خطبه 125-در رابطه با خوارج












خطبه 125-در رابطه با خوارج



[صفحه 334]

از سخنان آن حضرت عليه‏السلام است هنگاميکه خوارج نهروان حکميت ابوموسي و عمروعاص را منکر شده بودند حضرت آنان را نکوهش کرده فرمود: ما مردان را حاکم نکرده، بلکه حکومت را به قرآن کريم سپرديم، و اين قرآن خطي است که نوشته شده و در ميان دو پاره جلد است، بزبان سخن نگفته، و ناگزير از مترجمي ميباشد، و مردانند که از آن سخن ميگويند، هنگاميکه معاويه و يارانش از ما خواستند که قرآن را بين همديگر حکم قرار دهيم، ما مردمي نبوديم که از کتاب خدا روگردان باشيم، در صورتيکه خداوند ميفرمايد: اگر در چيزي با يکديگر نزاعي پيدا کرديد به خدا و رسول مراجعه کنيد، پس مراجعه به خدا حکم قرار دادن قرآن، و مراجعه برسول پيروي از سنت او است، پس اگر بنا باشد از روي صدق و درستي بکتاب خدا حکم کرده شود ما ائمه از همه مردم به آن حکم سزاوارتريم، و اگر بسنت و طريقه پيغمبر رفتار شود ما به آن اولي ميباشيم، و اما اينکه گوئيد چرا ميان خود و ايشان مدتي در تحکيم قراردادي اين مهلت براي آن بود که تا جاهل تحقيق کند، و دانا پايدار بماند، و شايد خدا در اين مدت متارکه امر امت را اصلاح فرمايد، و راه برايشان تنگ نباشد، تا براي شناسائي حق شتاب کرده و گم

راهي نخست را گردن نهند،

[صفحه 335]

براستيکه برترين مردم نزد خدا کسي است که عمل حق نزد او گرامي‏تر از باطل بوده باشد، اگر چه به او زيان رساند، و از باطل ناخوشنود باشد اگر چه نفعي به او عايد شود، پس اين سرگرداني شما از چيست، و شما را از کجا آورده‏اند (که اين اندازه لجوج و سرسخت و بي‏معرفت در حق امام ميباشد) آماده باشيد براي رفتن بجنگ گروهيکه از راه حق حيران مانده و آنرا نمي‏بيند، و به ظلم و ستم گرائيده از آن باز نميگردند، از کتاب خدا دور، و از راه و سنت رسول بيرون‏اند (چه توان کرد که) شما نه مردمي طرف اطمينان هستيد که به آن علاقه‏مند توان شد، و نه ياراني هستيد که بتوان به کمک و همراهيتان تکيه کرد (و گروهي از کار گشود) بدا فروزندگان آتش جنگي که شما هستيد اف بر شما باد (که من از همه چيز شما بتنگ آمدم) شما به سختي و گرفتاري مبتلا کرديد، روزي شما را (براي ياري دين) ميخوانم، و روزي (در امر جنگ) با شما مشورت ميکنم، نه در وقت خواندن رادمرداني راستگو هستيد، نه در موقع مشورت مورد اعتماد و اطمينان ميباشيد (کار شما مکر و دروغ و افشاء اسرار است و بس).


صفحه 334، 335.