خطبه 128-فتنه هاي بصره












خطبه 128-فتنه‏هاي بصره



[صفحه 340]

از سخنان آن حضرت عليه‏السلام است که در آن از وقايع سخت و جنگهاي بزرگي که در بصره رخ ميدهد سخن رانده: اي احنف، گويا مي‏بينم آن شخص (صاحب رنج) را در حالتي که سير ميکند با لشگري که (بدون سلاح کارزارند) گرد و غبار و هياهو و صداي لجام و شيهه اسبان را ندارند، زمين را لگدکوب ميکنند و قدمهاشان مانند قدمهاي شترمرغ ميباشد (پادشاهان پهن و انگشتانشان از هم دور است). سيدرضي عليه‏الرحمه فرمايد: حضرت عليه‏السلام در اينجا اشاره به صاحب رنج علي ابن محمد برقعي کرده، و او از مولد خود شهري ري به بصره آمده، غلامان زنگي را که کارگران اهل بصره بودند، با خويش همدست و يکشب متفقا خواجهاي خود را سر بريده، و با وي بيعت کردند، و بر بني‏عباس خروج نمودند. واي بر کوچه‏هاي آباد، و خانه‏هاي مزين و آراسته شما، که مانند کرکس بالها (کنگره‏ها) دارند و مانند خرطومهاي پيلان (داراي ناودانها) ميباشند، از آن لشگري که نه کس برگشته آنان ميگريد، و نه از گمشده‏شان جستجو ميکند (زيرا داراي اقوام و خويشان نيستند) من دنيا را بروي افکنده، و اندازه آن را سنجيده‏ام، و ناپايداري آن را به ديده بصيرت ديده‏ام.

[صفحه 342]

بعضي از اين خطبه است که حضرت در آن وصف ترکان و تاتاران را بيان فرموده: (و از فتنه خبر داده است) گويا من گروهي را مينگرم، که چهرهاشان مانند سپرهاي چکش خورده، و پوست دوزي شده (از حيث پهني و گردي) ميباشد، لباسهاي ديبا و ابريشمي پوشيده، و اسبهاي زيبا را يدک ميکشند، و بهر جائيکه وارد شوند خونريزي سختي در آنجا واقع ميشود، بطوريکه مرد زخمين بروي کشته راه ميرود، و رها شده (از چنگ) آنها کمتر از گرفتار ميباشد. در اين هنگام يکي از اصحاب عرض کرد يا اميرالمومنين خداوند تو را به علم غيب آگاهي داده، حضرت عليه‏السلام تبسمي کرده و به آن مرديکه از طايفه بني‏کلب بود فرمود: نه اي برادر کلبي اين علم غيب نيست بلکه دانشي است که آن را از دانشمندي (پيغمبر خدا) آموخته‏ام، علم غيب منحصر بعلم قيامت و چيزهائي است که خداوند آنها را در کتابش شمرده فرمايد: ان الله عنده علم الساعه و ينزل الغيث و يعلم ما في الارحام، و ما تدري نفس ماذا تکسب غدا، و ما تدري نفس باي ارض تموت، ان الله عليم خبير (يعني نزد خداست علم باحوال قيامت، و نزول باران و عالم است به آنچه در رحمهاي زنان است، و هيچکس نميداند که فردا چه ميکند، و بکدام زمين ميميرد

لکن خدا عالم و آگاه به آن است) پس خداوند عالم و دانا است، به آنچه در رحمهاي زنان است از پسر و دختر زشت و زيبا، سخي و بخيل، بدبخت و نيکبخت، و ميداند چه کسي (فرداي قيامت) هيزم آتش دوزخ يا همنشين و رفيق پيغمبران در جنان ميباشد، پس اينست علم غيبي که جز خداوند احدي آن را نميداند، و هر چه جز اينست دانشي است که خداوند پيغمبرش از آن آگاهي داده، و پيغمبر مرا به آن دانا فرموده، و براي من دعا کرده، تا سينه‏ام آن را نگهداري کرده و دو پهلويم حفظش نمايد.


صفحه 340، 342.