مسئله حکومت و زعامت در نگاه حضرت علي
از همه طرف به من هجوم آوردند، تا جائي که حسن و حسين زير دست و پاي مردم له شدند. لباسهاي من نيز پاره شد. امام ميفرمايد: من حکومت را بخاطر يک هدف قبول کردم و آن هدفي که اميرالمؤمنين در اين خطبه بيان ميکند براي ما معيار و شاخص است. حکومت از نظر ما و با ديد اسلامي يک عبادت است. «لولا حضور الحاظر و قيام الحجة بوجود الناصر و مااخذ الله علي العلماء ان لايقاروا علي کظة ظالم و لاسغب مظلوم لالقيت حبلها علي غاربها».[2]. اولا- مردم ميخواهند پس پيداست که خواست مردم و طلب مردم يک عنصر و يک عامل تعيين کننده است. حضور حاظر، مردم آمدند- خواسته، مردم اصرار کردند. ثانيا- و قيام الحجه بوجود الناصر، ديدم که پشتيبان دارم، ميتوانم هدفها و آرمانهاي خود پياده کنم. اگر احساس ميکردم که نميتوانم قبول نميکردم. ثالثا- و ما اخذ الله علي العلماء. از طرفي تعهد بزرگي بر دوش من است. به مقتضاي عالم و آگاه بودن و دانا بودن و آن دين است. «ان لايقاروا علي کظه ظالم و لاسغب مظلوم»، سيري ستمگران و گرسنگي ستمديدگان را نبايد تحمل کرد. اينها موجب شد که امام علي عليه السلام حکومت را قبول نمايد.[3]. 2- «اللهم انک تعلم انه لم يکن الذي کان منا منافسة في سلطان، و لا التماس شيء من فضول الحطام، و لکن لنرد المعالم من دينک، و نظهر الاصلاح في بلادک، فيأمن المظلومون من عبادتک و تقام المعطلة من حدودک.»[4] پروردگارا تو ميداني (آنچه واقع شد از ما از محاربه و مقاتله در امر خلافت) آن نيست رغبت کردن در ملک و پادشاهي و نه جستن چيزي از زيادتي حطام و مال دنيا، وليکن ميخواهيم نشانههاي دين تو را بازگردانيم و شهرهاي ترا اصلاح کنيم تا ستمديدگان از بندگان تو، ايمن شوند و حدود تعطيل شده ترا برپا داريم و اقامه کنيم. حضرت پس از آنکه رياست طلبي و ملک و پادشاهي و جمع آوري ثروت را نفي ميکند،ميفرمايد جهت اهداف ذيل حکومت و خلافت را پذيرفتم: الف- بازگرداندن نشانههاي دين. ب- اصلاح در شهرها. ج- امنيت و آسايش ستمديدگان. د- اقامه و برپائي حدود تعطيل شده خداوند متعال.
1- «فما راعني الا والناس کعرف الضبغ الي ينثالون علي من کل جانب حتي لقد و طي الحسنان و شق عطفاي».[1] مردم ناگهان به شکلي متراکم دور مرا گرفتند.