قنبر پيك ويه امام











قنبر پيک ويژه امام‏



يکي از جواناني که بسيار مورد محبت و علاقه ويژه و خاص امام علي عليه‏السلام قرار گرفته قنبر غلام آن حضرت است. او از جمله جوانان نامداري است که در دوران حيات مادي و ظاهري امام علي (ع) کمر به خدمت آن حضرت بسته بود و پس از شهادت ايشان به مبارزات حق طلبانه ادامه داده تا اينکه در اين راه شربت گواراي شهادت را سر کشيد.

نقل شده در يکي از روزها امام او را به بازار فرستادند تا دو دست لباس براي حضرت و خودش تهيه کند. او يک لباس بهتر براي امام و لباسي ارزانتر و براي خودش تهيه کرد. لباس مجلل‏تر را به امام داد و ارزانتر و ساده‏تر را براي خود نگه داشت ولي امام لباس بهتر و زيباتر را به قنبر بخشيدند و فرمودند تو جوان هستي و جوانان از لحاظ فطري زيباطلب هستند. اين لباس براي تو مناسب‏تر است.[1] هنگامي که منزل عثمان در محاصره شديد معترضان قرار داشت خليفه از معاويه استاندار شام در خواست کمک مي‏کند اين خبر محاصره کنندگان را تحريک کرده و حلقه محاصره را تنگ‏تر و از رسيدن آب به منزل خليفه جلوگيري مي‏کردند.در اين شرايط عثمان برفراز بام منزلش رفته و فرياد مي‏زند: آيا علي در ميان شما هست؟ جواب مي‏دهند: خير عثمان از بام فرود مي‏آيد. اين خبر به امام عليه‏السلام مي‏رسد. حضرت قنبر غلام خويش را نزد او مي‏فرستد عثمان مي‏گويد: فرزندان و خانواده‏ام در مضيقه هستند تشنه و گرسنه‏اند به علي بگو براي ما آب بفرستد. قنبر باز مي‏گردد و جريان را بازگو مي‏کند. امام عليه‏السلام به وسيله خويشان خود براي عثمان و خانواده‏اش آب فرستاد و محاصره کنندگان به احترام امام (ع) ممانعت نکردند.[2] در جنگ صفين نبرد شديد و تن به تن در جريان بود و امام گاهي حمله مي‏کردند و زماني باز مي‏ايستادند. در اين شرايط هماهنگ کردن لشکر مشکل شده بود. امام به قنبر پيک ويژه خويش فرمود: به طرف ميمنه برو عبدالله بن جعفر و فرزندم محمد را بگو تا گوش به فرمان من باشند و چشمانشان بسوي من باشد؛ چون حمله کردم، حمله ور شوند و نيز کميل بن زياد و سليمان بن صرد خزاعي را خبر ده و به جانب ميسره نيز برو و به اهل ميسره نيز اين پيام را ابلاغ کن تا بالجمله لشکر به فرمان من باشند و متلاشي نشوند.[3] معاويه غلامي داشت به نام حرب، به او گفت: اي حرب هميشه تو را مردانه و پر دل يافته‏ام و در کارهاي خطير به تو اعتماد داشته و در معضلات و مضيقه‏ها از تو کمک گرفته‏ام.

اگر در اين ساعت به لشکر علي حمله کني و دسبرد نيکويي بزني و کاري کني که شادي مرا فراهم گرداند تو را از مال خود آزاد کنم و از لذت غلامي به عزت خواجگي ارتقايت دهم.

حرب گفت: فرمانبردارم و امتثال امر تو را از جان عزيزتر دارم. به ميدان مي‏روم و در بندگي و عبوديت تو کوشش فراوان مي‏نمايم.

پس به ميدان قتال آمد و جولان داد و رجز خواند و مبارز طلبيد. قنبر رکابدار اميرالمؤمنين سوي او شتافت و سر راه بر او بگرفت و گفت: باش تا پاداش خويش را ببيني!

حرب متوجه قنبر شد ولي قنبر او را مهلت نداد و نيزه‏اي بر او زد که از سينه‏اش گذشت و از پشت او بيرون آمد. حرب افتاد و جان داد. معاويه از مردن حرب بسيار دلتنگ شد و بر مرگش بي‏تابي فراواني کرد. و آخر الامر نيز قنبر در راه دفاع از مقتداي خويش جام شهادت نوشيد.

روزي حجاج بن يوسف ثقفي گفت: مي‏خواهم يکي از اصحاب علي را بکشم به او گفتند کسي را بهتر از قنبر سراغ نداريم. حجاج قنبر را احصاره کرد و گفت: تويي قنبر؟ گفت بلي.

حجاج گفت: از دين خود بيزاري بجوي!


قنبر گفت: اميرالمؤمنين عليه‏السلام به من گفته است که تو بدون جرم مانند گوسفندان ذبح مي‏شوي!

حجاج دستور داد او را ذبح کردند![4].









  1. گفتار فلسفي جوان از ديدگاه عقل و احساسات، ص 43.
  2. ابن‏اعثم کوفي، الفتوح، ترجمه احمد مستوفي هروي (قرن 6) تصحيح غلامرضا طباطبايي مجد، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي 1372، ص 371.
  3. ابن‏اعثم کوفي،الفتوح، ترجمه احمد مستوفي هروي (قرن 6) تصحيح غلامرضا طباطبايي مجد، تهران،انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي 1372، ص 666.
  4. الهياري عليرضا، کميل، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، ص 1 تا 2 و مغيفيه محمد جواد، شيعه و زمامداران خودسر، ترجمه مصطفي زماني، قم، سلسله انتشارات اسلام شناسي ص 118 تا 119.