خطبه 108-توانايي خداوند












خطبه 108-توانايي خداوند



[صفحه 287]

از خطبه‏هاي آن حضرت عليه‏السلام است که در ستايش ذات مقدس حق تعالي و اوصاف فرشتگان و ناپايداري جهان و گذشتن انسان از آن و وارد شدنش بعرصه محشر و برخي از مفاخر پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم بيان فرموده: هر يک از موجودات در پيشگاه خداوند خاضع و فروتن و پايداري هر يک از آنها به او است، اوست که بي‏نياز کننده هر نيازمند، و ارجمند کننده هر خوار، و توانائي هر ناتوان، و پناه دهنده هر ستم رسيده است، سخن هر گوينده را شنوا، و به راز دروني هر خاموشي دانا است، هر زنده را روزي دهنده، و هر مرده‏اي را بسوي او بازگشت است، (اي خدائيکه موجد موجودات و مدبر کائنات ميباشي) ديده‏ها تو را نديده‏اند، تا از کيفيت تو خبر دهند، بلکه تو پيش از وصف کنندگان از آفريدگانت موجود بوده‏اي، آفريدگان را براي ترس از تنهائي و برون سودي نيافريدي (بلکه آنان را براي اين آفريدي که تو را پرستش کرده و سعادتمند گردند) هر کس را که تو بخواهي بر تو پيشي گرفتن نيارد، و هر کس را که تو بگيري، از چنگ قدرت تو بيرون رفتن نتواند، نافرماني کسي از سلطنت تو نکاهد، طاعت و فرمانبرداري ديگري بملک تو نيفزايد، ناخرسندي کسي از قضاي تو امرت را باز نگرداند، و

سرکشي از فرمان تو کسي را از تو بي‏نياز نسازد، پيش تو هر رازي هويدا و هر پنهاني پيدا است (خداي من اين) توئي که هميشه هستي و پاياني برايت نيست، و توئي که هر چيزي بتو منتهي، و از تو فرار کردن نتوان، و باز هم توئي که بازگشت هر چيزي بسوي تو است، از (حساب) تو گريزي نيست، و موي پيشاني هر جنبنده بدست قدرت تو، و برگشت هر نفسي بسوي تو است، خدايا چه بسيار پاک و منزهي تو، چه بسيار هولناک است هر چه از کشورهاي تو که آنها را مينگريم، و چه بسيار ناچيز است اين بزرگي، در جنب چيزهائي از سلطنت تو که از ما پنهان است، پروردگارا چه بسيار وسيع و تمام است نعمتهاي اينجهاني تو، و چه بسيار کوچک‏اند آنها در برابر نعمتهاي آنجهاني تو.

[صفحه 288]

قسمتي از خطبه در اوصاف فرشتگان است (خدايا آسمانهاي هفتگانه را تو بدون ستون و پايه سر پا نگهداشتي) و فرشتگانت را از زمينت برکشيده و در آسمانهايت جاي دادي، آنها (گذشته از انبياء و اوصياء) داناتر و ترسناکتر و نزديکترين خلق تو از تو بتو ميباشند، آنها هستند که نه در پشت پدران ساکن، و نه در رحم مادران پنهان گشته‏اند، نه از نطفه پست آفريده شده، و نه گردش روزگار آنها را از هم جدا ساخته است، اينها با اينمقام و منزلتشان نزد تو، و با اين جمعيت عشق و آرزوهايشان در تو، و بسياري طاعتشان براي تو، و کمي فراموشيشان از فرمان تو باز (با تمام اين اوصاف) اگر انتهاي آنچه که از فرمان تو که برايشان پنهان است بنگرند، البته که اعمال خود را در جنب آنها کوچک شمرده، و خويش را (از کمي عبادت) نکوهش کرده، و خواهند دانست که تو را باندازه حق عبادت و اطاعتت اطاعت و عبادت نکرده‏اند.

[صفحه 291]

اي خدائيکه پاک و منزه و خالق و معبود آفريدگانت هستي، تو براي اينکه خلق خودترا خوب امتحان کني (تا نيکو کار از بدکار پديد آيد) مهمانسرائي آفريده، و خواني در آن گسترده، آشاميدني و خوردني و زنان و خدمتکاران، و قصرها، و نهرها، و سنبلها، و ميوه‏ها در آن مهيا فرمودي، پس خواننده را (که عبارت از پيغمبر اکرم بود بسوي بندگانت فرستادي تا مردم را بسوي آن مهمانسرا بخواند، پس خواننده را اجابت نکردند، و به آنچه که رغبت‏شان دادي مايل نگشتند، و اشتياقي بسوي آنچه که تشويقشان کردي از خود نشان ندادند (نه تنها ترا اجابت نکردند بلکه بالعکس، بمرداري گنديده روي آوردند، که بخوردن آن رسوا گشتند، و در عشق آن مردار با هم اتفاق کردند، و هر کس عاشق بر چيزي شد آن چيز چشمش را نابينا، و دلش را بيمار سازد، پس او بچشمي غير بينا و بگوشي غير شنوا مي‏بيند و مي‏شنود، خواهشها پرده عقلش را بردرانده، و عشق دنيا دلش را ميرانده، باز هم شيفته و شيدا و بنده آن و يابنده کسيکه چيزي از آن دنيا در دست دارد ميباشد، از هر جا که دنيا برخواست او از پيش برخيزد، و بهر جا دنيا رو کند، او نيز از دنبالش بدانجا رو کند، از منع منع کننده و پند پند دهنده، ک

ه از جانب خدا است از راه کج باز نه ايستد، و پند نپذيرد (هر قدر قرآن کريم او را بترک دنيا و اقبال بعقبي امر فرمايد، او روي از سخن خدا برتافته، و غرق درياي شهوات خويش است) با اينکه مي‏بيند حال گرفتاران (چنگال) غفلت را که ديگر براي آنان رجوع و بازگشتي نبوده، و چگونه بر آنان فرود آمد آنچه را که باور نميداشتند، و چگونه جدائي انداخت بين آنان و دنيا چيزيکه از آن ايمن بودند و چطور شدند به آخرتي که وعده داده شده بودند،

[صفحه 292]

پس آنچه برايشان نازل شده بوصف در نگنجد، سختي و بيهوشي و حسرت از جهان گذشتن بر آنان هجوم آورد، و دست و پاهايشان را ازکار انداخت رنگهاشان را دگرگون ساخت (ايکاش بهمين قدر اکتفا شده، و راحت ميشدند، ولي اين اول گرفتاري آنهابود) روز مرگ بر آنان شدت گرفت، و ميان هر يک از آنان و گفتارش جدائي انداخت، و او در ميان کسانش بچشمش مي‏بيند، و بگوشش مي‏شنود (که چگونه عيالش گيسو پريشان ميکند، و فرزندش فرياد و ناله ميکشد) و او با اينکه در آن حال عقلش سالم، و فکرش باقي است، با خويش ميانديشد، که عمر خود را چگونه بسر برده، و روزگارش را چسان گذرانده است، بايد دارائي که گرد آورده، و در فرا آوردن آن چشم از حلال، و حرام، و مشتبه آن پوشيده ميافتد، و مي‏بيند که در راه جمع‏آوري آنها متحمل چه اندازه وبالها و رنجها گرديده که اکنون بايد از آنها جدا شده، و باقي ماند آن دارائي براي ديگرانيکه در آن متنعم و از آن برخوردار شوند. پس گوارائي و عيش آن مال براي ديگران، و بار وزر و وبالش بر پشت او است (و در هنگام بازپرسي و حساب) آنمرد گروگان آن اموال بوده، و بر چيزهائيکه هنگام مرگ (از بسياري گناه و کمي کردارهاي نيک که) بر او آشکار گشته د

ست تاسف به دندان گزيده، و به آنچه در دوران زندگانيش به آن رغبت داشت بي‏ميل شود، و آرزو کند اي کاش آن کسيکه بر او بمقام او غبطه ميخورد، و باموالش رشک ميبرد، او آن دارائي را جمع کرده بود نه او، پس پيوسته مرگ در تن او کاوش کند، تا اينکه کوشش هم از کار بيفتد، آنگاه در ميان کسانش بماند، در حاليکه نه بزبان گويا، و نه بگوشش شنوا باشد، با چشمش بچهره اطرافيانش مينگرد، حرکات زبان آنها را ديده، و صداي سخنشان را نشنود، پس باز مرگ (چنگالش را محکمتر و) کاوشش را زيادتر کرده راه ديدارش را مانند راه شنوائيش بگيرد، و جان از تنش خارج گردد، آنگاه در ميان اهلش مرداري باشد، که از پهلوي او بودن در وحشت افتاده، و از نزديک شدن به او دوري کنند، و او نه با گريه کنندگان همراهي نمايد، و نه خوانندگان را پاسخ دهد، پس (اطرافيانش با چشمي گريان دلي بريان) او را برداشته و بسوي گودالي که در زمين کنده حملش کنند، و بدست اعمالش سپرده ديدارش را ترک گويند (و بازگردند پس آن بدئيکه هنگام قبض روح بند از بندش گسيخته شده در آن منزل تاريکي و وحشت و تنهائي پس از سئوالات نکيرين، ماران، و موران، و کرمان در جوف سينه و دهان و چشمش مکان کنند، و او را با نيش و

دندان طعمه خويش قرار دهند، و او در چنين جائي با چنين همنشيناني دست بگريبان باشد)

[صفحه 293]

تا دور روزگار سپري شده، و اندازه امر خلق و جهان پايان پذيرد، اول و آخر مردم بيکديگر ملحق، و هر امر نويني را که خداوند درباره آفريدگانش اراده فرمايد برسد (و همه را زنده کند) آنگاه خداوند تکاني به آسمان و جنبشي بزمين داده آنرا بشکافد، و اين را بلرزاند، و با هيبت جلالت و سطوت عظمت کوهها را از زمين برکنده، و آنها را بيکديگر بکوبد (بطوريکه آنکوههاي عظيم الجثه مانند پنبه زده شده حلاجان ريز ريز و ذره ذره شوند) و کسانيکه در شکم زمين (مدفون) اند بيرون کشيده، و پس از پوسيدن تازه، و پس از گرد شدن گردشان آورد، و چون از هر يک از آنها جداگانه ميخواهد از کردارهاي مخفي، و کارهاي پنهاني آنان پرسشهائي بکند از هم جداشان ساخته، و دو دسته‏شان ميسازد (دسته صلحاء و نيکان، دسته اشقياء و بدان) به آن دسته نعمت عطا ميکند، از اين دسته انتقام ميکشد، اما اهل طاعت و فرمان پس آنان را در پناه خويش پاداش نيک داده، براي هميشه به بهشتشان خواهد برد، بهشتي که داخل شوندگانش از آن خارج نشوند، و تغييري در حالشان پديد نيايد، ترسي به آنان رخ ندهد، دچار بيماريها و هلاکتها نشوند، خطري متوجهشان نگشته، و از آن جا بديگر جا سفر نکنند (هميشه تا

خدا خدا است جاي آنان در آن باغستانها و قصرها و بعيش و نوش مشغولند) اما اهل عصيان و نافرمانان به جهنم که بدترين جاها است واردشان سازند، در حاليکه با غل و زنجير دستهاشانرا بگردنشان بسته، موي پيشانيشانرا بپاهايشان چسبانيده و پيچيده، و در عذابي واردشان کنند که سوزش آتشش بسيار تند، و در خانه که درش بروي اهلش بسته، در آتشيکه شعله‏اش درخشنده صدايش ترساننده، لهيبش تند و در سوزاندن بسيار حريص باشد، نه ساکن آنخانه از آن بيرون گردد، و نه از اسير آن فديه پذيرفته شود، نه غل و زنجيرش شکسته شود، نه زمانش بسر آيد، نه مدتش تمام گردد و بگذرد (هميشه به آن عذابهاي دردناک، در آن خانه مبتلا طعامش آتش، شرابش حميم و غسلين، انيسش مارها و افعيهاي سياه و کژدمهاي گزنده ميباشند) الها پروردگارا بخشايشگرا ترا قسم ميدهم، بحق قرآن کريم، و بحقيقت و آبروي محمد و آل محمد صلوات الله عليهم اجمعين که در دربار تو قرب و منزلتي بسزا دارند، که ما گنهکاران را بيامرزي، و به آن آتش سوزان و عذابهاي دردناک دچار نسازي، بالنبي و آله

[صفحه 295]

قسمني از اين خطبه در وصف پيغمبر و آل پيغمبر صلي الله عليه و آله ميباشد: رسول اکرم جهان را ناچيز و کوچک مي‏پنداشت، و بنظر پستي و خواري در آن مينگريست، و ميدانست که چون او برگزيده خداوند تعالي است، به اين جهت خداوند دنياي دني را از دور و آن را براي غير او گسترانيده است، پس آن حضرت هم قلبا از آن رويگردان شده، و ياد آنرا از خاطر برده، و همواره خواهان آن بود که زيور جهان از پيش چشمش پوشيده بماند، تا آنکه از آن برنگيرد، و در آن آرزومند نباشد، فرمان پروردگارش را در حال عذر خواهي بمردم رسانيد، و امت را در حاليکه ترساننده (از دوزخ) و بشارت دهنده به بهشت بود پند ميداد (و در ساعت آخر عمرش امر باحسان با اهلبيت و کسانش کرده، و فرمود هميشه فلک حقيقت گرد محور آنان چرخ ميخورد، و شما بايد از سرچشمه‏هاي علوم آنان سيراب شويد، مردم، پس)

[صفحه 295]

مائيم درخت نبوت، رسالت در خانه ما فرود آمده، و فرشتگان در منزل ما رفت و آمد داشته‏اند مائيم کانهاي علم و معرفت، و سرچشمه‏هاي دانش و حکمت، يار و نيکخواه ما از درگاه آلهي منتظر رحمت، و دشمن و بدخواه ما بانتظار سخط و غضب است.


صفحه 287، 288، 291، 292، 293، 295، 295.