محمد بن حنفيه پرچمدار جوان
«اگر کوهها از جا کنده شوند تو آرام باش! دندانهايت را بر هم بفشار! سرت را به خدا عاريت ده، گامهايت را بر زمين ميخکوب کن! با چشمان خود به انتهاي صف دشمن نظر کن! و چشمت را پايين انداز! و بدان که پيروزي در نزد خداي سبحان است.»[1]. زماني که امام فرزند جوانش را روانه ساخت، نسبت به وي عاري از شفقت و مهرباني نبود و بلکه جانش از مهر به او لبريز بود و بيم آن داشت که جوانش شکار مرگ شود! اما هدفي بالاتر و والاتر از عاطفه و احساسات داشت. و بر سر آن بود تا با مال و جان و فرزند خود در راه آن هدف فداکاري کند و از سوي ديگر پسر جوانش محمد را براي اين امر خطير و پرچمداري سپاه لايق و شايسته ميدانست چه بسا ديگران از عهده اين کار برنميآمدند البته دو فرزند ديگرش امام حسن و امام حسين عليهماالسلام نيز چنين شايستگي و لياقتي داشتهاند ولي گويا امام ميخواهد شأن محمد را نيز که جواني پرانرژي است نشان دهد و شايد خواسته است آن دو را از خطرات احتمالي مصون و محفوظ نگه دارد که نسل او را پس از خودش استمرار بخشند چنانکه رسول اکرم (ص) پس از شهادت جعفر بن ابيطالب از جنگيدن علي عليهالسلام ممانعت کرد.[2] روزي به محمد گفته شد: «چرا پدرت در جنگ به تو افتخار ميکند، و به حسن و حسين افتخار نميکند؟» پاسخ آن جوان نشان عظمت روح و علو شأن اوست. او بدرستي قدر و منزلت دو برادرش را در پيشگاه پروردگار و در دل مردم شناخته بود بدون آنکه به آنان رشک و حسد ورزد گفت: «آنان دو چشم پدرم و من بازوي راست او هستم، لذا پدرم با بازوي خود از دو چشمش دفاع ميکند...»[3].
در جنگ جمل هنگامي که نبرد آغاز شد، امام علي (ع) پرچم را به پسر جوانش محمد بن حنفيه سپرد و وي را به پايداري و استقامت در برابر مشکلات فراخواند و فرمود: