ارزش عدالت
فرد با هوش و نکته سنجي از اميرالمؤمنين علي عليهالسلام سؤال ميکند: أيهما أفضل: العدل او الجود؟[1] آيا عدالت شريفتر و بالاتر است يا بخشندگي؟ مورد سؤال دو خصيصه انساني است، بشر همواره از ستم گريزان بوده است و همواره احسان و نيکي ديگري را که بدون چشم داشت پاداش انجام ميداده، مورد تحسين و ستايش قرار داده است. پاسخ پرسش بالا خيلي آسان به نظر ميرسد، جود و بخشندگي از عدالت بالاتر است زيرا عدالت رعايت حقوق ديگران و تجاوز نکردن به حدود و حقوق آنهاست، اما جود اين است که آدمي با دست خود حقوق مسلم خود را نثار غير ميکند، آن که عدالت ميکند به حقوق ديگران تجاوز نميکند و يا حافظ حقوق ديگران است از تجاوز و متجاوزان، و اما آنکه جود ميکند فداکاري مينمايد، و حق مسلم خود را به ديگري تفويض ميکند، پس جود بالاتر است. واقعا هم اگر تنها با معيارهاي اخلاقي و فردي بسنجيم مطلب از اين قرار است، يعني جود بيش از عدالت معرف و نشانه کمال نفس و روح انسان است. ولي علي عليهالسلام بر عکس نظر بالا جواب ميدهد، علي عليهالسلام به دو دليل ميگويد عدل از جود بالاتر است، يکي اينکه: «العدل يضع الامور مواضعها و الجود يخرجها من جهتها» يعني عدل جريانها را مجراي طبيعي خود قرار ميدهد. اما جود جريانها را از مجراي طبيعي خود خارج ميسازد. زيرا مفهوم عدالت اين است که استحقاقهاي طبيعي و واقعي در نظر گرفته شود و به هر کس مطابق آنچه به حسب کار و استعداد، لياقت دارد، داده شود،اجتماع حکم ماشيني را پيدا ميکند که هر جزء آن در جاي خودش قرار گرفته است. و اما جود درست است که از نظر شخص جود کننده که مايملک مشروع خويش را به ديگري ميبخشد، فوق العاده با ارزش است، اما بايد توجه داشت که يک جريان غيرطبيعي است، مانند بدني است که عضوي از آن بدن بيمار است و ساير اعضاء موقتا براي اينکه آن عضو را نجات دهند فعاليت خويش را متوجه اصلاح وضع او ميکنند. از نظر اجتماعي چه بهتر که اجتماع چنين اعضاء بيماري نداشته باشد تا توجه اعضاء اجتماع به جاي اينکه به طرف اصلاح و کمک به يک عضو خاص معطوف شود، به سوي تکامل عمومي اجتماع معطوف گردد. ديگر اينکه: «العدل سائس عام و الجود عارض خاص» عدالت قانوني است عام و مدير و مديري است کلي و شامل، که همه اجتماع را در برميگيرد و بزرگراهي است که همه بايد از آن بروند، اما جود و بخشش يک حالت استثنائي و غير کلي است که نميشود رويش حساب کرد؛ اساسا جود اگر جنبه قانوني و عمومي پيدا کند و کليت يابد ديگر جود نيست. علي عليهالسلام آنگاه نتيجه گرفت. «فالعدل اشرفهما و افضلهما»[2] يعني پس از ميان عدالت وجود، آنکه اشرف و افضل است عدالت است. اينگونه تفکر درباره انسان و مسائل انساني نوعي خاص از انديشه است بر اساس ارزيابي خاصي ريشه اين ارزيابي اهميت و اصالت اجتماع است. ريشه اين ارزيابي اينست که اصول و مبادي اجتماعي بر اصول و مبادي اخلاقي تقدم دارد، آن يکي اصل است و اين يکي فرع، آن يکي تنه است و اين يکي شاخه، آن يکي رکن است و اين يکي زينت و زيور. از نظر علي عليهالسلام آن اصلي که ميتواند تعادل اجتماع را حفظ کند و همه را راضي نگهدارد، به پيکر اجتماع، سلامت و به روح اجتماع آرامش بدهد عدالت است، ظلم و جور و تبعيض قادر نيست حتي روح خود ستمگر و روح آن کسي که به نفع او ستمگري ميشود راضي و آرام نگهدارد تا چه رسد به ستمديدگان و پايمال شدگان، عدالت بزرگراهي است عمومي که همه را ميتواند در خود بگنجاند و بدون مشکلي عبور دهد، اما ظلم و جور کوره راهي است که حتي فرد ستمگر را به مقصد نميرساند. ميدانيم که عثمان بن عفان قسمتي از اموال عمومي مسلمين را در دوره خلافتش تبول خويشاوندان و نزديکانش قرار داد، بعد از عثمان علي (ع) زمام امور را به دست گرفت. از آن حضرت خواستند که عطف به ماسبق نکند و کاري به گذشته نداشته باشد. کوشش خود را محدود کند به حوادثي که از اين به بعد در زمان خلافت خودش پيش ميآيد، اما او جواب ميداد که: «الحق القديم لايبطله شيء» حق کهن به هيچ وجه باطل نميشود. فرمود به خدا قسم اگر با آن اموال براي خود زن گرفته باشند و يا کنيزکان خريده باشند باز هم آن را به بيت المال برميگردانم. «فان في العدل سعة و من ضاق عليه العدل فالجور عليه اضيق»[3] يعني همانا در عدالت گنجايش خاصي است، ميتواند همه را در برگيرد و در خود جاي دهد، و آن کس که بيمار است اندامش آماس کرده در عدالت نميگنجد بايد بداند که جايگاه ظلم و جور تنگتر است. يعني عدالت چيزي است ميتوان به آن به عنوان يک مرز ايمان داشت و به حدود آن راضي و قانع بود، اما اگر اين مرز شکسته و اين ايمان گرفته شود و پاي بشر به آن طرف مرز برسد ديگر حدي براي خود نميشناسد، به هر حدي که برسد به مقتضاي طبيعت و شهوت سيري ناپذير خود تشنه حد ديگر ميگردد و بيشتر احساس نارضائي مينمايد.
عدالت يکي از مسائلي است که به وسيله اسلام حيات و زندگي را از سرگرفت و ارزش فوق العاده يافت. اسلام به عدالت، تنها توصيه نکرد و يا تنها به اجراء آن قناعت نکرد بلکه عمده اين است که ارزش آن را بالا برد، بهتر است اين مطلب را از زبان علي عليهالسلام در نهجالبلاغه بشنويم.