر يک بطوري زبان بدلداري ابوذر گشوده و او را به صبر و تقوي توصيه نمودند، از اين سوي مروان نزد عثمان آمده از حضرت اميرالمومنين شکوه کرد و عثمان پس از آنکه آن حضرت را نزد خود طلبيده و اعتراض کرد که چرا امر مرا کوچک شمرده، و گماشته مرا رانده، حضرت فرمود گماشته تو اراده کرد مرا منهم او را متعرض شده و برگرداندم، اما نهي کردن تو از سخن گفتن با ابي‏ذر مگر تو توقع داري ما را بهر امري ولو اين که معصيت باشد امر کني و ما تو را اطاعت کنيم عثمان گفت پس مروان را از خودت راضي کن، براي اين که مرکب او را زده، و خودش را شتم کرده و دشنام گفته حضرت فرمود، اما نسبت بمرکب او مرکب منهم حاضر است مروان آنرا قصاص

کند اما دشنام به خدا سوگند اگر لب مروان بدشنام باز شود من نيز تو را دشنام خواهم داد، و دروغ هم نخواهم گفت، عثمان از اين سخن خشمگين شده و مجلس بهم خورد، باري حضرت به ابي‏ذر چنين فرمود: اي اباذر تو براي خدا خشمگين شدي، پس اميدوار به آنکه براي او خشمگين شدي باش اين مردم از تو بر دنياي خود ترسيدند، و تو بر دينت از آنان ترسيدي، پس آنچه که از تو بر آن ميترسند، برايشان واگذار کن، و با آنچه که از آنان بر آن ترس داري بگريز، چه بسيار محتاجند اينان به آنچه که تو آنها را از آن منع مينمودي، و چقدر بي‏نيازي تو از آنچه که آنان تو را از آن منع مينمودند، زودا که فراد (ي قيامت) بداني که سود باکي است، و چه کس بيشتر رشگ برده ميشود (دانسته باش) و اگر آسمانها و زمينها بر کسي تنگ گيرند و آنکس از خدا پرهيز داشته باشد، خداوند در آن دو راهي براي او خواهد گشود (اي ابوذر) جز حق با تو انس نميگيرد، و جز باطل از تو نميرمد، پس اگر تو پذيرفتار دنياي آنان شده بودي آنها دوستدار تو ميشدند، و اگر بعضي از آن را (از آنان) قرض گرفته بودي تو را ايمن ميداشتند.


صفحه 345.