توده مردم و احساسات انساني











توده مردم و احساسات انساني‏



معمولا به چهار دليل اغلب نظامهاي سياسي و حاکمان، به طبقات پايين جامعه- که توده مردم را شامل مي‏شود- و احساسات انساني در جامعه چندان توجهي ندارد:

اول به اين دليل که اغلب با مسائل کلان ملي، منطقه‏اي و بين المللي سر و کار دارند و درگير هستند. اين امر موجب مي‏شود هم از امور جزئي جامعه غافل بمانند و هم- در صورت اطلاع- آنها را کوچک و بي‏اهميت ببيند.

دوم اين که معمولا هدف حاکمان در دست داشتن قدرت و حکومت است و توجه به توده مردم و اهتمام به امور آنان در درجه بعدي قرار دارد و ابزاري براي حفظ قدرت و حکومت به شمار مي‏رود.

دليل سوم اين که معمولا توده‏ها فاقد هرگونه قدرت و اهرم فشار هستند و کمتر مي‏توانند حکومتها را مجبور به کاري سازد؛ مگر از طريق شورش که در شرايط خاصي اتفاق مي‏افتد و در طول تاريخ نسبت وجود شورشها به وجود حکومتها بسيار کم بوده است.

چهارم به اين دليل که معمولا احساسات انسانها به ديده تحقير نگريسته مي‏شود و احتمالا اين ريشه در جاهليت دارد. در زمانهاي قديم جنگاوري و دلاوري، مردانگي به حساب مي‏آمد و کشتن عواطف و احساسات لازمه خنونت، خونريزي و جنگندگي بود. در اين زمانها، باور بر اين بود که احساسات به زنان و کودکان و افراد ضعيف النفس مربوط است. حکومتها نيز اغلب به جنگ و امور کلان اشتغال داشتند و توده مردم هم مجبور به پرداخت مخارج حکومت و حضور در ميدانهاي جنگ بودند. اينکه کودکاني يتيم و زناني بيوه مي‏شوند، طفلي يک عمر بدون سايه پدر و در اشک و آه بزرگ مي‏شود، زنان جواني براي هميشه تيره روز مي‏شوند، توده مردم زير فشار فقر و بدبختي زجر مي‏کشند، فقر در جامعه بيداد مي‏کند، افرادي در شب گرسنه و با گريه سر بر زمين مي‏گذارند و... اصلا اهميت نداشت.


اگر چه در طول تاريخ اشکال و کار ويژه‏هاي حکومتها دگرگونيهاي فراواني پيدا کرد ولي جوهره بي‏توجهي به امور جزئي، توده مردم و احساسات انساني کماکان باقي مانده است. در حالي که بخشي از ماهيت انسان، عواطف و احساسات اوست. خلقت انسان به گونه‏اي است که واکنشهاي احساساتي او اعم از خنده، گريه، غم، شادي، دلسوزي، ابراز همدردي، کمک به ديگران و... هر کدام از نظر رواني تأثيرات خاص خود را دارند و لازمه وجود انسان هستند، از سوي ديگر، براي داشتن جامعه‏اي سالم و پرنشاط، بايد امور جزئي و احساسات رواني انسانها مورد توجه قرار گيرند، مثلا کودک يتيمي که از محبت يا امکانات محروم است و منجر به نوعي عقده در وجود او مي‏شود، يا پديده فقر که موجب لگدکوب شدن عزت نفس و شرافت انساني مي‏گردد، نوعي نقصان و بيماري روحي را در پي خواهد داشت که تأثيرات مستقيم و غيرمستقيمي را در حوزه‏هاي سياسي- اجتماعي بر جاي خواهد گذاشت. بي‏توجهي به معنويات، کمرنگ شدن ارزشهاي الهي و انساني، از بين رفتن تقيدات شرعي، افزايش جرم و جنايت و در نهايت بازماندن انسان از تکامل و تعالي از اين جمله‏اند.

اين چهار عامل زريشه در يک علت دارد و آن اينکه حکومتها و حکومتگران نگرش انساني نسبت به مردم ندارند به همين دليل انسان را با تمام عزت و کرامت و عواطف و احساسات او- البته به طرز ماهرانه‏اي- فداي قدرت و حکومت خود مي‏کنند.

اين چهار عامل در مورد حکومت حضرت علي (ع) منتفي است، زيرا نگرش امام علي (ع) نسبت به توده مردم به گونه‏اي ديگر است. حضرت معتقدند:

در درجه اول؛ حاکم بايد براي برقراري عدالت و پديد آوردن دوستي در ميان شهروندان و عموم مردم تلاش کند و محبت آنان را جلب کند. محبت و دوستي مردم جلب نمي‏شود، مگر اينکه دلهاشان از کينه پاک گردد و از حاکميت حاکمان احساس سنگيني نکنند و آن را سلطه نپندارند.[1].

دوم؛ حاکمان بايد نيازهاي شهروندان را در اسرع وقت ممکن برآورده سازند، به خصوص در مواردي که نظام اداري کشور، کارگزاران و وزيران، در رسيدگي به آنها کوتاهي مي‏کنند يا عذري دارند.[2].

سوم؛ حاکمان نبايد در مورد کارهايي که انجام مي‏دهند بر شهروندان و توده‏هاي مردم منت گذارند، يا آنچه را کرده‏اند بزرگ شمارند و يا وعده‏اي دهند و به آن عمل نکنند زيرا منت نهادن ارج نيکي را ببرد و کار را بزرگ شمردن نور حق را خاموش گرداند و خلف وعده نيز خشم خدا و مردم را برانگيزاند.[3] خداي تعالي فرموده است: «بزرگ دشمني است نزد خدا که بگوييد و عمل نکنيد.»[4].

چهارم؛ حاکمان بايد حسن ظن توده مردم را جلب کنند. خوش گماني مردم جلب نمي‏شود، مگر اينکه حاکمان امور آنان را به نيکي سر و سامان دهند تا نفعش به همه برسد، و مشقات و سختيهاي آنان را کاهش دهند و آنان را مجبور به کاري نکنند که تمايل ندارند.[5].

پنجم؛ حاکمان نبايد خود را از توده مردم و عموم شهروندان پوشيده دارند و دسترسي عامه مردم به آنان دشوار باشد زيرا عدم تعامل آنان با عموم، نمونه‏اي از تنگ خويي و کم‏اطلاعي آنها در کارهاست و آنچه را بايد بدانند نخواهند دانست؛ کار بزرگ نزد آنان خرد به شمار آيد و کار خرد بزرگ نمايد،زيبا زشت شود و زشت زيبا و باطل به لباس حق درآيد.[6].

ششم؛ رضايت عامه مردم، شهروندان و توده‏هاي جامعه هميشه بايد مدنظر حاکم باشد. به عقيده حضرت، حاکم بايد به گونه‏اي عمل کند که اولا نه از حق بگذرد و نه فرو ماند، ثانيا عدالت را فراگيرتر باشد و ثالثا بتواند به نوعي رضايت عموم مردم را جلب کند.[7] اين اعتقادات حضرت علي (ع) در مورد حکومت و حاکمان نيز ريشه در يک علت اساسي دارد و آن نگرش انساني به مردم است. در اينجا حضرت قدرت و حکومت را براي مردم مي‏خواهد و نه مردم را براي قدرت و حکومت[8] هيچ فرقي هم ندارد که مردم مسلمان يا غير مسلمانند، مهم اين است که افرادي بر اساس عهد و پيمان در جامعه‏اي گرد آمده‏اند و بر حاکميت افرادي گردن نهاده‏اند.

تا اينجا بحث حضرت علي (ع) در مورد توده مردم و عموم شهروندان بود. حضرت علي (ع) به دليل پايبندي به اصول اخلاقي و حرکت در جهت اهداف عاليه اسلام که هدايت، تکامل و تعالي فرد و ساختن جامعه‏اي متعالي را مد نظر دارد و قدرت و حکومت را ابزار و زمينه ساز اين تکامل و تعالي مي‏داند، اين حد از توجه سياسي خود را به عموم مردم معطوف کرد. اما توجه بيشتري به گروهي ديگر از شهروندان معطوف مي‏دارد و آنان پايين‏ترين و بيچاره‏ترين قشر جامعه هستند که توان و امکاناتشان در حد عموم مردم نيست. امام علي (ع) در عباراتي آميخته از هشدار و نگراني از حقوق اينان، و حسرت از فراموش شدن طبقات ضعيف و پايين اجتماع، به مالک اشتر ندا مي‏دهد که خدا را خدا را در طبقه فرودين مردم که هيچ راه چاره‏اي ندارند و از درويشان، نيازمندان، بينوايان و از بيماري برجاي ماندگارنند، در اين طبقه مستمندي است که طلب مي‏کند و مستحق عطايي است که به روي خود نمي‏آورد.[9] حضرت سپس دستوراتي را براي رسيدگي به وضع آنان صادر مي‏کند و به حاکم مصر تأکيد مي‏کند که مبادا فرو رفتن در نعمتها تو را از توجه به اقشار پايين اجتماع باز دارد، با رسيدگي به امور کلان و سر و سامان دادن کارهاي بزرگ و مهم، موجب ضايع شدن امور خرد شود. از رسيدگي به کار آنان دريغ نکن؛ روي به آنان ترش منما و به کارهاي کسي که به تو دسترسي ندارد بنگر؛ آناني که در ديده‏ها خوارند و مردم آنان را کوچک مي‏شمارند. بعد حضرت علي (ع) با احتمال اينکه شايد حاکم نتواند شخصا به تمام امور اين گونه افراد رسيدگي کند، سفارش مي‏کند که کسي را که به او اعتماد داري براي تفقد حال اين گروه بگذار؛ کسي که داراي تقوا و تواضع باشد و درخواستهاي آنان را به تو برساند.[10] سپس حضرت علي (ع) حجت را بر حاکم مصر تمام مي‏کند و مي‏گويد در مجموع با آنان چنان رفتار کن که در مقابل خداوند جاي عذر داشته باشي؛ زيرا طبقات محروم و پايين اجتماع از همه به انصاف نيازمندترند و براي اداي حقوق همگان بايد به گونه‏اي عمل کني که نزد خداوند عذر پذيرفتني داشته باشي[11] اما حضرت علي (ع) با اين همه سفارش و تأکيد باز هم آرام نمي‏گيرد و نگران است که مبادا حاکم مصر به دلايلي از اين افراد غافل شود. به همين دليل، در ادامه دوباره تأکيد مي‏کند که يتيمان را عهده‏دار باش و کهنسالاني که چاره ندارند و دست گدايي پيش نمي‏آورند. سپس حضرت با يادآوري سختي و دشواري کار مي‏فرمايد: اين کار بر واليان گرانبار است و گزاردن حق همه جا دشوار.[12] حضرت علي (ع) در پايان با بيان جمله‏اي،جوهره مطلب را بيان مي‏کند و حرف آخر خود را مي‏زند و آن اينکه اين گونه توجه به ضعيفترين قشر مردم «حق» آنان است و از حقوق مردم و تعهدات حاکم به شمار مي‏رود، هر چند انجام آن دشوار باشد. بنابراين وظيفه حاکمان و نظام سياسي است و بر آنان واجب است که مورد عموم مردم و طبقات پايين اجتماع اين گونه رفتار کنند، و هرگونه کوتاهي، سستي و غفلت، مسئوليت اجتماعي و عذاب الهي را در پي خواهد داشت. عذاب الهي به خصوص براي صاحبان قدرت سخت و دردناک است. امام در آخرين لحظات زندگي خود و در بستر شهادت نيز آنان را از ياد نبرد و در مورد آنان سفارش و وصيت کرد.[13] در تمام ديدگاهها و فرمايشات فوق، سخن از انسانهايي از هر مذهب و عقيده، که تحت عنوان مردم و شهروندان در يک اجتماع گرد آمده‏اند، اين نگراني امام علي (ع) در مورد توده مردم- فارغ از نژاد و مذهب- ريشه در تگرش عميق انساني و فرامذهبي حضرت علي (ع) دارد. شايد تاريخ، هيچ حکومتي را به ما نشان ندهد که توده مردم و حتي افراد ضعيف و ناتوان تا اين حد در کانون توجه سياستمداران قرار گيرند و اين امر نشان مي‏دهد که حضرت علي (ع) حکومت و قدرت را براي مردم مي‏خواست و هدفش رشد، پيشرفت، تکامل و تعالي مردم و جامعه بود. امام علي (ع) هيچ گاه مردم را در جهت حفظ و تحکيم قدرت و حکومت خود بسيج نکرد و آن گاه که مردم را به مشارکت و ياري آگاهانه فرا مي‏خواند، تصريح مي‏فرمود که هدف من ساختن جامعه خودتان، احقاق حق و اجراي عدالت در آن است.[14].









  1. نهج‏البلاغه،پيشين، نامه 53، ص 331.
  2. نهج‏البلاغه، ص 336.
  3. نهج‏البلاغه، ص 340.
  4. سوره صف، آيه 3.
  5. همان، ص 337.
  6. همان، ص 337.
  7. همان، ص 327. محمد تقي جعفري، پيشين، ص 217 تا 218.
  8. همان، خطبه 136، ص 134، علي اکبر عليخاني. توسعه سياسي از ديدگاه امام علي (ع) (تهران: شرکت چاپ و نشر سازمان اسلامي، 1377) ص 50 تا 149.
  9. نهج‏البلاغه، پيشين، نامه 53، ص 335.
  10. نهج‏البلاغه، ص 5 تا 235.
  11. نهج‏البلاغه، ص 5 تا 235.
  12. نهج‏البلاغه، ص 5 تا 235.
  13. ابوالفرج الاصفهاني، مقاتل الطالبيين (قم: منشورات- رضي، 1405 ه- ق)، ص 24.
  14. نهج‏البلاغه، پيشين، خطبه 136، ص 134.