نتيجه گيري











نتيجه‏گيري‏



اگر هدف خلقت را انسان بدانيم بايد اقرار کنيم که در اجتماع بشري، همه چيز از براي انسان است و مهمترين آنها حکومت و نظام سياسي است که با هدف اداره روند امور انسانها به نحو مطلوب، ايجاد شده است. تا بدين وسيله انسان در پيمودن مسير تکامل و تعالي خود دچار روزمرگي و مشکلات نشود. اما در طول تاريخ متأسفانه- شايد- اندکي از حکومتها و نظامهاي سياسي در راستاي اين هدف گام برداشته‏اند. اگر چه اين خسران بزرگ علتهاي مختلفي مي‏تواند داشته باشد ولي بدون ترديد يک علت اصلي آن در نوع نگرش آنها نسبت به انسان و شهروندان نهفته است. بايد گفت يکي از شروط اساسي براي حرکت در راستاي اين هدف، تکريم کرامت انساني، تعزير عزت نفس انسانها، و داشتن نگرش فراقومي از سوي نخبگان سياسي است. در مباحث گذشته با استفاده از سيره عملي و نظري حضرت علي (ع) در حوزه سياست و حکومت، سعي کرديم نشان دهيم که يک حکومت مبتني بر اسلام داراي نگرش قومي فراقومي و فرامذهبي است و تکريم عزت نفس و کرامت انساني را در درجه اول اهميت خود قرار مي‏دهد. نکته ناگفته در مورد حضرت علي عليه‏السلام اين است که آن حضرت حتي در برخورد با دشمنان نيز عزت نفس و کرامت انساني آنها را گرامي مي‏داشت. افراد و گروههاي مختلفي دشمن امام علي (ع) بودند. در مقابل آن حضرت دست به اسلحه بردند و با او جنگيدند که طلحه و زبير و اصحاب جمل، معاويه و همفکرانش و خوارج از اين جمله‏اند. حضرت علي (ع) نه تنها به ياران اجازه نمي‏داد که به دشمن توهين کنند يا ناسزا بگويند، حتي براي آمرزش و حفظ خون دشمنانش دعا مي‏کرد.[1] و خود در مقابل توهين‏ها و هتک حرمتهاي دشمنانش واکنش تندي نشان نمي‏داد و به آرامي از کنار آن مي‏گذشت يا آنها را به بحث و گفتگو فرا مي‏خواند.[2] و مهم‏تر از تمام اينها،نوع نگرش امام علي (ع) به اين افراد بود، کساني که در مقابل در مقابل جانشين بر حق رسول خدا (ص) و حاکم قانوني کشور اسلامي و امام معصوم دست به شمشير برده بودند و با او مي‏جنگيدند مستحق هر مجازاتي بودند و هر صفت منفي بر آنها صدق مي‏کرد. اما حضرت علي (ع) اينگونه فکر نمي‏کرد. حضرت علي (ع) بدون وارد کردن هيچگونه اتهامي، آنها را برادران خود مي‏دانست و مي‏فرمود: اينها برادران ما هستند که بر ما شورش کرده‏اند.[3] در حالي که حضرت به آساني مي‏توانست با اتهاماتي همچون محارب، مفسد، مرتد، مشرک و... آنها را از صحنه به در کند و حقانيت خود را به اثبات برساند، ولي اين اتهامات کرامت انساني و حرمت افراد را خدشه دار مي‏کرد، زيرا آنان خود را مسلمان مي‏دانستند. اينها يا از روي ناداني و کج فهمي يا به سبب مقام و قدرت و زياده طلبي، در مقام امام قرار گرفته بودند. در مورد افراد نادان که حقيقت را نمي‏دانستند فقط يک اشتباه معرفتي رخ داده بود و آنان بايد از طريق شناخت و استدلال به حقيقت پي مي‏بردند، افراد مغرض و قدرت طلب به هر حال دنبال منافعشان بودند و شيطان و هواي نفس بر آنها غلبه کرده بود،اتهامات شرک، ارتداد، نفاق و... چه گرهي از کار مي‏گشود.









  1. نهج‏البلاغه، خطبه 206، ص 240.
  2. مطبوعات، 1989 م (ج 3، ص 544). ابوالحسن علي بن عيسي بن ابي‏الفتح اربلي، کشف الغمه في معرفة الائمه (بيروت، دار الاضواء 1405 ه- ق، 1985) ص 123. ابوالحسن علي بن حسين المسعودي، مروج الذهب، ابوالقاسم پاينده (تهران، شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، 1370)، ج 2، ص 405.
  3. محمد بن الحسن الحرالعاملي، پيشين، ج 11، ص 62.