خطبه 100-خبر از حوادث ناگوار












خطبه 100-خبر از حوادث ناگوار



[صفحه 262]

از خطبه‏هاي آن حضرت عليه‏السلام است که در آن حوادث و پيش‏آمدهاي ناگوار آينده را اخبار فرموده: او است خداونديکه پيش از هر اولي اول (و مبدء کليه موجودات) و پس ازهر آخري (آخر و بازگشت کليه موجودات، بسوي او) ميباشد، به اوليت و مبدئيت او لازم آيد که اولي نداشته باشد (وگرنه موخر ميبود) و باخريت او لازم آيد که آخري نداشته باشد (وگرنه بازگشت موجودات بسوي او نبود، ذاتي است دانم و قائم که کسي پيش از او نبوده، و پس از وي نخواهد بود) گواهي ميدهم که خدائي جز او نميباشد، گواهئي که پيدا و نهان و دل و زبانم با آن يکي است،

[صفحه 263]

ايگروه مردم نکند که مخالفت و دشمني با من شما را بگناه وادار نمايد، و مبادا که نافرماني از من شما را به حيرت و سرگرداني دچار سازد، و نيايد وقتي که (از اخبار غيبي) چيزيکه از من مي‏شنويد (از روي شگفتي) زير چشمي بهم نگاه کنيد، به آن خدائيکه دانه را شکافته، و بشر را آفريده سوگند است که آنچه را که من بشما خبر ميدهم همه از جانب پيغمبري صلي الله عليه و آله است که درسي نزد کسي نخوانده (و علوم را بوسيله وحي از خدا فراگرفته و بمن القا فرموده است) رساننده آن اخبار (بمن) دروغ نگفته، و شنونده نادان نبوده است (يکي از آن اخباريکه از پيغمبر اکرم شنيدم اين است که) گويا مي‏نگرم شخصي بسيار گمراه را (معاويه يا عبدالملک مروان، يا دجال را) که در شام مانند حيواني فريادي زده (لشگرياني گرد خود فراهم کرده) و پرچمهاي خويش را در نواحي کوفه نصب کند (مانند پلنگ خشمناک دهان باز کرده خشم) و سرکشيش تند شود، پاي سنگين (جور و ستم) خود را بزمين بکوبد، فتنه و آشوب او فرزندان کوفه را به نيش خويش بگزد، و امواج جنگ و خونريزي متلاطم گردد، در اين هنگام از چهره گرفته و در هم روزها ظلم و ستم آشکار، و از شبها گزندگي رنج و الم نمايان است، (مر

دم کوفه در روز و شب) از دست او بانواع آزارها، و قتل و غارتها گرفتار گردند) و وقتي که درخت کشته آن ستمگر روئيده و ميوه‏هايش رسيد (خوب بر مردم مسلط شد) گلوي او مانند شتران مست به شقشقه و صدا افتد، برقهاي نيزه‏ها، و شمشيرهاي او درخشيدن گرفته پرچمهاي فتنه‏هاي مشکله بسته گردند، و مانند شبهاي تار، و درياهاي مواج (بسوي اهل کوفه) رو آور شوند هان چقدر بر کوفه بادهاي تند وزنده، و طوفانهاي غبار درهم شکننده بگذرد و آن را ويران نمايد) و بااندک زماني اهل آنرا همگروه بهم در پيچيده، ايستادگان (قوي مانند خوشه) درو شوند، و افتادگان (ضعيف همچون گندم در زير پاي فتنه و فساد) کوبيده گردند، (مردم را ميکشند و خرمن وجودشان را بباد فنا ميدهند).


صفحه 262، 263.