توده مردم و احساسات انساني
اول به اين دليل که اغلب با مسائل کلان ملي، منطقهاي و بين المللي سر و کار دارند و درگير هستند. اين امر موجب ميشود هم از امور جزئي جامعه غافل بمانند و هم- در صورت اطلاع- آنها را کوچک و بياهميت ببيند. دوم اين که معمولا هدف حاکمان در دست داشتن قدرت و حکومت است و توجه به توده مردم و اهتمام به امور آنان در درجه بعدي قرار دارد و ابزاري براي حفظ قدرت و حکومت به شمار ميرود. دليل سوم اين که معمولا تودهها فاقد هرگونه قدرت و اهرم فشار هستند و کمتر ميتوانند حکومتها را مجبور به کاري سازد؛ مگر از طريق شورش که در شرايط خاصي اتفاق ميافتد و در طول تاريخ نسبت وجود شورشها به وجود حکومتها بسيار کم بوده است. چهارم به اين دليل که معمولا احساسات انسانها به ديده تحقير نگريسته ميشود و احتمالا اين ريشه در جاهليت دارد. در زمانهاي قديم جنگاوري و دلاوري، مردانگي به حساب ميآمد و کشتن عواطف و احساسات لازمه خنونت، خونريزي و جنگندگي بود. در اين زمانها، باور بر اين بود که احساسات به زنان و کودکان و افراد ضعيف النفس مربوط است. حکومتها نيز اغلب به جنگ و امور کلان اشتغال داشتند و توده مردم هم مجبور به پرداخت مخارج حکومت و حضور در ميدانهاي جنگ بودند. اينکه کودکاني يتيم و زناني بيوه ميشوند، طفلي يک عمر بدون سايه پدر و در اشک و آه بزرگ ميشود، زنان جواني براي هميشه تيره روز ميشوند، توده مردم زير فشار فقر و بدبختي زجر ميکشند، فقر در جامعه بيداد ميکند، افرادي در شب گرسنه و با گريه سر بر زمين ميگذارند و... اصلا اهميت نداشت. اگر چه در طول تاريخ اشکال و کار ويژههاي حکومتها دگرگونيهاي فراواني پيدا کرد ولي جوهره بيتوجهي به امور جزئي، توده مردم و احساسات انساني کماکان باقي مانده است. در حالي که بخشي از ماهيت انسان، عواطف و احساسات اوست. خلقت انسان به گونهاي است که واکنشهاي احساساتي او اعم از خنده، گريه، غم، شادي، دلسوزي، ابراز همدردي، کمک به ديگران و... هر کدام از نظر رواني تأثيرات خاص خود را دارند و لازمه وجود انسان هستند، از سوي ديگر، براي داشتن جامعهاي سالم و پرنشاط، بايد امور جزئي و احساسات رواني انسانها مورد توجه قرار گيرند، مثلا کودک يتيمي که از محبت يا امکانات محروم است و منجر به نوعي عقده در وجود او ميشود، يا پديده فقر که موجب لگدکوب شدن عزت نفس و شرافت انساني ميگردد، نوعي نقصان و بيماري روحي را در پي خواهد داشت که تأثيرات مستقيم و غيرمستقيمي را در حوزههاي سياسي- اجتماعي بر جاي خواهد گذاشت. بيتوجهي به معنويات، کمرنگ شدن ارزشهاي الهي و انساني، از بين رفتن تقيدات شرعي، افزايش جرم و جنايت و در نهايت بازماندن انسان از تکامل و تعالي از اين جملهاند. اين چهار عامل زريشه در يک علت دارد و آن اينکه حکومتها و حکومتگران نگرش انساني نسبت به مردم ندارند به همين دليل انسان را با تمام عزت و کرامت و عواطف و احساسات او- البته به طرز ماهرانهاي- فداي قدرت و حکومت خود ميکنند. اين چهار عامل در مورد حکومت حضرت علي (ع) منتفي است، زيرا نگرش امام علي (ع) نسبت به توده مردم به گونهاي ديگر است. حضرت معتقدند: در درجه اول؛ حاکم بايد براي برقراري عدالت و پديد آوردن دوستي در ميان شهروندان و عموم مردم تلاش کند و محبت آنان را جلب کند. محبت و دوستي مردم جلب نميشود، مگر اينکه دلهاشان از کينه پاک گردد و از حاکميت حاکمان احساس سنگيني نکنند و آن را سلطه نپندارند.[1]. دوم؛ حاکمان بايد نيازهاي شهروندان را در اسرع وقت ممکن برآورده سازند، به خصوص در مواردي که نظام اداري کشور، کارگزاران و وزيران، در رسيدگي به آنها کوتاهي ميکنند يا عذري دارند.[2]. سوم؛ حاکمان نبايد در مورد کارهايي که انجام ميدهند بر شهروندان و تودههاي مردم منت گذارند، يا آنچه را کردهاند بزرگ شمارند و يا وعدهاي دهند و به آن عمل نکنند زيرا منت نهادن ارج نيکي را ببرد و کار را بزرگ شمردن نور حق را خاموش گرداند و خلف وعده نيز خشم خدا و مردم را برانگيزاند.[3] خداي تعالي فرموده است: «بزرگ دشمني است نزد خدا که بگوييد و عمل نکنيد.»[4]. چهارم؛ حاکمان بايد حسن ظن توده مردم را جلب کنند. خوش گماني مردم جلب نميشود، مگر اينکه حاکمان امور آنان را به نيکي سر و سامان دهند تا نفعش به همه برسد، و مشقات و سختيهاي آنان را کاهش دهند و آنان را مجبور به کاري نکنند که تمايل ندارند.[5]. پنجم؛ حاکمان نبايد خود را از توده مردم و عموم شهروندان پوشيده دارند و دسترسي عامه مردم به آنان دشوار باشد زيرا عدم تعامل آنان با عموم، نمونهاي از تنگ خويي و کماطلاعي آنها در کارهاست و آنچه را بايد بدانند نخواهند دانست؛ کار بزرگ نزد آنان خرد به شمار آيد و کار خرد بزرگ نمايد،زيبا زشت شود و زشت زيبا و باطل به لباس حق درآيد.[6]. ششم؛ رضايت عامه مردم، شهروندان و تودههاي جامعه هميشه بايد مدنظر حاکم باشد. به عقيده حضرت، حاکم بايد به گونهاي عمل کند که اولا نه از حق بگذرد و نه فرو ماند، ثانيا عدالت را فراگيرتر باشد و ثالثا بتواند به نوعي رضايت عموم مردم را جلب کند.[7] اين اعتقادات حضرت علي (ع) در مورد حکومت و حاکمان نيز ريشه در يک علت اساسي دارد و آن نگرش انساني به مردم است. در اينجا حضرت قدرت و حکومت را براي مردم ميخواهد و نه مردم را براي قدرت و حکومت[8] هيچ فرقي هم ندارد که مردم مسلمان يا غير مسلمانند، مهم اين است که افرادي بر اساس عهد و پيمان در جامعهاي گرد آمدهاند و بر حاکميت افرادي گردن نهادهاند. تا اينجا بحث حضرت علي (ع) در مورد توده مردم و عموم شهروندان بود. حضرت علي (ع) به دليل پايبندي به اصول اخلاقي و حرکت در جهت اهداف عاليه اسلام که هدايت، تکامل و تعالي فرد و ساختن جامعهاي متعالي را مد نظر دارد و قدرت و حکومت را ابزار و زمينه ساز اين تکامل و تعالي ميداند، اين حد از توجه سياسي خود را به عموم مردم معطوف کرد. اما توجه بيشتري به گروهي ديگر از شهروندان معطوف ميدارد و آنان پايينترين و بيچارهترين قشر جامعه هستند که توان و امکاناتشان در حد عموم مردم نيست. امام علي (ع) در عباراتي آميخته از هشدار و نگراني از حقوق اينان، و حسرت از فراموش شدن طبقات ضعيف و پايين اجتماع، به مالک اشتر ندا ميدهد که خدا را خدا را در طبقه فرودين مردم که هيچ راه چارهاي ندارند و از درويشان، نيازمندان، بينوايان و از بيماري برجاي ماندگارنند، در اين طبقه مستمندي است که طلب ميکند و مستحق عطايي است که به روي خود نميآورد.[9] حضرت سپس دستوراتي را براي رسيدگي به وضع آنان صادر ميکند و به حاکم مصر تأکيد ميکند که مبادا فرو رفتن در نعمتها تو را از توجه به اقشار پايين اجتماع باز دارد، با رسيدگي به امور کلان و سر و سامان دادن کارهاي بزرگ و مهم، موجب ضايع شدن امور خرد شود. از رسيدگي به کار آنان دريغ نکن؛ روي به آنان ترش منما و به کارهاي کسي که به تو دسترسي ندارد بنگر؛ آناني که در ديدهها خوارند و مردم آنان را کوچک ميشمارند. بعد حضرت علي (ع) با احتمال اينکه شايد حاکم نتواند شخصا به تمام امور اين گونه افراد رسيدگي کند، سفارش ميکند که کسي را که به او اعتماد داري براي تفقد حال اين گروه بگذار؛ کسي که داراي تقوا و تواضع باشد و درخواستهاي آنان را به تو برساند.[10] سپس حضرت علي (ع) حجت را بر حاکم مصر تمام ميکند و ميگويد در مجموع با آنان چنان رفتار کن که در مقابل خداوند جاي عذر داشته باشي؛ زيرا طبقات محروم و پايين اجتماع از همه به انصاف نيازمندترند و براي اداي حقوق همگان بايد به گونهاي عمل کني که نزد خداوند عذر پذيرفتني داشته باشي[11] اما حضرت علي (ع) با اين همه سفارش و تأکيد باز هم آرام نميگيرد و نگران است که مبادا حاکم مصر به دلايلي از اين افراد غافل شود. به همين دليل، در ادامه دوباره تأکيد ميکند که يتيمان را عهدهدار باش و کهنسالاني که چاره ندارند و دست گدايي پيش نميآورند. سپس حضرت با يادآوري سختي و دشواري کار ميفرمايد: اين کار بر واليان گرانبار است و گزاردن حق همه جا دشوار.[12] حضرت علي (ع) در پايان با بيان جملهاي،جوهره مطلب را بيان ميکند و حرف آخر خود را ميزند و آن اينکه اين گونه توجه به ضعيفترين قشر مردم «حق» آنان است و از حقوق مردم و تعهدات حاکم به شمار ميرود، هر چند انجام آن دشوار باشد. بنابراين وظيفه حاکمان و نظام سياسي است و بر آنان واجب است که مورد عموم مردم و طبقات پايين اجتماع اين گونه رفتار کنند، و هرگونه کوتاهي، سستي و غفلت، مسئوليت اجتماعي و عذاب الهي را در پي خواهد داشت. عذاب الهي به خصوص براي صاحبان قدرت سخت و دردناک است. امام در آخرين لحظات زندگي خود و در بستر شهادت نيز آنان را از ياد نبرد و در مورد آنان سفارش و وصيت کرد.[13] در تمام ديدگاهها و فرمايشات فوق، سخن از انسانهايي از هر مذهب و عقيده، که تحت عنوان مردم و شهروندان در يک اجتماع گرد آمدهاند، اين نگراني امام علي (ع) در مورد توده مردم- فارغ از نژاد و مذهب- ريشه در تگرش عميق انساني و فرامذهبي حضرت علي (ع) دارد. شايد تاريخ، هيچ حکومتي را به ما نشان ندهد که توده مردم و حتي افراد ضعيف و ناتوان تا اين حد در کانون توجه سياستمداران قرار گيرند و اين امر نشان ميدهد که حضرت علي (ع) حکومت و قدرت را براي مردم ميخواست و هدفش رشد، پيشرفت، تکامل و تعالي مردم و جامعه بود. امام علي (ع) هيچ گاه مردم را در جهت حفظ و تحکيم قدرت و حکومت خود بسيج نکرد و آن گاه که مردم را به مشارکت و ياري آگاهانه فرا ميخواند، تصريح ميفرمود که هدف من ساختن جامعه خودتان، احقاق حق و اجراي عدالت در آن است.[14].
معمولا به چهار دليل اغلب نظامهاي سياسي و حاکمان، به طبقات پايين جامعه- که توده مردم را شامل ميشود- و احساسات انساني در جامعه چندان توجهي ندارد: