محمد بن ابي بكر استاندار و فرماندار لايق











محمد بن ابي‏بکر استاندار و فرماندار لايق‏



امام علي عليه‏السلام ته تنها در ميدان نبرد به جوانان شايسته و سلحشور توجه داشت بلکه در سپردن مسئوليتهاي کشوري و مناصب حکومتي نيز به آنان توجه و عنايت خاصي داشت يکي از جواناني که علاوه بر فرماندهي سپاه در ميدان جنگ مسئوليت حکومتي بخش مهمي از حکومت حضرت را عهده‏دار بود محمد ابي‏بکر است که بطور مختصر به شايستگي‏ها و کارهاي اين جوان برومند اشاره مي‏شود:

محمد ابن‏ابي‏بکر يکي از برجسته‏ترين کارگزاران و سرداران و استانداران حکومت علوي است او که جواني 25 ساله بود پس از قيس بن سعد، يار باسابقه و کارآزموده‏ي حضرت علي (ع) به استانداري ولايت مصر منصوب شد.

پس از به خلافت رسيدن حضرت علي (ع) طلحه و زبير و عايشه جنگ جمل را در سال 36 هجري قمري راه انداختند وي در اين نبرد جزو سرداران امام بود. نزديک کوفه امام ايشان را به همراه فرزندش محمد بن حنفيه خودشان براي جمع آوري نيرو به کوفه فرستادند که به علت مخالفت ابوموسي اشعري (والي کوفه) موفق به بسيج نيرو نشد.[1] در روز جنگ که سپاه دو طرف رو در روي هم صف کشيدند محمد فرماندهي قلب لشکر را به عهده داشت.[2] و در بحبوحه نبرد هنگامي که نزديک بود با پي شدن جمل عايشه جنگ به سود علي (ع) خاتمه يابد، حضرت از محمد که محرم عايشه بود در خواست کرد در حين سقوط مواظب خواهرش باشد. امام علي (ع)سعي داشت حريم عفاف عايشه دريده نشود و احترامش در حدي که شرايط ميدان جنگ اقتضا مي‏کرد حفظ گردد؛ زيرا عايشه همسر پيامبر(ص) بود و پاسداري از حرمتش پاس از حريم پيامبر (ص) محسوب مي‏شد و از سوي ديگر ضرب و شتم و دريدن پرده عفاف او به عنوان ام‏المومنين و زن محبوب مسلمانان و رسول اکرم (ص)، عواطف مردم را به نفع دشمنان فرصت طلب علي (ع) تغيير مي‏داد تا افکار عمومي جهان اسلام را بر ضد علي (ع) بسيج کنند، در اين جا تنها محمد بن ابي‏بکر بود که به خاطر محرميتي که با عايشه داشت مي‏توانست امام علي (ع) را در رسيدن به خواسته‏اش کمک کند و اين مشکل را حل کند. لذا بدستور امام خود را به کجاوه رساند و بندهاي کجاوه را که به شکم جمل بسته شده بود قطع کرد و به آرامي عايشه را از روي شتر به زمين گذاشت و سپس به دستور امام عايشه را به منزل عبدالله بن خلف خزاعي برد و از آن جا نيز همراه چهل زن با شخصيت- که امام آنان را به لباس مبدل «مردانه» ماءمور حفاظت از عايشه کرده بود-[3] او را به مدينه منتقل کرد.

پس از جنگ جمل امام علي عليه‏السلام قيس بن سعد يار وفادار خويش را از استانداري مصر عزل و محمد ابن‏ابي‏بکر را به جاي ايشان منصوب کرد. قيس پس از عزل به کوفه رفت و در نبرد صفين همراه امام علي (ع) در کنار آن حضرت با سپاه معاويه جنگيد.امام علي عليه‏السلام در حکم انتصاب محمد از وي درخواست مي‏کنند در خلوت و جلوت تقواي الهي را پيشه خود سازد و در نهان و عيان به ياد خدا باشد. با مسلمانان نرم‏خو و با مفسدان سختگير باشد... محمد پس از قرائت حکم انتصاب خودش براي مردم سخناني را ايراد کرد که اوج تقوا و احساس مسئوليت او را نشان مي‏دهد. وي گفت همانطور که شنيديد، اميرالمؤمنين از من پيمان گرفت و من هم آن چه در توان دارم برايتان انجام مي‏دهم و کوتاهي نمي‏کنم. اگر در آثار و اعمال من نشاني از اطاعت خدا يافتيد خدا را شکر کنيد، زيراهادي انسان اوست و اگر عمل نادرستي از من سر زد، تذکر داده و توبيخم کنيد، اين حق شماست و مايه خوشبختي من خواهد بود.[4].

هنوز چند صباحي از ولايت محمد بر مصر نگذشته بود که حضرت خواست براي اصلاح مقررات قضايي مصر و احکام شرعي فردي و ساير امور مبتلا به حکومتش منشور جامعي بفرستد. لذا امام علي عليه‏السلام عهدنامه بسيار مهم و مفصلي خطاب به محمد و اهالي مصر نوشت که الان تمام آن نامه در دست نيست و مصادري هم که آن را نقل کرده‏اند به صورت يکسان نقل نکرده‏اند. اما متن گزيده آن بدين قرار است: «از اهتمام و جديت تو را به اموري که هم براي تو و هم براي مسلمانان ضروري است تعجب کردم! گمان مي‏کنم آنچه تو را به اين کار واداشت، نيت صالح و پاک و فکر ناب و والاي تو بوده است.»[5] براي اينکه اهميت بيشتر انتساب محمد بن ابي‏بکر به استانداري مصر را دريابيم مناسب است به وضعيت خاص و استثنايي مصر در بين ولايات اشاره شود.سرزمين باستاني مصر از لحاظ فرهنگ و تمدن در ميان ساير مناطق تحت قلمرو اسلام موقعيتي ممتاز داشت و به برکت رودخانه نيل بسيار حاصلخيز بوده است؛ بطوري که از محصول نواحي حوزه نيل، ساليانه سه مرتبه برداشت مي‏کرده‏اند.

اين منطقه بدليل اهميت آن و نيز حاصلخيز بودنش دائما مورد طمع قدرتها بوده است. يونانيان در جنگ با روميان سلطه خود را بر مصر از دست دادند. و مصر تحت نفوذ سياسي حکومت روم شرقي (بيزانس) در آمد. بيزانسي‏ها در مصر بدليل زورگويي حکام و کشمکش‏هاي مذهبي و... مورد نفرت و کينه ساکنان قرار داشتند. در اين شرايط اين کشور بدست سپاهيان مسلمان فتح شد. از نامه‏هاي مبادله شده بين عمروعاص و خليفه دوم اهميت فتح مصر را در آن زمان مي‏توان دريافت.[6] اين شهر از عايدات فراواني برخوردار بود و يکي از پادگانهاي مهم نظامي جهان اسلام در آن جا بود و از همه مهمتر مجاور شام و حکومت معاويه بود که در صورت برخورداري از حاکميت مقتدر، مي‏توانست تهديدي بر ضد معاويه باشد. طبيعي است که علي عليه السلام پس از پذيرش خلافت، براي منطقه‏اي اين چنين حساس و فوق العاده با اهميت و آماده انفجار بهترين و کارآمدترين ياران خود را برگزيند لذا نخست قيس بن سعد بن عباده و سپس محمد بن ابي‏بکر و از وي مالک اشتر را انتخاب کرد.

امام علي عليه‏السلام در نامه‏اي که بنا به درخواست محمد براي او ارسال مي‏کنند اهميت منطقه حکومتي او را يادآور شده و دستورات حکومتي راهگشايي صادر مي‏کنند:

محمد! بدان که حکمراني بزرگترين ولايات را به تو سپردم، شايسته است که در آن منطقه بر جان و دين خود بيمناک باشي، روزي يک ساعت هم که شده (در انديشه دين و جانت باشي) و در صورتي که بتواني خدا را بر رضا و خشنودي احدي به غضب نياور... و شمااي اهالي مصر! تا مي‏توانيد کاري کنيد که کردارتان گفتارتان را تصديق کند، و خفايتان، نهانتان را، زبان و اعمالتان مخالف يکديگر نباشد.[7].









  1. شيخ مفيد، الجمل، تحقيق السيد علي مير شريفي، قم، مکتب الاعلام الاسلامي 1371 ه- ق، ص 257 تا 258.
  2. ابن‏اعثم کوفي، الفتوح، ص 425 و ابن‏قتيبه (270 ه- ق)الامامة و السيامة، طبع محمد مصطفي فهمي واخوته، مصر، 321، مي‏نويسد: فرماندهي پياده نظام را به عهده داشت.
  3. عبد الفتاح عبد المقصود، امام علي بن ابي‏طالب، 3/438 تا 439 و ابن‏اعثم کوفي الفتوح ص 440.
  4. ابواسحاق ابراهيم بن محمد ثقفي کوفي اصفهاني (متوفي 283 ه- ق) الغارات با مقدمه و حواشي و تعليقات مير جلال الدين حسيني رموي (محدث) تهران 1359 ه- ق. جلد 1 ص 226.
  5. ابواسحاق ابراهيم بن محمد ثقفي کوفي اصفهاني (متوفي 283 ه- ق) الغارات با مقدمه و حواشي و تعليقات مير جلال الدين حسيني رموي (محدث) تهران 1359 ه- ق. جلد 1 ص 227 و ابومحمد حسن بن علي بن حسين بن شعبه حراني (ابن‏شيعه حراني)، قرن 4 ه- ق، تحف العقول، قم، منشورات مکتب بصيرتي، 1390 ه- ق، ص 119.
  6. جهت اطلاع از متن نامه‏ها رک: حسن ابراهيم حسن، تاريخ الاسلام، قاهره، مکتبة النهصة المصريه، 1964 م، الجزء الاول ص 234 تا 238.
  7. ابواسحاق ابراهيم بن محمد ثقفي کوفي اصفهاني، الغارات، ص 226 تا 254 و ابن‏شعبه حراني، تحف العقول 119 تا 122.