عزت نفس و كرامت انساني











عزت نفس و کرامت انساني‏



ذات اقدس حق تعالي انسان را گرامي داشت و او را بر بسياري از مخلوقاتش برتري بخشيد[1] تکريم انسان از سوي خداوند او را از ويژکيهاي خاصي برخوردار کرد، به او قدرت بخشيد و مهمتر از همه، او را واجد حقوق، تکاليف و حرمت نمود.

تکاليف انسان امري شخصي و به خود او مربوط است زيرا هر کس خود در مقابل خداوند پاسخگوست[2] اما حقوق و حرمت انسان، يک امر سياسي و اجتماعي است و با حکومت و حکومتگران نيز ارتباط پيدا مي‏کند. گاهي نيز حقوق يکي جزو تکاليف ديگري- و بالعکس- است، يعني هر انساني وظيفه دارد حق و حرمت ديگران را ادا کند و کرامت آنها را پاس دارد. بنابراين مهمترين گوهري که خداوند تعالي در خلقت انسان به او عطا فرمود، «کرامت انساني» است. اين ويژگي مهم که خداوند افتخار دارا بودن آن را فقط به اشرف مخلوقات خود داد، موجب تمايز انسان از ساير موجودات گرديد و تمام فرشتگان مأمور شدند که در برابر اين کرامت سر تعظيم فرود آورند. حضرت علي (ع) بر اين عقيده‏اند که خضوع، خشوع و سجده فرشتگان در برابر انسان به سبب کرامت او بود و به تعبير ديگر فرشتگان در برابر انساني به سجده افتادند.

امام علي (ع) پس از بيان نحوه خلقت انسان تصريح مي‏فرمايند:

آن گاه خداوند خداوند سبحان از فرشتگان خواست که به پيمان خويش عمل کنند و بر وصيت الهي گردن بگذارند و در برابر کرامت انساني، به نشانه خضوع و خشوع سجده آورند. پس به آنان گفت: در مقابل آدم به سجده در آييد.[3] بنابراين آنچه که فرشتگان مکلف به سجده و تعظيم در برابرش شدند، نه گوشت و پوست و استخوان و نه قامت کشيده انسان، بلکه «کرامت انساني» بود و موجودي که در برابر اين کرامت سر تعظيم فرود نياورد، از درگاه الهي رانده شد و دشمن خدا قلمداد گرديد:... پس همگي بي‏هيچ استثنايي سجده‏اش کردند جز ابليس که کبر ورزيد و با تکيه بر اصل و نژاد برترش بر آدم فخر فروخت و به دام تعصب افتاد چنين بود که ابليس دشمن خدا، پيشواي متعصبان و نياي مستکبران شد.[4] خداوند تعالي از ميان تمام موجوداتي که خلق کرد، فقط يکي را برگزيد و عطيه‏اي را به نام «کرامت انساني» به او عطا فرمود و فرشتگان را فرمان داد تا در مقابل اين عطيه باارزش و بي‏مانند سر تعظيم فرود آورند. تعظيم و سجده بالاترين مرتبه احترام، خضوع و خشوع است که جز در برابر خداوند شرک محسوب مي‏شوند؛ ولي کرامت انساني به حدي داراي ارزش است که اين تعظيم به امر خداوند در مقابل آن صورت گرفت و موجودي که از تعظيم استنکاف ورزيد، مورد خشم و غضب الهي قرار گرفت و از ديدگاه الهي رانده شد اگر چه از نزديکان آن درگاه به حساب مي آمد. بدون شک بشر آن گوهر ارزشمند و کرامت والاي انساني را با خود به عرصه اين خاک و زندگي دنيايي آورد و اين خصلت والا که از روح دميده شده خدا در انسان نشأت مي‏گرفت، جزء ماهيت بشر گرديد. بديهي است که هرکس در اين دنيا نسبت به اين ويژگي منحصر به فرد انسان بي‏حرمتي روا دارد و کرامت نفس همنوعان خود را پاس ندارد و آن را مورد خدشه قرار دهد، سرنوشتي بهتر از ابليس نخواهد داشت.

چه در زمانهاي گذشته و چه در حال حاضر، نه تنها عزت نفس و کرامت انساني براي بسياري از حکومتها و قدرتها اهميتي نداشته است، بلکه حاضر بوده و هستند که براي تحکيم سلطه و قدرت خود، عزت نفس و کرامت افراد را به آساني ناديده انگارند. حکومت حضرت علي (ع) يک حکومت ديني و اخلاق محور بود. به همين دليل، حفظ عزت و شخصيت انسانها و تکريم کرامت انساني، براي او در اولويت اول قرار داشت؛ زيرا اصل حکومت براي سعادت، تکامل و تعالي انسانها ايجاد شده بود و حضرت علي (ع) با اين هدف قدرت را به دست گرفته بود. شايد اگر چه نام و ظاهر حاکميت و اقدامات حضرت علي (ع) سياسي بود، ولي محتوا و جوهره آن مملو از تعاليم اخلاقي و اصول انساني بود و سياست امام عين اخلاق و ديانت و حول محور تکريم انسان و تکامل و تعالي او دور مي‏زد. همين محور، فلسفه و انديشه سياسي اسلام را شکل مي‏داد؛ به عنوان مثال، حضرت به ظاهر به جنگ با معاويه مي‏رفت، ولي سخنان، حرکات و اقدامات قبل از جنگ، حين جنگ و بعد از آن، هم سياست اسلامي را نشان مي‏دهد، هم آموزش مردم را در بر مي‏گرفت و هم اهداف اسلام از سياست را متجلي مي‏ساخت که حفظ عزت نفس و تکريم کرامت انساني از جمله آنهاست. مثال دقيق‏تر اينکه حضرت علي (ع) مأموراني را براي گرفتن زکات و ماليات به اطراف و اکناف کشور مي‏فرستاد. دستورالعملهايي که حضرت به دست اينان داده، مملو از نکات اخلاقي و احترام به شخصيت و حفظ حرمت انسانهاست و اصل کار که جمع آوري ماليات بوده، در مقابل ارزشهاي اخلاقي و کرامت انساني به کلي رنگ باخته است.[5] حضرت علي (ع) در بازگشت از صفين به تيره‏اي از قبيله همدان برخورد کرد. حرب بن شرحبيل شبامي که بزرگ آنان بود، در رکاب امام پياده به راه افتاد؛ در حالي که حضرت سوار بود، امام ضمن نهي از اين کار، خطاب به وي فرمود: برگرد که اين گونه راه رفتن تو موجب فريفته شدن والي و خواري مؤمن مي‏شود.[6] حضرت علي (ع) رهبر و حاکم کشوري بزرگ بود و شرحبيل فردي عادي يا رئيس تيره‏اي از يک قبيله بود. در دنياي سياست، نه تنها پياده راه رفتن شهروندي عادي در رکاب حاکم امر عجيبي نيست و بسيار معمول است، بلکه حاکمان و مديران تمايل دارند که با شکوه و جلال حرکت کنند و افرادي را همراه خود سازند. اين رفتار امام علي (ع) از نگرش ديني و الهي به قدرت و حکومت و پايبندي امام به اصول اخلاقي و حفظ و کرامت انساني حکايت دارد. در موقع عزيمت حضرت علي (ع) به صفين نيز هنگامي که حرکت به شهر «انبار» رسيد، مردم اين شهر طبق رسوم ايرانيان با تشريفات به استقبال امام آمدند و ابتدا پيشاپيش حضرت دويدند. امام دليل اين کار را پرسيد، پاسخ دادند: بدين وسيله اميران خود رابزرگ مي شماريم.[7] حضرت ضمن نهي اين کار، خطاب به آنان فرمود:

به خدا که اميران شما از اين کار سودي نبردند و شما در دنيايتان خود را بدان به رنج مي افکنيد و در آخرتتان بدبخت مي‏گرديد، و چه زيانبار است رنجي که کيفر در پي آن است و چه سودمند است آسايشي که با آن از آتش امان است و چه سودمند است آسايشي که با آن از آتش امان است و چه سودمند است آسايشي که با آن آتش در ميان است.[8] تا اينجا بحث از عزت نفس انسان و کرامت او بوده، اگر چه موارد ذکر شده از سيره امام علي (ع) تا اينجا، عمدتا در جمع مسلمانان بود اما موضوعيت سيره حضرت به دين افراد مربوط نمي‏شود، بلکه با عزت نفس و کرامت ذاتي آنان ارتباط پيدا مي‏کند. اين عزت نفس و کرامت انساني، چيزي نيست که قوم و قبيله و مذهب و عقيده انسان در آن دخيل باشد، بلکه به مقتضاي آيات الهي و ديدگاههاي امام علي (ع) همه انسانها- از هر مذهب و عقيده- داراي عزت نفس و کرامت ذاتي هستند، فرشتگان الهي در مقابل نوع انسان سجده کردند و خداوند تعالي نوع انسان را گرامي داشت تلاش امام علي (ع) نيز تکريم اين کرامت بود.









  1. اسراء، 70.
  2. بقره 48 و 123 و 281. نساء 173. انعام 49 و 132 و 164. زمر 70. مؤمن 18. سجده 46.
  3. بقره، 34 نهج‏البلاغه، الدکتور، صبحي صالح، (بيروت 1378 ه- ق، افست في ايران 1351 ه- ق) خطبه 1. ص 42.
  4. بقره 24. نهج‏البلاغه، همان، خطبه 192، ص 286. ترجمه متن از عبد المجيد معادي خواه، فرهنگ آفتاب (تهران نشر ذره 1372) ج 1، ص 496.
  5. نهج‏البلاغه، سيد جعفر شهيدي، (تهران: انتشارات، آموزش انقلاب اسلامي 1371)، نامه 25، ص 286 و نامه 26 ص 288 و نامه 51، ص 324.
  6. نهج‏البلاغه، قصار شماره 322، ص 419. محمد باقر المجلسي، بحار الانوار (بيروت، مؤسسه الوفاء 1403 ه- 1989 م) ج 76، ص 299.
  7. ابن‏ابي‏الحديد، شرح نهج‏البلاغه، تحقيق: محمد ابوالفضل ابراهيم (بيروت: داراحياء انراس العربي، 1385 ه- ق، 1965 م) ج 3، صص 4 تا 203.
  8. نهج‏البلاغه، پيشين، قصار شماره 37، ص 366.