تربيت از ديدگاه امام علي











تربيت از ديدگاه امام علي‏



عليرضا رزمگير


پرده در کعبه چو خورشيد ز رخ برگيرد
خانه از تابش او جلوه ديگر گيرد


سر زد از ماه رجب ماه شب چاردهي
کز فروغش همه آفاق سراسر گيرد


در سرا پرده حق فاطمه بنت اسد
پرده از چهره تابنده حيدر گيرد


آفرين باد بر آن کودک روشن گهري
که چو گل تربيت از دامن مادر گيرد


چون نداي ملکوتيش بر آيد ز حرم
مصطفي از لب او بوسه مکرر گيرد


... جز علي کيست که در ظلمت شب
از ره لطف خبراز مردم آواره و مضطر گيرد


جز علي کيست که در راه مساوات حقوق
خويش را با همه افراد برابر گيرد


سوخت با آهن تفتيده از آن دست عقيل
که همي خواست ز سهميه فزون‏تر گيرد


جز علي کيست که تأديب کند خازن را
زيور عاريه با خشم ز دختر گيرد


سر چو بر سجده نهد، تير ز پايش به درآر
که سر از سجده محال است علي برگيرد


عاشق از ضربت شمشير نميرد هرگز
جان به جانان چو رسد، زندگي از سر گيرد


تويي آن مظهر اخلاص که تعليم خلوص
در دبستان تو سلمان و اباذر گيرد[1].


لزوم تربيت جسم و روح، همواره مورد توجه انديشمندان هر زمان بوده است. از ابتداي آفرينش تاکنون، موضوع تعليم و تربيت، اساسي ترين رسالت پيامبران و مردان حق بوده و به دنبال آن امامان، پيشوايان و روشنفکران در اين زمينه خلايق را ارشادها نموده‏اند.

از آنجا که انسان داراي انديشه و احساس است. ناگزير ميان اين دو پديده روحي و رواني قرار گرفته، بالمآل بايد ميان اين دو قدرت، تعادل لازم را ايجاد کند.[2] به همين خاطر، اديان مختلف و مکاتب گوناگون هم به نوبه خود در راستا تلاش‏هايي کرده‏اند تا انسان را به جايگاه معنوي خويش رهنمون باشند.

«تربيت يعني برانگيختن استعدادها و قواي گوناگون انسان و پرورش آن که بي‏شک بايد با کوشش تربيت شونده نيز هماهنگ باشد بنابراين تربيت در صورتي ثمربخش خواهد بود که تربيت شونده نيز استعداد دگرگوني را از خود نشان دهد»[3] اگر انسان آن گونه که بايد تاکنون خود را نشناخته و به راز و رمز حيات خود پي نبرده است و اگر نمي‏داند براي کدام مقصد به اين جهان خاکي پاي نهاده و راه رستگاري او کدام است علت را شايد در غفلت او از تربيت بايد جستجو نمود. نداشتن تربيت صحيح موجب غلبه غرايز سرکش مي‏شود و در آن صورت غرايز حيواني به گونه‏اي انسان را گرفتار خويش کرده که با وجود آن همه تعاليم رهبران دين و اخلاق، از ابتداي تاريخ تاکنون نتوانسته رمز موفقيت را به دست آورد. با آن که اگر پيشوايان در تربيت انسان موفق مي‏شدند اين همه فساد در سطح جهاني همه‏گير نشده بود، مي‏توان اذعان نمود که اگر اهتمام همان بزرگان و انديشمندان هم وجود نمي‏داشت، معلوم نبود که فراواني ابتذال و ابعاد فراگير آن گمراهي‏ها، تا کجاها کشانده مي‏شد. به همين جهت بايد قدر بزرگان دين و دانش را مغتنم دانست زيرا آنان بودند که شمع صفت، خود را سوزانده‏اند تا راه فلاح و رستگاري را فرا روي بشر بگسترانند.[4] بي‏گمان لطف ازلي الهي، در هر دوره‏اي نمونه‏هايي درخشان از کمال مطلوب را در نزد ملت‏هاي گوناگون هديه نموده است تا مردم از آنان، راه و رسم زندگي بياموزند.

اينان با تربيت انسان، خوشبختي او را به سوي کمال مطلوب در نظر داشته‏اند و تربيت را وسيله‏اي همچون سرچشمه‏اي گوارا و چراغي فرا روي نسلها نهاده‏اند تا به سرگداني بشر خاتمه دهند.

افلاطون معتقد است: امري بزرگتر و فني خدايي‏تر از تربيت، نيست زيرا تربيت وسيله‏اي است براي رسيدن جسم و روح، به بلندترين پايه جمال و کمال.[5] يکي از اين انوار درخشان، بلکه درخشان ترين آنان در روزهاي تاريک خودپرستي و جهل، وجود بزرگ مربي عالم وجود علي (ع) است.

داروي تربيت از پير طريقت بستان کادمي را بتر از علت ناداني نيست مي‏دانيم که مربي واقعي علي (ع) پيامبر اکرم (ص) بود چنانچه وي مي‏فرمود: «يا علي ان الله امرني اربيک و اعلمک ليعنني «اي علي همانا خداوند به من دستور داده که تو را تعليم و تربيت نمايم تا در آينده مرا ياري کني.»[6] برخوردهاي سازنده و تربيتي علي (ع) با عموم مردم، نمونه‏هايي است گويا، که بررسي همه آن موارد، مقال و مجال ديگر مي‏طلبد اما آوردن برخي از آنها در اين مختصر، نماياندن گوشه کوچکي است از اين تابلو بسيار شکيل و گونه گون و نيز تنها گلي است از بوستان عطرآگين که مشام جان را مي‏نوازد.


اي آن که علي علي کني کيست علي
آن کس که تو وصف مي‏کني نيست علي‏


يک روز بزي چنان که مي‏زيست علي
آن گاه بيا به ما بگو کيست علي[7].


ما مردم، با تربيت از ديدگاه علي (ع) متأسفانه آشنايي چنداني نداريم و آن چنان که بايد و شايد وصي پيامبر را نشناخته‏ايم. تنها به ستايش علي پرداختن و خود را محب وي ساختن و شب و روز از ايشان تجليل نمودن اگر چه به جاي خود بسيار مغتنم است، اما راهي به جايي نمي‏برد چرا که «اگر محبت تنها، بدون آشنايي، ثمري مي‏داشت بايد به نتايج بزرگ مي‏رسيديم. اگر مي‏بينيم پيرو علي و کسي که براي علي اشک مي‏ريزد و کسي که محبت علي در قلبش موج مي‏زند سرنوشتش و سرنوشت جامعه‏اش دردناک است معلوم است که علي را نمي‏شناسد و تشيع را نمي‏فهمد هر چند ظاهرا شيعه باشد»[8] به همين جهت «محبت به خودي خود نجات بخش نيست بلکه معرفت است که نجات مي‏بخشد».[9] مراد نويسنده اين سطور، آن است که به اندازه توانايي خود با سيره اين ابرمرد همه دورانها معرفت حاصل کند. آري معرفت و اين شناخت را در «علي وار» زيستن علي بايد جستجو کرد. در زيستن اوست که مي‏توان تريبت ناب را از اين مربي همه دوران‏ها به خوبي آموخت و الا به قول شيخ شيراز «کس را چه زور و زهره که وصف علي کند».


يکي از برجسته‏ترين نکات تربيتي از ديدگاه علي (ع) طرز تلقي آن بزرگوار است از شيوه زندگي کردن پيشوايان حقيقي و اين حکايتي است با بسيار عبرت.روزي علي (ع) بعد از جنگ جمل وارد بصره شد و به عيادت «علاء بن زياد حارثي» رفت «علاء» فرصت را مغتنم شمرد و از برادرش «عاصم»، در نزد علي شکايت کرد که وي تارک دنيا شده، جامه کهنه مي پوشد و همه کس را رها کرده و گوشه‏گير است. حضرت، عاصم را احضار کرد و به او گفت که چرا به خود و خانواده‏اش ستم روا مي‏دارد و از نعمتهاي حلال دنيا رويگردان است؟

عاصم در جواب حضرت مي‏گويد: يا اميرالمؤمنين تو خودت هم مثل من هستي، به خود سختي مي‏دهي لباس نرم نمي‏پوشي و غذاي لذيذ نمي‏خوري و من در حقيقت راه تو را ادامه مي‏دهم.

حضرت در جواب فرمود تو اشتباه مي‏کني. من با تو تفاوتها دارم چرا که من در کسوت پيشوايي و حکومت هستم. وظيفه حاکم و پيشوا وظيفه ديگري است. پيشوا بايد ضعيف‏ترين طبقات ملت خود را ميزان زندگي شخصي خود قرار دهد و به گونه‏اي زندگي کند که تهي‏دست‏ترين مردم زندگي مي‏کنند تا سختي فقر به آن طبقه اثر نکند.[10] احساس مسؤوليت پيشوا در برابر مسلمانان، نکته‏اي است دقيق که بر روي هم جهان بيني مولا اميرالمؤمنان را در برابر زندگي و مرگ تشکيل مي‏دهد.

جهان بيني امام علي (ع) به گونه‏اي است که دنيا را در برابر جهان آخرت و سراي باقي، چون خانه‏اي محقر و مجازي مي‏بيند و خود را ملزم مي‏داند که بايد از اين گذرگاه سپنجي گذر کرد چرا که هدف، تهيه زاد و توشه آخرت است براي قرارگاه دائمي خويش و دل به جهان نبستن تا مرگ را آسان پذيرفتن.[11] يکي از نکات نظيرگير تربيتي علي (ع)، اهتمام اوست به علم و دانش؛ چنانکه مي‏فرمايد الشرف بالعلم و الادب لا بالاصل و الحسب: شرف به علم و ادب است نه به اصل و تبار. اين نکته را در شعر سعدي به روشني جلوه گر مي‏بينم آنجا که مي‏گويد: «توانگري به هنرست نه به مال و الخ»[12] در نهج‏البلاغه آمده است که قومي علي (ع) را بسيار ستايش کردند. مولا فرمود خداوندا تو بهتر از خود من، مرا مي‏شناسي و من هم به باطن و نفس خود از اينان آگاه‏تر هستم. خدايا مرا از آنچه آنان تصور مي‏کنند بهتر گردان و آنچه را آنان نمي‏دانند بر ما ببخشاي.[13] ديدگاه تربيتي امام علي (ع) در زمينه ستايش غير خدا نيز حکايتي است حيرت انگيز، حضرت مي‏فرمايد: «لا تکن عبد غيرک و قد جعلک الله حرا.»

«بنده غير خودت مباش زيرا خداوند تو را آزاد آفريد» مسلمان آزاده مستغني، آن کس است که با اعتقاد، جز به خداوند يکتا متکي نيست و دست نياز به سوي غير او دراز نمي‏کند و هيچگاه گرد پستيها و تملق و چاپلوسي و دريوزگي نمي‏گردد و فريب سراب قدرتهاي مادي را نمي‏خورد.[14] جمله معروف شير خدا را همه به ياد دارند آنجا که مي‏فرمايد: «خدايا تو را پرستش نکردم به طمع بهشتت و نه از ترس جهنمت بلکه تو را چون شايسته نيايش و پرستش ديدم پرستش کردم».[15] دريافتن فضل و بزرگمردي اميرالمؤمنان و توصيف آن از قرن چهارم هجري در شعر کساني همچون کسايي مروزي شاعر شيعه و دوستدار علي به ادب فارسي راه يافته است.


فهم کن گر مؤمني فضل اميرالمؤمنين
فضل حيدر، شير يزدان، مرتضاي پاک دين‏


فضل آن کس کز پيمبر بگذري فاضلتر اوست
فضل آن رکن مسلماني امام المتقين[16].


اگر چه شمشير حضرت (ذوالفقار) هم در ادب فارسي نمايه‏اي شده است براي تبيين و آشکار نمودن تيغي که با خلوص نيت و پاکي دل، اهداف اسلام را در بين کفار به پيش مي‏برد. چنان که ناصر خسرو مي‏گويد:


حيدر کرار کو؟ تا به گه کارزار
از گهر لطف او آب دهد ذوالفقار[17].


با اين همه، مشاهده مي‏کنيم عنايت آن مردي لايتناهي براي مبارزه با نفس، بيشتر به شمشير عقل است چنان که مي‏فرمايد: «با پرده بردباري، خوي عيبناک خود را بپوشانيد و با شمشير عقل بر ضد هوس‏ها و شهوات خويش مبارزه کنيد».[18].

حضرت مي‏فرمايد اعداوک: عدوک و عدوو صديقک و صديق عدوک «دشمنان تو عبارتند از دشمنت و دشمن دوستت و دوست دشمنت».[19].

نکات قابل تأمل ديگري را مي‏توان از طرز زندگي اميرمؤمنان آموخت که بر روي هم داراي جنبه تربيتي ارزشمند است و جا دارد که هميشه احوال پيش چشم پيروان راستين او قرار گيرد.

در اين روزها که همه جا سخن از تعظيم شعائر علي (ع) و فضايل اخلاقي، سيره عملي و انديشه‏هاي والاي اميرالمؤمنان است شايسته است که ما پيروان آن ابرمرد هميشه تاريخ، لحظه‏اي به خود آييم و علاوه بر بزرگداشت ايشان، بيشتر به رفتارهاي حکيمانه و اخلاص او در عمل بينديشيم.

بديهي است علي (ع) از دير باز مورد تجليل و تکريم همه اقشار مؤمن بوده و هست اما کمتر در راز و رمز مشکل گشايي‏هاي او انديشيده‏ايم. همه ما مي‏دانيم که درماندگان در هنگام درماندگي از او ياد مي‏کنند و از شاه مردان مدد مي‏جويند. از ورزشکاران و جوانمردان گرفته تا کاسب و کارگر و باسواد و بي‏سواد و پير و جوان. اما تربيت از ديدگاه علي نکته‏اي است چشمگير که از خلال زندگي او مي توان بدان دست يافت.

علي اين هماي رحمت را هم مي‏شناسيم و هم نمي‏شناسيم. به عنوان فردي مسلمان و شيعه مي‏دانيم که علي فرزند ابي‏طالب است و پسر عموي پيامبر گرامي در حدود 22 سال قبل از هجرت پيامبر، در مکه زاده شد پيامبر او را چون فرزند خويش تربيت نمود و به دامادي خود سرافراز کرد. علي (ع) اولين کسي بود که به اسلام روي آورد. در سال 35 هجري خليفه مسلمانان شد و پس از 5 سال خلافت در سال 40 هجري در کوفه به شهادت رسيد. ارزشهاي اخلاقي او، وي را انساني کامل و ايده آل ساخت به طوري که دوست و دشمن بدان معترفند.[20] اما آنچه مهمتر مي‏نمايد سان و سيرت علي (ع)، راههاي عملي، رهيافتها و شيوه‏هاي برخورد اوست با مسائل جانبي، که ما کمتر بدان پرداخته‏ايم. بسا اوقات براي آن که از زير بار مسؤوليت‏هاي اجتماعي شانه خالي کنيم، با خود انديشيده و گفته‏ايم «ما که علي نمي‏شويم». راست است که هيچگاه «علي» نخواهيم شد اما آيا سيره او را تا کجاها دنبال کرده‏ايم و موفق نشده‏ايم. اگر از همان ابتدا با گفتن اين که «ما علي نمي‏شويم» از کنار مهمترين مسائل جوامع اسلامي سطحي و سرسري گذر کنيم آيا در صورت مي‏توان ما را شيعه (پيرو علي) ناميد؟

بنابراين، شايسته است ابتدا با خود خالص باشيم و بعد با اراده‏اي مصمم در راه حق، از علي اخلاص عمل را بياموزيم. اخلاص عمل را از علي آموختن، چندان هم دشوار نيست. کافي است که زبان عمل را با زبان دل هماهنگ نمود و همه حرکاتن را در جهت رضاي خدا سوق داد.

بي‏جهت نيست که پيامبر گرامي (ص) اعمال انسانها را به نيات آنان وابسته دانسته[21] تا جايي که نيت مؤمن را از رفتار او برتر قرار داده است[22] و علي (ع) که پرورش يافته پرتو حيات بخش چنان بزرگواري است نيز بر همين سان و سيرت، بارها از پيامبر با گوش جان شنيده است که خداوند جز آنچه را که سر اخلاص باشد نمي‏پذيرد.[23] بديهي است هنگامي که عمل انسان بازتاب نيات نيک او شد، عمل و شيوه برخورد، تأثيري افزون تر از سخن و کلام دارد و اگر عمل انسان، آيينه فکرش و زبان کلامش باشد دگرگون کننده‏تر و دلنشين‏تر و تأثيرگذارتر است... اين تعليم خود ائمه است که: «کونوا دعاة الناس باعمالکم و لاتکونوا دعاة الناس بالسنتکم...»[24] و سخن علي (ع) آنجا که مي‏فرمايد «کونوا دعاة الناس بغير السنتکم...»[25] مؤيد همين نکته نظيرگير است. «براستي اگر بشر، در هر کار به همان نسبت که به حفظ ظاهر مي‏کوشد، به اخلاص و پاکي نيت آراسته باشد، عالم، روشن و دلپذير مي‏شد نه تيره و دل آزار و اسير تباهي. هر جا که صدق و اخلاق نباشد تزوير و فريب جلوه مي‏فروشد. جلوه‏اي دروغين و بي‏اثر»[26] حکايت اميرالمؤمنين علي (ع) و سيرت پاک او، در باب چهارم بوستان، نمونه ديگري است از رفتار شايسته و حق سالاري اين بزرگ مرد همه دوران‏ها. حکايت، 17 بيت دارد با مطلع:


کسي مشکلي برد پيش علي
مگر مشکلش را کند منجلي[27].


حکايتي است نکته آموز، شخصي مشکلش را پيش علي (ع) مطرح مي‏کند و علي (ع) از سر دانش، جوابي به مخاطبش مي‏دهد اما در آن جمع کسي برمي‏خيزد و اظهار نظري مي‏کند که عقيده او با نظر اميرمؤمنان يکسان نيست. شاه مردان نه تنها جواب او را بي‏حرمتي نسبت به خود تلقي نمي‏کند، بلکه گفتار آن مرد را مي‏پسندد و مي‏فرمايد:


به از من سخن گفت و دانا يکي است
که بالاتر از علم او، علم نيست‏


بنابراين علي (ع) با انديشه‏هاي والا و سيره خود به بندگان راستين خدا، درسي عبرت‏انگيز داد. آن کس که عيب آدمي را بپوشاند و خوش آمد گويد، دشمن است[28] و آن کس که عيب و نقص را فرانمايد و از خوش آمد گويي پرهيز کند دوست و خيرخواه آدمي است[29] و حضرت صادق (ع) نيز از قول جد بزرگوار خود نقل کرده است که: المسلم مرآة اخيه... «که دوست آينه باشد چو اندرونگري»[30] بنابراين بي‏سبب نيست که شاه مردان تأکيد مي‏کند من حذرک کمن بشرک (آن کس که تو را از خطري برحذر دارد، مانند کسي است که به تو مژده رستگاري مي‏دهد).[31].

علي (ع) در فرازي ديگر مي‏فرمايد: «احذر کل عمل اذا سئل عنه عامله استحي منه و انکره» (حذر کن از هر عملي که اگر از مرتکبش بپرسند شرمسار شود و انکار کند).

پرهيز کن از آنچه تو را زار کند و آن کار که هر عزيز را خوار کند يعني کاري که هر که آن کار کند چون پرسي از او، ز شرم انکار کند[32] يکي ديگر از نمونه‏هاي برجسته رفتار داهيانه علي (ع) و ديدگاهش در برخورد او با مسائل تربيتي، قصه آن زني که طفلش بر سر ناودان مي‏خزيد و هر لحظه بيم فروافتادن کودک بود. مادر نگران، از علي (ع) چاره کار خواست. اين داستان که شرح مفصل آن در صفحه 435 دفتر چهارم مثنوي نيکلسون آمده، نمونه‏اي است پندآموز از چگونگي برخورد کودک و راه نجات او.

مأخذ داستان به عربي است که از قول جابر بن عبدالله انصاري از ياران رسول گرامي در کتاب اللالي المصنوعه، ج 1، ص 99 آمده است. مولانا اين داستان را با مطلع زير آغاز مي‏کند:


يکي زني آمد به پيش مرتضي
گفت شد بر ناودان طفلي مرا


گرش مي‏خوانم نمي‏آيد به دست
ور هلم، ترسم که او افتد به پست‏


(الخ)

طفل مانند بزرگسالان، آن دانايي را ندارد که خطر را احساس کند. نه توجهي به اشارات مادر مي‏کند و نه از او فرمان مي‏برد. حضرت، حل مشکل را در آن مي‏بيند تا طفلي ديگر به روي بام برده شود و کودک نخستين، با ديدن او به سويش بشتابد و از خطر حتمي رها شود، چرا که هر جنسي عاشق همنوع خود است و جاذب جنس خويش. از آنجا که طفل از همسالان خود بهتر مي‏آموزد تا بزرگسالان، به همين جهت رغبتي به گفتار بزرگسالان نشان نمي‏دهد ولي رقابت با همسالان خود، در روان شناسي کودک، نتايجي ثمربخش دارد از اين رو، در برخورد با موضوع و حل مشکل، قطعا بايد مخاطب را در نظر گرفت و با حال و هواي او آشنا بود[33] تا راه حلي در خور موضوع، اتخاذ گردد.

حکايت پندآموز ديگر، برخورد خصمانه دشمن است با اميرمؤمنان با مطلع:

«از علي آموز اخلاق عمل
شير حق را دان منزه از دغل»[34].


شير خدا در يکي از جنگها، بر پهلواني از سپاه دشمن شمشير کشيد. دشمن با بي‏پروايي، خدو (آب دهان) خود را به چهره شاه مردان انداخت و علي فورا شمشير خود را رها ساخت و از جنگ با او دست شست و در جواب دشمن که علت را جويا شده بود؛


گفت من تيغ از پي حق مي‏زنم
بنده حقم نه مأمور تنم‏


شير حقم نيستم شير هوا
فعل من بر دين من باشد گوا


و سرانجام: چون درآمد در ميان غير خدا تيغ را ديدم نهان کردن سزا شير خدا، کوهي است از صبر و حلم و داد و چنين کوهي را چگونه مي‏تواند تندبادي از جا بجنباند. او کسي است که خشم و شهوت و آز را زير لگام بسته است. براي تن خود نمي‏جنگد. او خلاق جهان را پيش رو دارد. بايد صددرصد الهي بود چرا که تمام مظاهر هستي، جمادات، رزاق مخلوقات جهان و گرداننده کون و مکان او را مي‏شناسد و او را مي‏ستايند.

دريافت اين نکات عبرت‏آموز که همه چيز بايد در راه حضرت باري تعالي باشد. تنها قطره و چکيده‏اي است از انديشه‏هاي ناب و والاي ابر مردي که ديدگاههاي تربيتي را با علم و عمل خالصانه به همه مردم جهان، خاصه پيروانش که مايانيم به شايسته‏ترين و بايسته‏ترين صورتي نمايانده است و حجن را بر ما تمام کرده است.









  1. قاسم رسا، علي بن ابي‏طالب، حاج علي شمس آريا (شمس آبادي)، چاپ دوم، انتشارات فروغي، تهران، ص 566 و 567.
  2. دکتر سيد محمد باقر حجتي، اسلام و تعليم وتربيت، بخش اول، چ 11 دفتر فرهنگ اسلامي، تهران، 1366، ص 68 و 69.
  3. دکتر سيد محمد باقر حجتي، اسلام و تعليم وتربيت، بخش دوم، چ هفتم، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، 1366، ص 10.
  4. ابوالفضل حاذقي، مقدمه اصول اساسي فن تربيت، حسين کاظم‏زاده ايرانشهر، چ چهارم، انتشارات اقبال، تهران، 1357، ص الف.
  5. ابوالفضل حاذقي، مقدمه اصول اساسي فن تربيت، حسين کاظم زاده ايرانشهر، چ چهارم، انتشارات اقبال، تهران، 1357، ص ب.
  6. عمادزاده، چهارده معصوم به نقل از سيد ابراهيم الحسني السعيدي،علي آيينه حق نما، ج اول، احرار، تبريز، 1372، ص 58.
  7. دو بيت ياد شده را در شب شعري به تاريخ 16/ 6/ 1379 به مناسبت بزرگداشت باباطاهر بر مزار آن سوخته دل همداني از شاعري روشندل به نام «روح القدس» شنيدم.
  8. دکتر علي شريعتي، علي، مکتب، وحدت، عدالت، کنفرانس در حسنيه ارشاد به تاريخ 11/ 9/ 1348 ص 7.
  9. دکتر علي شريعتي، علي، مکتب، وحدت، عدالت، کنفرانس در حسنيه ارشاد به تاريخ 11/ 9/ 1348 ص 8.
  10. مرتضي مطهري، داستان و راستان (ج 1 و 2) دفتر انتشارات اسلامي، قم 1362، ص 47 و 48.
  11. دکتر حسين رزمجو، شعر کهن فارسي در ترا زوي نقد اخلاق اسلامي (ج 1 و 2) ذ چ دوم، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس، مشهد، 1369، ص 322.
  12. سعدي شيرازي، گلستان، تصحيح و توضيح غلامحسين يوسفي، چ اول، انتشارات خوارزمي، تهران، 1368 ه- ش، ص 253.
  13. سعدي شيرازي، گلستان، تصحيح و توضيح غلامحسين يوسفي، چ اول، انتشارات خوارزمي، تهران، 1368 ه- ش، ص 328.
  14. دکتر حسين رزمجو، شعر کهن فارسي در ترازوي نقد اخلاق اسلامي همان کتاب، ص 293.
  15. مرتضي مطهري، تعليم و تربيت در اسلام، چ بيست و پنجم، انتشارات صدرا، 1374، ص 334.
  16. احمد احمدي بيرجندي و سيد علي تقوي زاده، مدايح رضوي در شعر فارسي، چ دوم، 1372، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوي ص 20.
  17. ناصر خسرو، ديوان به نقل از همان کتاب ص 2.
  18. جواد فاضل، سخنان علي (ع) از نهج‏البلاغه، به اهتمام حسن سادات ناصري. چ بيستم 1398، مؤسسه مطبوعاتي علمي، ص 744.
  19. نهج‏البلاغه، به نقل از غلامحسين يوسفي، بوستان (سعدي نامه) چ دوم، انتشارات خوارزمي، تهران، 1363، ص 246.
  20. علي بن ابي‏طالب (ع)، کلمات قصار، به کوشش ابوالقاسم حالت، ترجمه به فارسي و انگليسي و رباعيات فارسي، ص 8.
  21. انما الاعمال بالنيات، ترجمه احياء علوم الدين،6: 1021 و 1010 و 1027. به نقل از دکتر غلامحسين يوسفي، روانهاي روشن، چ اول، انتشارات يزدان، تهران، 1363، ص 6.
  22. نيةالمؤمنين خير من عمله، همان کتاب 1021:6، به نقل از دکتر غلامحسين يوسفي، همان کتاب و همان صفحه.
  23. «اخلصوا اعمالکم لله فان الله لايقبل الا ما خلص الله» فيض القدير، 217/1. به نقل از همان کتاب،ص 8.
  24. حديث امام صادق (ع) الحياة، ج 1، ص 290 به نقل از حجة الاسلام جواد محدثي، مجموعه آثار، دومين کنگره جهاني حضرت رضا (ع)، ج 3 و 1368، ص 131.
  25. الکافي، ج 2، ص 78. به نقل از همان کتاب و همان صفحه.
  26. دکتر غلامحسين يوسفي، روانهاي روشن، همان کتاب، ص 4.
  27. سعدي شيرازي، بوستان (سعدي نامه)، تصحيح و توضيح غلامحسين يوسفي، چ دوم، انتشارات خوارزمي، تهران، 1363، ص 133.
  28. من سائر عيبک، فهو عدوک، انما سمي العدو لانه يعدو عليک، فمن داهنک في معايبک، فهو العدو.
  29. معايبک اعجاب المره بنفسه، دليل علي ضعف عقله. نيز رک: الحياة،تدوين محمد رضا حکيمي، محمد حکيمي، دو جلد، (دفتر نشر و فرهنگ اسلامي) تهران، 1399 ه- ق1/ 154 و 153 و 164 و 168 و 169 و 171 و 177 و 178 و 179. به نقل از دکتر غلامحسين يوسفي، روانهاي روشن، همان کتاب، ص 207.
  30. دکتر غلامحسين يوسفي، روانهاي روشن همان کتاب، ص 16.
  31. علي بن ابي‏طالب، نهج‏البلاغه، (خطبه‏ها، نامه‏ها، و سخنان حکمت) دکتر اسدالله مبشري، چ پنجم دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران 1371، ص 319.
  32. علي بن ابي‏طالب (ع)، کلمات قصار، به کوشش ابوالقاسم حالت، همان کتاب، ص 17.
  33. مولوي، جلال الدين، آفتاب معنوي، (چهل داستان از مثنوي) به کوشش نادر ورزين پور، چ اول، امير کبير، تهران، 1365، ص 381.
  34. مولوي، جلال الدين، مثنوي معنوي، نيکلسون، چ چهارم، دفتر اول، انتشارات مولي، تهران، 1365، ص 229.