خطبه 121-خطاب به خوارج












خطبه 121-خطاب به خوارج



[صفحه 327]

از سخنان آن حضرت عليه‏السلام است که بخوارج نهروان فرموده هنگاميکه به لشگرگاه ايشان وارد شدند، و آنها منکر حکومت حکمين بوده، و بر اين سخن پافشاري داشتند، پس حضرت عليه‏السلام فرمود: آيا تمامي شماها با ما در صفين بوديد، گفتند بعضي از ما بوده، و بعضي نبوده‏اند، فرمود از هم جدا و دو دسته شويد، آنها که در صفين حاضر بوده دسته، و آنانکه حاضر نبوده دسته شوند، تا من هر يک را طبق سخنش پاسخ گويم، پس آنگاه ندا در داد، که حرف را کم کنيد، دلهاتان را بمن بسپريد، به سخنم گوش دهيد، و از هر کس گواهي طلبيدم بايد طبق آنچه ميداند در اين امر گواهي دهد، پس آن حضرت عليه‏السلام سخنهائي با آنها فرمود از جمله اينکه: مگر آن وقتي که اهل شام از روي ريو و حيله و فريب قرآنها را بر سر نيزه زدند، شما خودتان نگفتيد اينان برادران و اهل دين و با ما هم کيش‏اند، همه از ما پايان دادن جنگ را خواستار، و پناهنده بقرآن شده‏اند، صلاح آنست که آنها را بپذيريم، و اندوهشان را برطرف کنيم، مگر آنوقت بشما نگفتم، اينکار ظاهرش ايمان و باطنش عدوان است، اولش موجب رحمت بر آنها، و آخرش مورث زحمت و ندامت شما است (گوش باين حرفها و سر و صداهاي فريبنده ند

اده با کمال سختي و قرصي) روشتان را دنبال کنيد، و از همان راهي که ميرفتيد باز نمانده، و دندانها را روي هم فشار داده دنباله و فرياد هيچ فرياد کننده التفات نکنيد، زيرا که اگر (گوش بناله معاويه شيطان و يا عمروعاص مکار بدهيد و) درخواستش را بپذيريد (شما را) گمراه ميکند، و اگر پاسخ نگوئيد خوار ميگردد (لکن شما گوش بسخن من نداده و مخصوصا همين) شما را ديدم که باندازه در پاي آن امر اقدام و کوشش کرديد، تا آنکه اين امر انجام گرفت، در صورتيکه به خدا قسم اگر من فرضا از حکومت حکمين سرباز زده و آنرا نمي‏پذيرفتم، واجبي از من فوت نشده، و خداوند گناه ترک آنرا بر من بار نمينمود، و به خدا سوگند اگر هم من در اين امر اقدام مينمودم سزاوار بود که از من پيروي بشود، زيرا که من با قرآن کريم همراه بوده و از زمانيکه با آن پيوند کرده‏ام هيچوقت از آن جدا نشده‏ام (او امر و نواهي من تمام تحت دستورات قرآن است، و اکنون شبهه را قوي گرفته، اگر من شما را امر بپذيرفتن آن حکومت کرده بودم، شما را نميرسيد که بمن اعتراض کنيد، و در صورتيکه شما را از آن نهي کردم و خودتان در انجام آن کوشش کرديد، ديگر حرف حسابي شما با من چيست، پس از آن حضرت اشاره بسوابق خوي

ش در اسلام کرده فرمود) ما با رسول خدا صلي الله عليه و آله بوديم، و آسياي قتل و خونريزي بين پدران و فرزندان و برادران و خويشان (ما که برخي مسلمان شده، و برخي هنوز کافر بودند) دور ميزد، و هر چه مصيبت و سختي شدت ميکرد در ما نميافزود، مگر ايمان و استواري در راه حق، و تسليم شدن به پيش آمد، شکيبائي بر سوزش زخمهاي کاري ما (مصيبت اينجا است که ما آن روز با کفار براي پيشرفت اسلام ميجنگيديم) لکن امروز صبح کرده‏ايم در حاليکه بايد بار برادران ديني خود بجنگيم، براي آنچه که از انحراف از حق و کجي از راه راست و اشتباه کاريها و تاويلات (نادرست از معاني قرآن) که در دين داخل شده است، پس هر گاه وسيله بدست آمد که خداوند به آن واسطه پراکندگي ما را جمع نمايد، و بباقي احکام اسلامي که در بين ما مانده است نزديک شويم، آنوقت در آن کار رغبت کرده، و از سواي آن امر روگردان خواهيم شد (لکن فعلا با کجروان، و اشتباهکاران ميجنگيم، تا آن وسيله بدست آيد يعني درباره احکام اسلام و قرآن توافق نظر حاصل گردد، آنوقت دست از جنگ خواهيم کشيد)


صفحه 327.