كميل بن زياد نخعي مونس تنهايي امام و فرمانده اي دلاور











کميل بن زياد نخعي مونس تنهايي امام و فرمانده‏اي دلاور



يکي ديگر از جواناني که مورد توجه و عنايت خاص و ويژه امام علي عليه‏السلام قرار داشت کميل بن زياد نخعي است. مورخان کميل را از دوستان خاص اميرالمؤمنين و امام حسن عليهماالسلام و نيز از اصحاب و شاگردان و مبارزان امام علي (ع) دانسته‏اند.

تاريخ نويسان کميل را به صفات:

ثبات قدم، شجاعت، دانش، بزرگواري، جزم و تدبير، حکمت، خلوص، زهد و عبادت و عرفان ستوده‏اند و او را مورد اطمينان و داراي شرافت شناخته و از فضلا و دانشمندان زمان شمرده‏اند که در اجراي فرمانهاي ديني گوشي شنوا داشته و اهل عمل و اطاعت بوده و در دانش و حکمت رأيي متين و عقلي کامل داشته است.[1].

درباره اوايل عمر کميل در تاريخ مطلبي بيان نشده و نام او در آنجا درخشيده است که امام او را براي همکاري و همدردي برگزيده است و نيز دعاي شريف و عظيم القدر خضر را به او تعليم داده است. و نيز نام او در آنجا درخشيده است که امام وي را براي مبارزه و مقابله با سپاهيان معاويه رسما والي «هيت» قرار داده است و او را در آن ناحيه مرزي که بين عراق و شام واقع است.[2] با دسته‏هاي متجاوز و غارتگر که بطور نامنظم و ناگهاني به اموال و نواميس مردم دستبرد مي‏زدند. مقابله مي‏کرده است.

در سال سي و نهم هجري معاويه شش هزار مرد جنگي براي تاراج و حمله به شهر هيت آماده کرد و فرماندهي آنان را به سفيان بن عوف سپرد. سفيان طبق دستور معاويه براي حمله به شهرهاي هيت و انبار و مدائن حرکت کرد.

سفيان پس از ورود به هيت و مدائن کسي را در آنجا نيافت و تنها پانصد مرد جنگي از ياران امام علي (ع) در آنجا حضور داشتند که چون تعدادشان کم بود پراکنده شدند و دويست تن از آنان مقاومت کردند. علت پراکندگي آنها اين بود که کميل فرمانده آنان در محل کار خود نبود. زيرا به او خبر داده بودند که عده‏اي از آنان عازم غارت هيت شده‏اند و کميل بدون دستور امام براي سرکوب آنان از حوزه ماءموريت خود خارج شده بود و به شهر «قرقيسا» عزيمت کرده بود[3] سفيان پس از کشتن سي‏نفر از سپاهيان امام و غارت شهر انبار بسوي شام فرار کرد. وقتي اين خبر به امام (ع) رسيد بشدت ناراحت و خشمگين شد و گروهي را براي تعقيب سفيان فرستاد ولي آنها گريخته بودند.[4].

اين پيش آمد باعث شد امام کميل را مورد سرزنش قرار داده و نامه‏اي انتقادآميز براي وي ارسال دارد.[5] علت انتقاد و سرزنش امام براي اين بود که خالي کردن شهر هيت راه را براي حمله سپاه معاويه به شهرهاي ديگر باز گذاشته بود. در نتيجه دشمن توانسته بود با استفاده از فرصت به شهرهاي ديگر رخنه کند و مردم را قتل و غارت نمايد.

کميل چون متوجه اشتباه خود شد نشان داد که واقعا به امام ايمان و اعتقاد دارد و او را مقتداي خويش مي‏داند. از اين رو درصد برآمد خطاي خود را جبران کند.

هنگامي که معاويه عده‏اي را براي ضربه زدن به شهرهاي جزيره فرستاد کميل به کمک شبيب بن عامر فرمانده امام علي (ع) در آن منطقه شتافت و به همراه ششصد مرد جنگي از هيت رهسپار شد و عبدالرحمن فرمانده معاويه را با يکي از يارانش به قتل رساند و سپاهيان آن دو را مغلوب کرد و عده زيادي از اهالي شام را به هلاکت رساند. سپس جريان اين پيروزي را به استحضار امام رساند و امام (ع) براي او دعاي خير کرد و به نامه‏اش پاسخي نيکو داد و از او اظهار رضايت کرد.[6] بعد از شهادت امام در سال چهلم هجري کميل در خدمت امام حسن (ع) بود و از اصحاب و ياران آن حضرت بشمار مي‏رفت.[7] پس از حادثه عظيم کربلا به همراه قنبر غلام حضرت و ساير زندانيان سياسي به برکت خون سالار شهيدان و شورشهاي عمومي از زندان آزاد شد هنگامي که حجاج با فرمان عبدالملک بن مروان حکومت عراق (کوفه و بصره) را دريافت کرد به تعقيب کميل پرداخت و او فرار کرد. حجاج پليد و ستمگر براي اينکه خاندان کميل را در فشار مالي قرار دهد دستور داد حقوق طايفه کميل را از بيت المال قطع کردند. طبعا قطع شدن حقوق براي يک خانواده بزرگ امري دشوار و غير قابل تحمل است. به همين جهت وقتي کميل اين خبر را شنيد، خود را معرفي کرد و نخواست باعث آزار و اذيت اقوامش شود. مي‏گفت من پير شده‏ام و از عمرم چيزي باقي نمانده است. وقتي حجاج او را ديد گفت مايل بودم تو را دستگير کنم. کميل گفت بخدا سوگند آنچه از عمرم باقي مانده مانند غبار است، عمل خود را انجام بده که وعده گاه ما پيش خداست و پس از کشته شدن موقع حساب است، اميرالمؤمنين به من خبر داده که تو مرا مي‏کشي. حجاج گفت: بنابراين دليل بر ضرر توست کميل گفت اگر قضاوت و داوري دست تو باشد اين حرف صحيح است حجاج دستور داد گردن او را زدند.[8].

منابع‏

1- قرآن کريم‏

2- نهج‏البلاغه‏

3- ابطحي سيد حسن، اميرالمؤمنين (ع)، قم، انتشارات بطحاء، 1377، جلد1.

4- ابن‏ابي‏الحديد، جلوه تاريخ در شرح نهج‏البلاغه، ترجمه و تحشيه دکتر محمود مهدوي دامغاني، تهران، نشرني، 1369، جلد3.

5- ابن‏اثير، الکامل في التاريخ، بيروت، دار صادر، 1399، ه- ق 1979 م، جلد 3.

6- ابن‏اثير، اسدالغابه في معرفة الصحابه، جلد 1.

7- ابن‏اثير، اسدالغابه في معرفة الصحابه، جلد 3.

8- ابن‏اعثم کوفي، الفتوح، ترجمه احمد مستوفي هروي (قرن 6) تصحيح غلامرضا طباطبائي مجد، تهران انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي 1372.

9- ابن‏سعد کتاب واقدي (23 تا 168 ه- ق) طبقات، ترجمه دکتر مهدوي دامغاني انتشارات فرهنگ و انديشه، 1374، جلد 2.

10- ابن‏شعبه حراني (قرن 4 ه- ق) تحف العقول، قم، منشورات مکتبة بصيرتي، 1390 ه- ق.

11- ابن‏قيتبه، الامامة و السياسة، طبع محمد مصطفي فهمي و اخوته، مصر، 1321.

12- ابن‏هشام، سيرت رسول‏الله (ص) ترجمه قاضي ابرقوه تصحيح دکتر مهدوي، تهران، 1361، جلد 1.

13- اللهياري عليرضا، کميل، تهران دفتر نشر فرهنگ اسلامي.

14- تميمي الامدي قاضي ناصح الدين ابي‏الفتح عبدالواحد بن محمد (متوفي 550 ه- ق 1150 م) غررالحکم و دررالکلم، ترتيب و تدقيق عبد الحسين دهيني، بيروت لبنان، دارالهادي 1413 ه- ق 1992 م.

15- ثقفي کوفي اصفهاني ابوالحاق ابراهيم بن محمد (متوفي 283 ه- ق) الغارات، با مقدم و حواشي و تعليقات ميرجلال الدين حسيني ارموي (محدث) تهران، 1359 ه- ق، جلد 1.

16- جعفري محمد تقي، نگاهي به علي، انتشارات جهان آرا، بدون تاريخ.

17- حسن ابراهيم حسن، تاريخ الاسلام، قاهره، مکتبة النهضة المصريه، 1964 م، جزء اول.

18- حيدرخاني حسين (مشتاقعلي) کميل محرم اسرار اميرالمؤمنين (ع)، تهران، انتشارات فؤاد، 1371.

19- دهخدا، لغت نامه.

20- دينوي، اخبار الطوال، ترجمه دکتر دامغاني، تهران نشرني، 1371.

21- طبري، تاريخ طبري، ترجمه ابوالقاسم پاينده، انتشارات اساطير، جلد 6.

22- عبدالفتاح عبدالمقصود، امام علي بن ابي‏طالب، ترجمه سيد محمد مهدي جعفري، شرکت سهامي انتشار، 1361 جلد 1.

23- عبدالفتاح عبدالمقصود، امام علي بن ابي‏طالب، جلد 2.

24- عبدالفتاح عبدالمقصود، امام علي بن ابي‏طالب، جلد 3.

25- عبدالفتاح عبدالمقصود، امام علي بن ابي‏طالب، جلد 4.

26- عبدالفتاح عبدالمقصود، امام علي بن ابي‏طالب، جلد 5.

27- فلسفي، گفتار فلسفي جوان از نظر عقل و احساسات، هيئت نشر معارف اسلامي، چاپ 15.

28- کليني، (م، 329/328 ه- ق) الاصول الکافي، تهران، مکتبة الصدوق، 1381 ه- ق، جلد 2.

29- مصاحب غلامحسين، دائرة المعارف.

30- مطهري مرتضي، حماسه حسيني، تهران، انتشارات صدرا، 1361، جلد 1.

31- مغئيه محمد جواد، شيعه و زمامداران خودسر، ترجمه مصطفي زماني، قم، سلسله انتشارات اسلام شناسي.

32- شيخ مفيد. الجمل، تحقيق سيد علي مير شريفي. قم، مکتب الاعلام و الاسوادي، 1371 ه- ق.

33. نصر بن مزاحم منقري (متوفي 212 ه- ق) پيکار صفين، تصحيح عبدالسلام محمدهارون ترجمه پرويز اتابکي، تهران، شرکت انتشارات عملي و فرهنگي، 1375.

34. واقدي محمد بن عمر، مغازي، ترجمه مهدوي دامغاني، تهران، مرکز نشر دانشگاهي، 1366، جلد 3.

35.هاشمي خطيب علي بن حسين، کميل بن زياد نخعي، بغداد، مطيعة الارشاد، 1381 ه- ق.









  1. الهياري عليرضا، کميل، ص 79 تا 80 و علي بن حسين الهاشمي الخطيب، کميل بن زياد نخعي، بغداد، مطبهة الارشاد، 1381 ه- ق. مقدمه.
  2. الهياري عليرضا، کميل، ص 34.
  3. ابن‏اعثم کوفي، الفتوح، ص 714.
  4. ابن‏اعثم کوفي، الفتوح، ص 715.
  5. رک: نهج‏البلاغه ترجمه عبدالمحمد آيتي نامه 61 و نيز ترجمه فيض الاسلام نامه 61.
  6. ابن‏اعثم کوفي، الفتوح ص 715 تا 716.
  7. علي بن حسين هاشمي خطيب، کميل بن زياد نخعي، ص 15، وحيد رخاني (مشقاقعلي) حسين، کميل محرم اسرار اميرالمؤمنين، تهران، انتشارات فواد، 1371، ص 134.
  8. عليرضا اللهياري، کميل ص 105 تا 107 و مغينه محمد جواد، شيعه و زمامداران خودسر، ص 119.