خطبه 102-در تشويق به زهد












خطبه 102-در تشويق به زهد



[صفحه 266]

از خطبه‏هاي آن حضرت عليه‏السلام است (در نکوهش گيتي) بسوي جهان همانطوريکه اشخاص از جهان گذشته و کناره گيرنده نگريستند بنگريد، زيرا که به خدا قسم جهان باندک مدتي مقيم و ساکن خويش را از خود ميراند، و صاحب نعمت و امنيت و خوشگذراني را به اندوه مينشاند، آنچه از آن رو گردانيده و پشت کرد، ديگر باز نگردد (انسان که در بهار جواني چهره‏اش چون ماه در کمال تازگي و صفا، و سر و قدش باطراوت و بها است، وقتي خزان پيري رسيد آن رونق و طراوت را از ميان برده، و ديگر پس نميدهد) و معلوم نيست که پيش‏آمد آينده چيست تا انتظار آن کشيده شود (اگر خوبي است در صدد نفع و اگر بدي است در پي دفع آن برآيد) خوشي جهان آميخته به اندوه، و قوت و چالاکي مردان آن توام با ضعف و سستي است، پس بسياري از چيزهاي جهان که شما را خوش آينده است، (از قبيل ثروت، عزت، جواني) فريبتان ندهد، زيرا که آنها پزي با شما نخواهند بود (زود زايل ميشوند، و بار گران حساب آنها بدوش شما خواهد ماند).

[صفحه 267]

خدا بيامرزد آن رادمردي را که (در امر جهان و ناپايداري آن، تفکر کند و عبرت گيرد، عبرت گيرد و بينا شود (از روي بينش براي آخرتش توشه برگيرد، من هر چه در امر دنيا و آخرت نظر ميکنم مي‏بينم مثل اين است که هر چه از امر دنيا است نزديک به نيستي و نابودي، و هر چه از امر آخرت است تو گوئي آمده و هست، بر شمرده شده تمام شدني، و هر انتظار کشيده شده آمدني، و هر آينده قريب و نزديک است (ساعات و دقايق عمر ميگذرد، اجل مي‏آيد قيامت سرپا ميشود)

[صفحه 267]

قسمتي از اين خطبه در تشخيص دانا و نادان است: دانشمند کسيست که خويشتن را قدر شناسد (و بداند از کجا آمده و مقصد از آوردنش چه بوده) و هر کس قدر خود را نشناخت همين ناداني براي او بس، بدرستيکه دشمن‏ترين مردان نزد خداوند تعالي بنده ايست که خدا او را بخودش واگذارده باشد، (از فرط گناه باب توبه بر او مسدود گرديده) قدم از شاه راه (هدايت) بيرون نهاده، و بدون رهنما (در وادي گمراهي سير نمايد، وقتي که او را بسوي زراعت دنيا بخوانند (براي ثروت چابک) کار ميکند، و وقتي که او را بسوي کشت و کار براي آخرت دعوتي کنند (کميتش لنگ و) کاهلي مينمايد، تو گوئي کار کردن (براي دنيا) بر او واجب است (که اينطور در انجامش ساعيست) و مثل اينکه آنچه (از امورآخرت که) در عملش کاهل است، از او ساقط است (که اينگونه از آن دوري ميکند).

[صفحه 268]

قسمتي از اين خطبه است در بيان اينکه رستگار مومن است و بس (در دوران آينده زمان پرفتنه و فسادي پديدار ميگردد که) در آن زمان رستگار نگردد جز آن مومن گمنامي که چون در کار و مجلسي) حاضر گردد نشناسندش، و چون غائب باشد نجويندش چنين مومناني براي راهروان در شبان تار (غوايت) چراغهاي درخشان و پرچمهاي نوراني هدايت) ميباشند، اينان نه نمام و سخن‏چين، نه از مردم عيبجو، و نه سفيه و بيهوده‏گو ميباشد بلکه، پاکمرداني هستند که خداوند درهاي رحمتش را بروي آنان ميگشايد، و رنج عذابش را از آنان برميدارد،

[صفحه 268]

اي گروه مردمان زودا که بر شما زماني پديدار گردد که در آن زمان اسلام سرازير گردد، همچون ظرف آبي که براي ريختن آبش سرازير کنند (تمام قوانين احکام اسلامي وارونه کرده، منکر معروف و معروف منکر شود، و بجز اسم و رسمي از دين و قرآن باقي نماند ايگروه مردمان بدرستيکه خداوند شما را پناه داده از اينکه درباره شما ستمي روا دارد، ولي ديگر از امتحان کردن که پناهتان نداده (و هر وقت باشد شما را از روي عدل و داد امتحان خواهد کرد تا شاکر از غير شاکر پديد آيد) و خود آن گوينده که از همه گويندگان بزرگتر است در سوره 23 آيه 30 ميفرمايد: ان في ذلک لايات و ان کنا لمبتلين، در اين داستان غرق قوم نوح (براي پند اقوام ديگر) نشانهائي است، و ما امتحان کننده بندگان ميباشيم سيدرضي رحمه الله فرمايد: مراد حضرت عليه‏السلام از جمله کل مومن نومه، شخص گمنامي است که شر و فسادي نداشته باشد، و مسابيح جمع مسياح است، و آن کسي است که در ميان مردم به فتنه و سخن‏چيني مشغول باشد، و مذابيع جمع مذياع است، و آن فاش کننده اسرار زشت و عيوب ديگران در ميان مردم است، و بذر جمع بذور و آن شخص سفيه و بيهوده‏گو ميباشد.


صفحه 266، 267، 267، 268، 268.